کتاب گرسنه

اثر کنوت هامسون از انتشارات نگاه - مترجم: احمد گلشیری-داستان درام

یکی از مهمترین و بحث برانگیزترین نویسندگان قرن بیستم، ناوت هامسون با انتشار در سال 1890 از این رمان قدرتمند و خودآموزی، تاریخچه ادبیات را به بررسی فقر، گرسنگی و ناامیدی یک نویسنده جوان که در تلاش برای رسیدن به کشف خود و نهایی شدن آن است، بیان هنری این کتاب درخشان روانکودنیای بیگانه و وسواس را به تصویر می کشد، نقاشی یک عکس فراموش نشدنی از یک مرد که توسط نیروهای فراتر از کنترل خود به لبه خود نابودی رانده شده است. حمص تحت تاثیر بسیاری از نویسندگان بزرگ قرن بیستم که از او پیروی می کردند، از جمله کافکا، جویس و هنری میلر. خواندن مورد نیاز در ادبیات جهان، رمان بسیار تاثیر گذار و برجسته، مخاطبان گسترده ای را نیز در میان دوستداران کتاب هایی که "بی معنی های ناشناخته در روح انسان" را بررسی می کنند، می یابد (جورج اگرتون). (کمتر)


خرید کتاب گرسنه
جستجوی کتاب گرسنه در گودریدز

معرفی کتاب گرسنه از نگاه کاربران
بارها به این فکر کرده‌ام که من کجای هرم مزلو هستم؟ دست‌کم این را پذیرفته‌ام که اگر آدم مدام دغدغه‌ی نیازهای ابتدایی‌اش را داشته باشد، کم‌تر می‌تواند به کیفیت زندگی‌اش فکر کند. آدم می‌تواند مثل راوی رمان گرسنه به مرتبه‌ی سگی برسد که برای استخوانی بدون گوشت التماس می‌کند، با این‌همه چیزی در انسان هست که او را از این کار بازمی‌دارد. انسانیتی که باید حفظ شود. شاید به این دلیل که این تنها دارایی مشترک همه‌ی انسان‌های فقیر و ثروتمند است.
همین که کتاب را شروع کردم، فکر کردم که باز دارم رمانی شبیه «مالوی» را می‌خوانم و نک‌ونالم درآمد. اما بعد جهان این کتاب را یک‌سر متفاوت از کتاب «بکت» دیدم. شما راوی را دوست دارید. او نمی‌خواهد که افکارش را تجزیه و تحلیل کند، بلکه همواره در پی رفتن از این لحظه به لحظه‌ی دیگر است. سیالیتی که در روایت داستان وجود دارد آن‌چنان خواننده را با راوی همراه می‌کند که گویی رنج‌های راوی همان رنج‌های خواننده است.

*این کتاب جز لیست هزار و یک کتابی است که باید قبل از مرگ خواند.


مشاهده لینک اصلی
‎دوستانِ گرانقدر، داستانِ <گرسنه>، در مورد نویسنده ای نوپا و آلمانی میباشد که از شهرستان کوچکی به شهر سفر کرده تا بلکه بتواند کاری آبرومند و در ارتباط با نویسندگی پیدا کند... روزها پشتِ هم میگذرد و هیچ پولی برایِ او باقی نمیماند... در این میان صاحبخانه اش او را بیرون کرده و هیچ جا و مکانی ندارد.. حتی پولی برای خوردنِ خوراک نیز برایش نمانده است... داستان حولِ محورِ هرز چرخیدنِ این مرد در خیابانهاست.. حتی از گشنگی استخوان را هم جویده و به انگشتِ دستِ خویش نیز رحم نکرده و آن را جویده است... گشنگی باعث شده تا دیوانگی هم به سراغش بیاید و با خود و حتی کفش هایش نیز سخن میگوید... به غرور کاذبی هم گرفتار شده که حاضر نیست از کسی کمک بخواهد و مدام به دیگران در مورد وضعیتِ زندگیِ خود، دروغ میگوید
‎ چیزی که جالب بود، این است که با آنکه گرسنه است، جریقه اش را میفروشد و پول آن را به یک کارتن خواب میدهد
‎با این وجود، نکته ای که داستان را از یکنواختی خارج میکند، عاشق شدنِ این مردِ گرسنه و ندار است.. آنهم عاشق زنی زیبارو و ثروتمند
‎او داستان کوتاه و مقاله ای نوشته که به دفترِ مجله برده است.. امّا با تمام تعریف و تمجیدی که از قلمِ او میشود، بازهم مقاله اش را چاپ نمیکنند... تمامِ درها به رویِ او بسته شده است
‎بهتر است خودتان این داستان را بخوانید و از سرنوشتِ این مردِ بیچاره آگاه شوید
------------------------------------------
‎امیدوارم از خواندنِ این داستان لذت ببرید
‎<پیروز باشید و ایرانی>

مشاهده لینک اصلی
بازبینی این کتاب از قلم من، شبیه بی عدالتی است. پس از همه، چه چیزی از گرسنگی می دانم؟ چیزی که معنی خود را با یک hop به آشپزخانه از دست می دهد؟ نیاز است که با صعود به پله به غذاخوری ناپدید شود؟ یک روال که هر چهار ساعت را خاموش می کند، فقط برای فرستادن مجدد آن با ریختن چیزهای ضروری و غیر ضروری؟ سوختی که در طول بازو در دسترس است؟ یک کلمه شش حرف که در لباس نمادین بیش از لباس پوشیدنی آن اهمیت بیشتری دارد؟ من خوش شانس هستم. این حیوانات بیش از چند روز زندانی نشده است. اما در آن چند روز، من او را دیدم. در آن روزهای مذهبی که من مجبور شدم با او ملاقات کنم، او را ملاقات کردم. در آن روزهای رندانه که پیش از این اعلام نشده بود، یک مهدکودک یک جلسه طولانی داشت، من او را دیدم. در چشم؛ شدید و تاریک است. و او تخریب می کند او با چنگال های تیز خود می لرزد و در صدای سوراخش گریه می کند، آرامش های عصبی من را می شکافد و ویژگی های ارگانیک را می شکافد، مایع منفجر می کند تا گلویش را بچرخاند و آرمان های من را از پنجره بیرون می کشد. احتمالا این است که چرا ، من می توانم احساسات در حال اجرا هیستریانه در داخل شخصیت بی نام از این رمان، که تنها یک دشمن: گرسنگی. نویسنده ای که دوست دارد به دریاهای چهره ای از سیاست، نمایشنامه، شعر و تقلید در تختخواب صفحات خالی خیره شود، منابع خود را به طرز ناخوشایند سیاه و سفید در زیر ابر آلودگی گرسنگی طولانی می بیند. او نان غریب را می بخشد و به فضاهای محروم فشار می زند، اما حیوانات او را پیدا می کنند. او به استخوانهای گوشتی دل میبازد و معدهاش را تحت پتوهای تند و تیز قرار می دهد اما جانور دوباره باز می شود. برای خنثی کردن حیوانات، او به تکه های درشت چوب می خورد، دهان نیمی از جیب های پیراهن او را می پوشاند و خون خود را از دست می دهد، اما گله های حیوانات در پشت درهایش دوباره و دوباره و دوباره؛ بدون استراحت، بدون مکث، در عصبانیت وحشیانه، در ارعاب وحشیانه. به نظر می رسد یک حشره کوچک مانند حشرات مانند گنوم سر خود را بر روی یک طرف قرار داده و برای کمی کمی گرسنه می شود، سپس سر خود را از طرف دیگر گذاشته و کمی بیشتر گم می شود، سپس برای یک لحظه، و پس از آن شروع به نوازش کرد، بی صدا و بدون هیچ عجله، و فضاهای خالی را در همه جا پس از آنها ترک کرد. با این وجود، با وجود این بار غیر قابل تحمل فقر مطلق و بقای نامطلوب، او قسمت هایی را در زندگی خود منتشر می کند که یکی از آموزه های اصلی پدرم را به ارمغان می آورد، که به ذهن من رسیده است. بابای من، همانطور که به او اشاره میکنم، ادامه داد که میتوان بدون غذا برای چند روز بدون صلح و بدون هوا برای چند دقیقه زندگی کرد، اما نمیتواند حتی یک ثانیه بدون شرافت و احترام به خودش زندگی کند. اشتباه من این است که من از صحت این درس اطمینان دارم و از این رو، دیدگاه شخصیت ما حفظ عزت نفس خود را به هزینه دست دادن بدن غیر انسانی زیر کمر، جمله ای از شکایت بیشتر، لبخند تندرستی در چهره من گذاشت. او پوست خود را از صداقت حفظ می کند، به رغم تکه تکه شدن و نابودی لباس های خارجی، به جای یک خرده کتانی به طعم حیوانات مضر. و تقریبا منطقی اما بی عدالتی، حیوانات را تحسین می کند زمانی که هاله از آن قلب انعطاف پذیر، برازندگی بی نظیری را به نمایش می گذارد، آن را در لایه هایی از خیر، طنز، مهربانی، همراهی و ستایش برای خالق، پنهان می کند. وسعت این کار در دشت های چند بعدی گسترش می یابد از روانشناسی و طرحهای متنوع جامعه شناسی، نتیجه گیری آماری از استنتاج های شگفت انگیز را می توان در هر زمان کوچک از کوچه ها که در روان انسان انجام می شود برداشت. من نمی توانم به اندازه کافی هامسون را برای دقت جراحی خودم در کشف ذهن بشر و جدا شدن دینامیک عصبی خودم، حفظ سیاه و سفید در رنگ های زاینده ی خود، رها کردن هیچ کدام و اعطای اعتبار به نقش هر یک بازی کند. هامسون اغلب به سمت یک چشم انداز وابسته، تمایلات بیگانه و شیوه های انحصاری زندگی است. اما شاید ضروری است که گره های غیر وابسته به موضوع نخی اجتماعی را درک کنند؛ بسیار شبیه سایه هایی است که در پشت تکههای مات و مبهوت قرار گرفته اند تا آفتاب را برای ذوب و ذرات روشن کنند. من سرنوشت قهرمان ما را به کسی نمی خواهم اما اگر شما بر روی یکی از آنها نشوید، برخی از بزرگی، حساسیت و طنز اندازه گیری را نشان می دهید - موادی ثابت شده برای جانور.

مشاهده لینک اصلی
شب گذشته â € œfogâ € در نهایت من به همان اندازه که به سختی به عنوان هفت ماه پیش وارد شده بود مرا ترک کرد. دوره عزیمت من در حال حاضر به طور رسمی پایان یافته است، اگر چه خاطرات خوب برای همیشه در ذهن من، و همچنین غم انگیز است. من علف های هرز عروسم را ریختم. همچنین اشک های شگفت آور به اندازه کافی برای اولین بار در سنین ریخته می شود. من قطعا شخصیت ضعیفی ندارم من در تضاد بودم و پیشرفتی نداشتم و نه «برگرداندن صفحه». ناوت من را از طریق هوندر (Norwegian: â € œSultâ €) نشان داد که باید زندگی بدون در نظر داشت؛ فراموش کردن گرسنگی، سایه های تاریک را فراموش کنید، دوره هایی که احساس خود را برای خود متاسف می گذارید، فقط زنده ماندن، بدون در نظر گرفتن هرچه اتفاقی می افتد، برای زندگی به شما فرصتی دیگر و دیگری ماجراجویی برای پیگیری داده است. پس آن را ببندید و با سرعت به نور خورشید برسانید. مطمئن هستم که من به پایین دره به فضای دوران کوهی پیرنیا و Pic dâ € ™ Ani علاقه مند هستم که آنها با من همخوانی می کنند، همانطور که همسر من هستم. من به عصبانیت اعتقاد دارم، و همچنین سرنوشت و من اعتقاد دارم که من قصد داشتم این کتاب را بخوانم. من تا به حال خواسته استیو و Rakhiâ € ™ ثانیه بررسی اما من به من آنها بررسی کاملا عالی بود چون بسیاری در Goodreads هستند. اما پس از آن به طور ناگهانی یک بررسی دیگر ظاهر شد و به دلایل خاص من را تحت تاثیر قرار داد. شاید من مجبور بودم آن را بخوانم؟ بعد از خواندن بند اول، من برای این سفر ادبی پر زرق و برق آماده شدم: در آن زمان من در مورد کریستیانیا گرسنه بودم؛ کریستیانیا، شهر منحصر بفرد، که از آن هیچ کس بدون رها کردن آثار اقامتش در آنجا ملاقات نمی کند.\nو این در واقع اثبات شده است مورد. این کتاب چنین مخلوط کیسه ای از فلسفات و چند وجهی reveries، جادوها و ایده ها است. راوی نامدار ما (چرا نویسنده میخواهد یک راوی بدون نام را ترک کند؟ هرگز آن را درک نکرده است) محدوده ای از هر احساسی قابل تصور را اجرا می کند: خشم، نگرش، شجاعت، افسردگی، میل، ناامیدی، ترس، نفرت، امید ، عشق، غم و اندوه. (M.B. Arnold 1996) متوسط ​​فردی که با کار خوب کار می کند، هرگز در مورد گرسنگی نمی داند. تصور کنید بدون غذا برای دو یا سه روز بروید زیرا هیچ پولی برای خرید حتی یک نان نان و نوشیدن آب نداشته اید، که باعث می شود فرد تمایل پیدا کند. حتی اگر در مورد نویسنده ما، شما خیلی آرزوهای ادبیات خود را متقاعد می کنید که بدون توجه به گذشته، حتی اگر هیچ جایی برای زندگی نداشته باشید، هیچ پولی برای پرداخت اجاره ندارید؛ در نهایت از دست دادن یکی از مداد شما خود را و در نتیجه قادر به نوشتن یک مقاله برای â € œCommodoreâ €، زندگی رادیو برای بقا است. احساس میل و شهوت برای یک زن هنگامی که لباس خود را در چتر، اما با این حال مایل به دنبال آن را از طریق به انتهای کامل. احساس احساس خود را با احساس خود را نا امید کننده است که شما را به خشم می اندازد و نگه دارید درگیری های درونی استدلال و بحث و حتی تعجب اگر شما تبدیل به دیوانه است. مجذوب خزنده به خانه مسکن، حتی اگر فکر شما تحقیر، زمانی که خانم باردار پیش از آن شما را برای پرداخت اجاره به شما پرتاب شده است. دروغ گفتن به معنای واقعی است، به طوری که مردم هنوز هم فکر می کنند که شما در حال کار است و در نهایت، تصور کنید که به عنوان توانایی نوشتن خود را که شما ادامه و ادامه می دهید متقاعد شده است، اما هنگامی که finallyâ € | برای خواننده شما برای پیدا کردن وجود دارد. در اینجا بسیاری از بخش های عالی وجود دارد که در آن نقل قول می شود، اما اگر من این کار را انجام می دادم، در واقع به نقل از کل کتاب می پرداختم. با این حال، من باید موارد زیر را اضافه کنم: یک بخش شگفت انگیز در زمانی که \"Commodore\"، که مقالات / مقالات را از راوی را در گذشته پذیرفته است، وجود دارد، که با دیدن دشواری های اخیر به علت کمبود مواد غذایی، او را نصف پادشاه. او مطمئنا باهوش است و مطمئن است که او می داند که در نهایت مقاله خوب ما از راوی ما می آید. فروتنی راوی ما بر این عمل: من در کنار پیاده رو کنار گذاشتم، نگاهی به او انداختم. من آرام و سکوت گریه کردم. â € œI هرگز مانند آن را ندیدم â € به خودم گفتم. او به من نیمه دولتی داد. »من برگشتم و خودم را جایی که ایستاده بودم، تمام حرکاتش را تقلید کردم، نیمه مستقل تا چشمهای مرطوبم را نگه داشتم، آن را در هر دو طرف بازرسی کردم و شروع به قسم دادم â € \"سوگند به بالای صدای من، که هیچ شکی نیست که آنچه که من در دست من بود، نیمه حاکم بود. وقتی که من به «ییلجالی» رسیدم، در نادانی تصور می کردم که این نام زنانی بود که راوی روبرو بود و برای او چنین میلی را احساس می کرد: ایستادم و به چشمانش نگاه می کردم، و در لحظه لحظه ای ، بر روی نامی که من هرگز آن را شنیده ام - یک نام با یک هواپیمای بدون سرنشین، صدای عصبی â € \"Yljali! من با این نام مجذوب شدم به نظر می رسد بسیار عجیب و غریب اما با حلقه ییدیش به آن. من به آن تحقیق کردم و متوجه شدم: نام نه تنها یک جایگزین نمادین برای زن مورد نظر است. این نیز یک نماد میل خویش است - در معنای لاکانایی، یک راننده با فقدان در نظر گرفته می شود، از عنصر به عنصر در زنجیره ای از جایگزین های نمادین کاسته می شود و هرگز نمی تواند بدون از بین بردن ویژگی شخصیت خود میل شود: Y -لا ...

مشاهده لینک اصلی
شروع به خواندن نسخه اصلی نروژی امروز. من به سوئدی مسلط هستم، اما واقعا نمی دانم نروژی، اما من شاید نیمی از دوجین کتاب نروژی را خوانده ام. در مقایسه با انگلیس، آن چیزی که خواندن چیزی در گویش وسیع اسکاتلندی است، به صورت فونتی نوشته شده است. هواداران Iain Banks قادر خواهند بود ارتباط برقرار کنند. تا کنون، بسیار خوب است، اما من فقط 15 صفحه را در آن دارم. ************************************************** *** من راه پله اصلی هتل را می یابم در پذیرش، زنیت، دختر دوست داشتنی هند و سوئدی، مجبور است دوباره کار کند. من متوقف می شوم و با او صحبت می کنم. قطار من تا روز بعد از ظهر نیست آیا تا به حال وقتش رسیده است که در رستوران بخوابم؟ او میگوید خوب است احساس می کنم سپاسگزارم، او همیشه بسیار مهربان است. او می گوید که او و دوست پسرش به دنبال یک سفر اسکی هستند. شاید آنها به گرنوبل بروند من می گویم آنجا بوده ام، اما فقط در تابستان. شهر خوبی است من نمی فهمم چرا من این را به او می گویم. او می خواهد بداند اسکی چگونه است. او می گوید که او مرا نجات نمی دهد، من صبحانه را برای خودم آماده کردم. به وضوح به من ختم می شود. پیش از این، این اتفاق رخ نداد. صبحانه، پیشخدمت می پرسد چه چیزی را می خواهم. من تنها بوفه قاره ای را می گیرم من ابتدا فکر می کنم که تمام نان ها رفته اند، اما بعضی اوقات زیر یک پارچه می بینم. توستر به سختی آن را گرم می کند. به طور معمول، شماره گیری به حداقل می رسد. من اصلا جرات تغییر محیط، بنابراین من دو بار نان را اجرا کنید؛ هنوز هم نابود شده است. من نشستم و آن را بخورم، همراه با یک کاسه کوچک از موزلی. منظره از پنجره زیبا است، و من شاهد جریان جزر و مدی که در خلیج فارس جریان دارد. یک زن و شوهر سالمندان همراه با سگ خود در کنار ساحل راه می روند. سگ پوشیدن یک کت قرمز است. آنها را در شن و ماسه مرطوب نگه می دارد. من به اتاقم برگردم و چیزهایم را جمع کنم، سپس به پذیرش برگردم. زینت این لایحه را به من می دهد و من کارت ویزا را به او می دهم. من لایحه را بالا می کنم و آن را دور می اندازم سپس متوجه شدم که کپی هتل است. او نمی خواهد به من خجالت بکشد، بنابراین او کپی من را به جای آن بدون گفتن چیزی می کند. من با کیف هایم به رستوران می روم فکر میکنم لپ تاپم رو بگیرم و تا ناهار هم کار کنم. من باید چیزهایی که باید انجام بدم، اما به جای GoodReads وارد میشم. من خیلی طولانی در آنجا صرف می کنم. هیچ کس در بررسی من از چارلی و شیشه بزرگ شیشه ای نظر نکرده است. این واقعا خیلی خنده دار نبود نامه ای که من به زن فرستاده ام که کتاب هامسون را توصیه می کند، باز می گردد. او حساب او را قطع کرده است. من به سختی او را شناختم، اما این احساس ناخوشایند را احساس می کنم. من بیش از حد بی سر و صدا برای کار، بنابراین من تصمیم به ارسال بررسی Christer Kihlmans Dyre Prins. به محض اینکه این کار را انجام دادم، تعجب می کنم که آیا این یک ایده خوب بود. شاید من نباید گفتم که با صحنه با فاحشه در حال حرکت بودم. ممکن است مردم فکر کنند که من نیز روسپیگری را حامی می کنم. به خودم می گویم این مسخره است، اما من در مورد آن فکر می کنم. به نظر می رسد حتی بدتر از آن برای ویرایش بررسی. من به طور ناگهانی متوجه است که آن است که تقریبا یک oclock. آنها آشکارا نمی خواهند رستوران را برای ناهار باز کنند. من باید این را درک کنم. من در حال رفتن به Newquay هستم و پیدا کردن یک محل برای خوردن، اما آن را بیش از حد پیچیده است. در طول فصل، تقریبا همه چیز بسته خواهد شد. من چند نامه نوشتم و با برخی از دوستان GoodReads چت روم. سپس برای سومین بار به پذیرش برگشته ام. زینیت هنوز وجود دارد. او به نظر شگفت زده می شود و می پرسد آیا قطار من را از دست داده ام؟ من ناگهان احساس اضطراب می کنم شاید زمان هم اشتباه بود اما نه، به دلیل سه ماه دیگر یک ساعت دیگر نیست. من می پرسم آیا او می تواند یک تاکسی بنامد؟ او این کار را می کند. من خداحافظی می کنم و منتظر می مانم. راننده تاکسی توضیح می دهد که چرا در حال حاضر هیچ پرواز RyanAir وجود ندارد. مقامات فرودگاه نیوآی از قبول دادن خطوط هوایی به تضمین اینکه تعمیرات در سه هفته به پایان برسد، امتناع ورزید، بنابراین RyanAir پروازهای خود را تا ماه مارس لغو کرد. در حال حاضر آنها تهدید به شکایت، از آنجا که فرودگاه به وضوح در گسل بود. من از راننده برای توضیح این موضوع سپاسگزارم و به او یک نوک بزرگ داده ام. او نمی داند چرا من آن را انجام داده ام، اما به نظر می رسد خوشحال است. در قطار، من دوباره Hamsun را. من سعی می کنم خواندن، اما من قادر به تمرکز است. تفاوت بین سوئدی و نروژی بزرگتر از آنچه من به یاد می آورم، و من اغلب باید حدس بزنم کلمات. گاهی اوقات یک جمله کامل وجود دارد که معنی ندارد. من می خواهم نقد و بررسی GoodReads را بخوانم، اما نمیتوانم هیچ ایده ای ارائه دهم. من تصمیم می گیرم که فقط توضیح دهم که چه اتفاقی برای من افتاده است. ************************************* ****************خدا را شکر! من اکنون قطارها را عوض کرده ام و این غذای جدید. پنیر، بیکن و ساندویچ ترشی که من از Cafà © Express خریداری شد، کمی منزجر کننده بود، اما من آن را با یک انبه مخلوط کردم. Å £ 4.70 به خوبی سپری شده است. Hm، هامسون، همانطور که همه گفت، نسبتا خوب است، و لذت بخش است که من نروژی را با جهش و گشت و گذار به عقب بر گردیم. چرا احساس خیلی زود منفی شد؟ ****************************************** *********** واقعا نمی دانم نروژی، راه خواندن کتاب من این است که تصور کنید که خواندن آن با صدای بلند، سپس ...

مشاهده لینک اصلی
این کار قدرتمند نوشتن توسط نوت هامسون، به وضوح به شما امکان می دهد که فکر کنید وضعیتی که شما می توانید با یک انسان انجام دهید. بله، توسط \"هونگرا\"، نویسنده واقعا به حالت غم و اندوه در غیاب غذا اشاره دارد. این ایده \"هجوم\"، که به نظر می رسد مانند یک رقم دیگر زمانی که آن را ظاهر خود را در نظر یک نفر در قالب برخی از آمار، چیزی است که خوب انجام دادن مردم حتی نمی توانید تصور کنید، ضروری است طرح این کار بسیار هیجان انگیز توسط هامسون. با ما در مورد نویسندۀ جوان، که از لحاظ پول خیلی زیاد کار نمی کند، نویسنده به طور خاص توضیح می دهد که چه چیزی می تواند حتی به ذهن یک تحصیلکرده فرد مبارزه نویس جوان، در حالی که در طول روز بدون در نظر گرفتن نان در حال رفتن است، در اینجا در یک روش خنثی کردن استخوان نمایش داده می شود. گاهی اوقات، روح فقیر را به دلیری هدایت می کند. او به چیزها و حوادث تصور می رود، با خودش صحبت می کند، با نوشتن کلمات جدید و یا خشمگینانه تلاش می کند تا یک ایده جدید برای یک داستان یا یک نوشتار کار کند تا بتواند آن را به روزنامه بفروشد تا برخی از فرقه ها را بدست آورد. گاهی اوقات، هنگامی که از طریق گرسنگی از بین می رود، او نیز تلاش می کند مردم را ترور کند و آنها را مورد خشونتی قرار دهد. این به او یک خروجی و یک لحظه از درد دردسر در داخل پناه می برد. اگرچه او به زودی احساسات خود را برای انجام چنین کارهایی از دست می دهد. او به دنبال کار است اما موفق نمی شود. یکبار دیگر او هر چیزی را که متعلق به اوست به دست می آورد تا تا زمانیکه بعضی غذا ها را برای غذا بیاورد، او فقط با یک پتو و لباس هایی که روزانه می پوشد ترک کرده است. مبارزه او چیزی را در داخل شما می کند. شما احساس خشم در حال رشد در داخل احساس می کنید که قادر به کمک به آن مرد ضعیف، به آرامی ناپدید می شود. بیشتر از زمانی که او از خواب بر روی نیمکت مرطوب و بسیار سرد است. اما آنچه شما واقعا با اضطراب شما را پر می کند، این است که مرد فقیر، هرچند تقریبا شکسته شده، در حال حاضر و بعد از آن هرگز گرسنه نمی شود، اما هرگز در یک شکم کامل نشسته و هنوز یک شخصیت قوی اخلاقی دارد. او، شاید به خاطر غرور، به هیچ کس در مورد شرایط وضعیتش نمی گوید. یک بار، هنگامی که او به طور تصادفی توسط یک مغازه دار پول داده می شود، وزن این سکه ها در جیبش با توجه به وجدانش محاسبه می شود. تا آخر، او به طور داوطلبانه این پول را به یک فروشنده کیک می دهد و دوباره پول نقد می گیرد. این باعث اضطراب شما می شود. او سعی کرد ثابت کند؟ آیا کسی می تواند از آخرین مبلغ ناپایدار پول صرفنظر کند، زمانی که یک نفر برای مدت 3-4 روز گرسنه است و به معنای مرگ از گرسنگی است؟ آیا من هم همین کار را میکنم اگر من هم همین شرایط را داشتم؟ من به راحتی در صندلی خود نشسته ام، در اطراف چیزهای مادی که احساس امنیت می کنند، شاید شاید به \"أه\" پاسخ بدهم. اما اگر در غیر این صورت چه؟ حتی این تصور را هم دشوار می کند. در اینجا نویسنده موفق شد که به سختی من را تکان دهد و اجازه بدهد که من فکر کنم این احساس «چهره» به افراد فقیر و بی سواد چه می تواند باشد؟ افرادی که توانایی تفکر را ندارند و وجدان آنها را آزار نمی دهد؟ آیا آن را از دزدان، قاتلان و جالب ترین موجودات بیرون نمی آورند؟ فکر میکنم چنین چیزی باعث شد که من به شکل دیگری از «هنجار»، «تأیید»، تأیید، همدلی، احساس شناختن و دوست داشتن و مراقبت از آن فکر کنم. چه باید بکنید اگر کسی به این ضرورت نیاز داشته باشد تا بتواند با کسی صحبت کند و احساسات درونی خود را بیان کند، فشار از دست دادن زندگی، توسط بار انتظارات مردم در اطراف، توسط هر روز، سرکوب می شود. تلاش برای تثبیت موجود در جهان؟ چه اتفاقی می افتد؟ شاید، این امر می تواند به حالت دیوانه و یا شاید فرد منجر شود، که در معرض تب از این فشارها قرار دارد؛ به این ترتیب، با تبدیل شدن به یک شخصیت ناخوشایند، به یک لحظه دلخراش تبدیل شوید. Arenâ € ™ تعداد زیادی از جرایم است که ما شاهد، به نحوی به عنوان یک نتیجه از این \"hungerâ € ™؟ در پایان، حتی قهرمان فضیلت ما، گرسنگی غیرقابل تحمل را تحمل می کند و همان فروشنده کیک را برای برخی از کیک ها که می تواند بخورد و به این ترتیب گرسنگی خود را برآورده کند، آزار می دهد. نجات او در نهایت زمانی اتفاق می افتد که او در یک کشتی که به زودی به کشتی می آید شغل می کند. آیا نویسنده به امید به پایان می رسد یا آیا علامت سوال بزرگ خود را قبل از ما قرار می دهد؟ من به شما اجازه می دهم تا بر آن اندیشید. اما قطعا آسان نیست خواندن آن. من را به خواندن آن به تنهایی نشست و به من اجازه نگرفت حتی دوران یا چشمانت را ببینی. سبک آن به من یادآور Dostoevskyâ € ™ â € œCrime و Punishmentâ € و از این رو ساخته شده است یک اثر پایدار بر من. بسیار توصیه شده!

مشاهده لینک اصلی
من اعتراف می کنم. خوب، این واقعا اعترافی نیست که من در گذشته به آن اشاره کردم. من ارزان هستم من به طور آزادانه صرف می کنم، منظورم این نیست، و برای انجام این کار بسیار متقاعد کننده است که برای جلوگیری از انجامش بجنگم و اگر بخواهم خرید کنم (به ویژه اگر آن را یک کتاب بخرم)، خریدم. آیا تا به حال خرید من را در امیدوار است که من متقاعد شده که شما را به خرید نیست، یا. بنابراین نسخه آزمایشی رایگان این را دانلود کردم. من بیش از حد کتاب های زیادی دارم و این کار را تمام می کنم. من فکر می کنم چیزی اشتباه با نسخه فراموش شده است. من هیچوقت از اشتباهات نگران نباشید (به هیچ وجه خطاهای دستوری زیادی را متوجه نمی شوید. نویسندهBlank تمام قوانین مهم نوشتن شما را از بین می برد؟ قوانین اصلی وجود دارد؟ من متوجه نشدم! منظورم این است که یک گفتگوی عجیب و غریب به پایان می رسد که کل کتاب را در یک جمله خلاصه می کند. به نظر می رسید واقعا خارج از محل. من خواندن برخی از بحث های طولانی مدت داغ میان این بچه ها که در میله ها و مکان های قهوه آویزان و بحث در مورد کتاب وجود دارد. @ نه، شماره ترجمه من بهترین هست! @ پسر دوم شماره دو را ترجیح می دهد و سومین فرد شماره سه را ترجیح می دهد. من نمی دانم که این چیست. واقعا به نظر می رسید، واقعا جای خالی (بیشتر که من در مورد آن واقعا فکر می کنم اضافه کردن). گرسنگی کاملا بدون توجه به آنچه که شما به آن انجام می دهید. جمله بعدی باید به عنوان یک حلقه زمانی پایان ناپذیر آغاز شود. شاید من یک کوسه نیستم که باید در زیرزمین زیرزمینی زیرزمینی در زیر زمین فرو بریزد تا از هر فرصتی که در پیش از من قرار گرفته است استفاده شود. بیایید حرف بزنیم، به سمت طرف مقابل بچرخیم، به سمت چپ در پیاده روی بعدی و پیاده روی بعدی، تا همه چیز خوب شود. آن خیلی دیر نیست و من فقط چیزهای زیادی را فهمیدم. ایا صبر کن، من انجام دادم گرسنگی شکم غده مغز است. گرسنگی و هرگز درد در حال رشد است آن مرد به من کمک خواهد کرد! آن مرد دوست ندارد. من فقط به یاد ... من این معجزه نجات در جیب دیگر را ترک کرد. اگر قبلا آن را قبول نکردید، اعتراف نمیکنید. من هم تمام وقت با خودم صحبت می کنم اگر جهنم از حلقه ها ساخته شده است، زیرا دایره آن است. این ادعا که بعضی از این نویسندگان یک اشتباه و یا بعضی از نویسندگان دیگر یهودیان نژادپرست و یا نفرت انگیز بودند، چرا که آنها محصول زمان خود بودند. بر روی نوار نقاله تمسخر گرفته و بر روی نوار نقاله ریخته شده، همه با شرایط ذهنی تعیین شده خود را به زمان و زمان خود بر می گردانند؟ از آنها بخواهید که از زمان و فانتزی با شما بیرون بیایند. آنها را با شانه ها شانه کنید. چطور توانستی؟ آیا شما خواندید؟ آیا شما نمی دانید که بیشتر از این وجود دارد؟ آیا آنها ملاقات برخی از چنین bigots راه رفتن قد بلند و یا پنهان کردن در چمن در قدم زدن خود را؟ من بزرگ شدم گوش دادن به پدربزرگهای من به منظور داستان های سرگرم کننده رنگارنگ از مؤسسه اصلاحات نظامی در موردrolling queers @. گریه کردم و گریه کردم این فرد برای سالها در معرض تغذیه است. تنها چیزی که او در مورد او نژادپرست بود، نبود (او بلافاصله بیل کزبیشی بود، با وجود اینکه دهانش را از دست داد). من دیگر اعضای خانواده خود را با سایه های خود از برخی از عذاب وحشتناک انسانی داشتم تا احساسات دیگران را بهتر از دیگران داشته باشم بر اساس چیزی که هیچ کس نمی تواند کمک کند، دیگران همدیگر را دوست دارند. آیا همیشه نیست؟ من به طور کلی فکر می کنم که مردم باید کتاب های بیشتری برای درمان این موضوع داشته باشند. این نتوانست مشکل Knut Hamsuns باشد. او گرسنگی نوشت. او نمیتوانست هیچ مشکلی با کسی داشته باشد که با کسی که کفشهایش را میپوشاند، کفشهایش را بپوشاند و هرگز از آنها نپوشید. خوب، من فکر نمی کنم او چیزی جز حمایت از نازی ها نداشته باشد؟ مطمئنا نباید از یهودیان نفرت داشته باشیم تا بعضی از خانه های شاهزاده خانم لیائیس را که گهگاه یک قتل عام را انجام می دهند، انجام دهند. سلام، آنها این کار را برای پیشرفت حرفه ای انجام دادند. گرسنگی نمی تواند ادای احترام به گوبلز باشد (در سال 1890 نوشته شده است؟) من نمی دانم که آن ادای احترام است به جز فکر کردن که اتاق را بین تمام افکار متقابل است که کسی را در روال های وحشتناک لعنتی خود را دامن می زند. ساندویچ کشتی گیر سومی. گرسنه نیستم. من آن را به عنوان طرف دیگر بخش کرمی مغز می بینم که فکر می کند بهترین چیز آن است. (Eugenics هنوز هم خشم است. مردم فکر می کنند که ژنتیک نوزادان خود را انتخاب می کنند تا دخترها نباشند و یا زیبا باشند، چیز خوبی است که باید انجام شود. محصول چه زمانی ؟؟؟) شما می توانید کرم ها را پاک کنید، آنها را بخورید، آنها را استفراغ کنید و انجام کاری بهتر از @ برخی از بهترین دوستان من سیاه هستند @ اعترافات، اعترافات. اگر شما کسی را لرزاندید تا ببینید چه چیزی از دست می رود. امید به این است که حس کنید. من دوست ندارم باproduct از وقت خود بنویسید @. گرسنگی نمیزند آن راه می رود و قطارها را می شکند (برای بلیط هزینه نمی کند).

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب گرسنه


 کتاب در آغوش آب
 کتاب به سوی بخشش
 کتاب Night Music (Jojo Moyes 6)
 کتاب Silver Bay (Jojo Moyes 5)
 کتاب The Ship of Brides (Jojo Moyes 4)
 کتاب The Peacock Emporium (Jojo Moyes 3)