کتاب و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود

اثر فردریک بکمن از انتشارات نشر نون - مترجم: الهام رعایی-داستان درام

چشمان پیرمرد به‌طور عجیبی خالی است. ناامیدانه به شقیقه‌هایش می‌زند. پسرک دهان باز می‌کند که چیزی بگوید ولی وقتی این صحنه را می‌بیند جلوی خودش را می‌گیرد. در عوض آرام می‌نشیند و همان کاری را می‌کند که پدربزرگ یادش داده‌بود اگر گم شد انجام دهد: «محیط اطرافت را زیر نظر بگیر، دنبال ردپاها و سرنخ‌ها بگرد.»
نیمکت در احاطۀ درختان است چون بابابزرگ عاشق درخت‌هاست، چون درخت‌ها اهمیتی به افکار آدم‌ها نمی‌دهند. شبحی از پرنده‌ها از آنها بالا می‌آیند و در آسمان پخش می‌شوند و با اطمینان بر باد تکیه می‌زنند. یک اژدها میدان را می‌پیماید، خواب‌آلود و سبز، و یک پنگوئن با رد دستی شکلاتی روی شکم در گوشه‌ای به‌خواب رفته است. یک جغد مهربانِ یک‌چشم هم کنار او نشسته است. نوآ همه را می‌شناسد. مال او هستند. اژدها را بابابزرگ درست وقتی که به دنیا آمد به او داده ‌بود، چون‌که مامان‌بزرگ گفته‌بود اژدها برای نوزاد اسباب‌بازی توبغلی مناسبی نیست و بابابزرگ هم گفته‌بود که او هم یک نوۀ مناسب نمی‌خواهد.


خرید کتاب و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود
جستجوی کتاب و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود در گودریدز

معرفی کتاب و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود از نگاه کاربران
این داستان فضای آشنایی داشت.. شخصیتای داستانهای دیگه فریدریک بکمن، توی این داستان، هی سرک میکشیدن و خودشونو نشون میدادن... پیرمرد شخصیت اول داستانو دوست داشتم. آدمی که هی یادش میره پسرش الان بچه داره و بزرگ شده و دیگه مدرسه نمیره! بنابراین، هر روز نباید از این پسر بزرگ بپرسه مدرسه چطور بود و چی یاد گرفتی؟ آدمی که هی یادش میره همسرش و عشقش دیگه زنده نیست... آدمی که هی یادش میره سیگار رو زمانی که پسرش به دنیا اومد ترک کرد و الان گاهی بهانه سیگار رو میگیره......... خوندن از دردهای واقعی، که یه سری آدما الان توی دنیا گرفتارش هستند، چیز خوبیه... روح آدمو بزرگ میکنه و باعث میشه با آدمای دیگه احساس همدردی کنیم....... کلا کتاب خوبی بود. راضی ام. زود هم تموم شد. برخلاف کتابای قبلی بکمن که خیلی طولانی بودند. انتظار بیشتری ازش داشتم. ولی اینم خوب بود...


یادت میاد تد؟ چادر توی جزیره رو؟
پسر زمزمه میکند: من پیش تو، توی چادر نبودم بابا. نوآ بود.
پدر سرش را بلند میکند و به او خیره میشود. نوآ؟؟؟ نوآ دیگه کیه؟؟؟
تد به آرامی گونه اش را نوازش میکند.: نوآ بابا! نوآ پسر من!! تو با نوآ چادر میزدی.. من از ماهیگیری خوشم نمیاد..
پدر با عصبانیت غرغر میکند: پس مدرسه چی؟ تعریف کنم ببینم از مدرسه چه خبر؟؟

مشاهده لینک اصلی
داستان کتاب در مورد آلزایمره و خاطراتی که یکی یکی در حال محو شدن هستن. واقعا فوق العاده ست، لطیف و خیلی غم انگیز.
یک ستاره به خاطر ترجمه ی کتاب کم کردم و انتشاراتی که نمی دونه ویراستار چیه. حیف این داستان خوب و حیف این همه کاغذ.

مشاهده لینک اصلی
من پیدا کردن آن مشکل است که بدانید چه چیز دیگری می گویند علاوه بر اینکه داستان زیبای زیبا، پر از عشق و زندگی، حتی پس از از دست دادن. آنچه در مورد آن بهترین است توصیف شده توسط Backman خود را در نامه خود به خواننده در آغاز. @ این داستان در مورد خاطرات و در مورد راه رفتن است. یک نامه عشق و یک خرس آهسته بین یک مرد و نوه او، و بین یک پدر و پسر او. من هرگز برای شما اهمیتی قائل نیستم که کاملا صادق باشم. من آن را نوشتم فقط به این خاطر که سعی داشتم افکار خود را مرتب کنم، و من فردی هستم که نیاز دارد ببیند چه چیزی روی کاغذ من فکر می کنم که آن را درک کنم. اما آن را به یک داستان کوچک از اینکه چگونه من آهسته خرید با از دست دادن بزرگترین ذهن من می دانم، در مورد از دست رفته کسی که هنوز در اینجا، و چگونه من می خواهم آن را به فرزندان من توضیح تبدیل شده است. من امیدوار بودم که اکنون برای آن ارزش داشته باشم. من فکر کردم ممکن است این مطلب را فقط به این دلیل بیان کنم که بسیار زیباست زیرا من می ترسم که این کار را با علامت گذاری عدالت انجام می دهم، اما فکر کردم این داستان را بیدار می کنم با این که من مجبور شدم چیزی بیشتر بگویم. چه ارتباطی قابل توجه و نفس گیر بین پیری، پدربزرگ و نوه جوان ما که اینجا می بینیم! Backman هرگز متوقف نمی شود که من با درک او از شخصیت های سالخورده او به ما عطا کن - Ove در یک مرد با نام Ove و مادربزرگ Elsas در مادربزرگ من که از من خواسته است به شما بگوید متاسفم. همدلی، راه مراقبتی که او ارائه می دهد - از کجا می آید؟ در نامه ای که به خوانندگانش می گوییم، متوجه می شویم که از داخل عمیق، جایی که این داستان به من رسید، آمد. خیلی بیشتر می توانم بگویم، مگر اینکه دوباره بگویم: خیلی زیبا است. یکی از موارد مورد علاقه من در سال 2016. من یک ARC از این کتاب را از Atria Books از طریق NetGalley دریافت کردم.

مشاهده لینک اصلی
این یکی به من لبخند زد چون آن را خیلی نزدیک به خانه ضربه زد. داستان این است که چگونه به خوبی به کسی که آلزایمر را از دست می دهید بگویید. داستان پدربزرگ و نوه - و عشق مشترک آنها به ریاضیات و اینکه چگونه پدر بزرگ تلاش می کند تا آنچه را که به او اتفاق می افتد در حالی که با ترس از خاطرات شروع به محو شدن می شود تعریف می کند. پدرم با 2 سال پیش تشخیص داده شد. پیشرفت بیماری دشوار است، زیرا شناخت او از سلامت شما چطور است و شما می خندید، به یک موج و یک لبخند، تا ابروها بلند شوند، انگار می گویند، هی، من شما را می شناسم! به یک نگاه خالی - تا کنون از مردی که او یک بار بود. این داستان و گذار به عنوان بیماری پیش می رود و آنچه که در حال وقوع است ویرانگر است. از دانستن اینکه در آن شما نمی دانید چه کسی هستید و افرادی که قبلا دوست داشتید، نمی دانید. در مورد نگهداری خاطرات - برای هر دو قربانی بیماری - و زنده نگه داشتن خاطرات از آن شخص قبل از این دزد یک بیماری وارد شده است. و آنها را از دست دادید فوق العاده. باکمن، شما خودتان را با این یکی از خودتان گم کرده اید. من در سفری که من نمی خواستم انجامش را انجام دادم، اما من می توانستم به این موضوع ارتباط برقرار کنم.

مشاهده لینک اصلی
در پایان یک اتاق در یک اتاق بیمارستان وجود دارد که در آن فردی که در وسط طبقه قرار دارد، یک چادر سبز قرار دارد. فردی درون آن از خواب بیدار می شود، نفس نفس می زند و ترس می کند، نمی داند کجاست. مرد جوان نشسته کنار او زمزمه می کند: @ نمی ترسم @\nاین یک داستان غم انگیز است اما با قلب بزرگ. و این غم انگیز است که این چیزها درست هستند. بسیاری از مردم با این کار به اعضای خانواده ادامه می دهند. مادر بزرگ من چیزهای فراموش شده است زندگی عادلانه نیست پسر کوچولو نوح فرزند فوق العاده و بالغ است اگر آن را به درستی بخوانم. او در آنجا برای مادربزرگش بود، زمانی که او رفت و او همیشه برای پدربزرگش بود. مهم نیست که با پدربزرگ و مادربزرگ یا پدربزرگ و مادربزرگم چه گذشت، احساس خوشحالی دارم که یکی از افرادی باشد که با پدربزرگ و مادربزرگم شناخته شده و رشد کرده است. در جنوب ما آنها را می نامیم، mamaw و papaw. آنها زندگی من بودند و شگفت انگیز بودند و هنوز هم وجود دارد. من عاشق نوح هستم، شخصیت او خیلی خیلی خاص است. @ مقدار که تو را دوست دارم، نوح، @ او با لب های او به گوش او می گوید پس از خواندن افسانه ها در مورد الف ها و او فقط در حال رفتن به خواب، @ آسمان هرگز خواهد بود که بزرگ است. @ او perfect not بود، اما او او بود. پسربچه شب قبل از مرگ او را به او خواند. بدنش قبل از اینکه مغزش کار کند، کار را متوقف کرد. برای پدربزرگش مخالف است.\n* sob * من فقط .... این یک داستان کوتاه است، اما آن تا به چنین تاثیری است. در مورد نوح و پدر و مادرش نشسته است که در آن نیمکت با مادربزرگهای محبوب سنبله بنفش شکوفه در زیر. در مورد پدر و مادر اشتباه پسر او تد با نوه او نوشت. آن را از خاطرات grandpas با مادر بزرگ می گوید. با احساسات و قلب چنین می گوید که احساس می کنم هر کلمه ای را می گویم، هر احساسی که ترسید، هر گریه ای که افتاد. با تشکر از شما برای یک کتاب فوق العاده در مورد چیزهایی که بسیار واقعی هستند. â ™ ¥ وبلاگ من: فهرست ملی خواندن مارتینز

مشاهده لینک اصلی
برخی از کتابها باید با دستورالعمل همراه باشد، این یکی از آنهاست. دستورالعمل های من برای شما است: برنامه ریزی برای گریه کردن. دارای بافت مفید است. فردریک پشتمان این کار را دوباره انجام داده است. من معمولا از افرادی که عمدا من را گریه می کنند دور ماندن، اما Backman من را دوباره و دوباره می کشد. اگر او فردا یک کتاب جدید را منتشر کند، ممکن است فردا آن را بخواند. او افرادی را به من نشان می دهد که لبخند می زنند و می خندند، و حتی گرامی می گردند، حتی اگر من آنها را با تلفن تلفنی نپندارم. و بله گاهی اوقات گریه می کنند در 96 صفحه â € œ و هر صبح خانه راه طولانی تر و طولانی تر: یک Novella â € کوتاه است، بیش از حد به سرعت خواندن، اما او این رمان را با عشق و تندرستی بسیار بسته است. خاطرات چیزی است که ما گنج می زنیم، آنها ما را به لحظات شادمانه ما در زندگی ما، به کسانی که ما را دوست دارند، به آن لحظات جادویی: عروسی، تولد، فارغ التحصیلی، پیوند می دهند. اولین لحظه ای که فردی را دیدید که آن را تبدیل به یکی کرد. بسیاری از لحظات که فقط در خاطرات ما زندگی می کنند، هیچ عکسی برای یادآوری ما وجود ندارد، هیچ ربطی به ما نیست که ما را به آن لحظه برساند، خاطراتی که ما دوست داشتیم، اما کسانی که این دنیا را ترک کرده اند، همه آنها را می پرستیم. پدربزرگ و مادربزرگ نوزادان بنده ویژه ای که هیچ کدام از قوانین مربوط به والدین شما را در بر نمی گیرد، هیچ کدام از این ها را نمی دانستند که فرزندتان آنها را می خواستند. نقش ویژه ای در زندگی فرزندشان، چیزهایی که آنها یاد می گیرند - از یکدیگر. این رمان دارای یک پیام ارزشمند خواندن و یادآوری است.

مشاهده لینک اصلی
بدیهی است که ریاضیات به طرح این کتاب (اما شما نباید اجازه دهید که شما را بترساند)، زیرا من در مورد نزدیک شدن به این بررسی به عنوان یک اثبات ریاضی فکر کردم. با توجه به این که لری یک سیب است، اثبات می کند که این رمان کاملا نفیس او را خراب عاطفی می کند. انجام شده و انجام می شود. نوح دست انسان های قدیمی را نگه می دارد، مردی که به او آموخت که ماهی بگیرد و هرگز از اندیشه های بزرگ نترسد و به آسمان شب نگاه کند و آن را از اعداد ساخته شده درک کند. ریاضیات پسر را به این دلیل برانگیخته است، زیرا دیگر از این چیزی که تقریبا هر کس دیگری از آن بی خبر است، ترس دارد: بی نهایت. نوح فضا را دوست دارد زیرا هرگز به پایان نمی رسد. هرگز نمیمیرد این یک چیز در زندگی اوست که هرگز او را ترک نمی کند @ در سطح آن به نظر می رسد یک داستان ساده بسیار ساده در مورد رابطه ویژه ای بین پسر و پدربزرگش، منافع بسیاری و دوست داشتن آنها به اشتراک گذاشته شده، و چقدر آن دوم یاد می گیرد از اول، و نیز بالعکس. اما همانطور که شما عمیق تر فرو می روید و فدرریک Backman ها را بخوانید تقریبا شاعرانه است و تصاویر خود را در سر خود ببینید، شما متوجه می شوید که این کتاب با ترس از دست دادن حافظه است؛ ماهیت دائمی عشق؛ چگونه پشیمانی پشیمانی می تواند باشد و در عین حال ممکن است آسان باشد که مجددا اصلاح شود، چقدر سخت است که بتوانیم کاری آسان انجام دهیم؛ و غم و اندوه از داشتن خداحافظی به عزیزان. زیبایی این داستان اجازه می دهد آن را بدون دانستن بیش از حد آشکار، بنابراین من نمی خواهم چیزی بیشتر در مورد طرح می گویند. احساس کردم که این بسیار ویژه بود، زیرا نشان می دهد که شما می توانید شجاعت را در میان ترس پیدا کنید و این که کلیشه ای به نظر می رسد، عشق \"هر دو عاشقانه و خانوادگی\" می تواند به اندازه کافی برای کمک به شما از طریق سخت مادر بزرگ من پدر و مادر بود که احتمالا یکی از محبوب ترین افراد من بود، و من می دانم که من مورد علاقه او بودم. ما او را مادر بزرگ @ پخش کردیم، چون حتی در 70 سالگی او در کف بازی با خواهران و برادران من بود و ما را به موزه های نیویورک سیتی می برد، حتی از مراحل در مجسمه آزادی. مهم نیست که من چه کار کردم، او همیشه افتخار می کرد که اگر من گل برنده را به ثمر رسانده بودم، جایزه نوبل را به دست آوردم و میلیون ها دلار هم در همان زمان به دست آوردم. او 12 سال پیش در سن 93 سالگی فوت کرد، هرچند ما سه سال قبل از آن به زوال عقل شک کردیم. تا این روز من بیش از این که از کلمات می توانم بگویم دستش را از دستش می گیرم، بنابراین این کتاب یکی از آن هاست که من را از اشک هایم لبخند می کرد، باعث شد که من راضی باشم تا او را به عنوان بخشی از زندگی ام به مدت طولانی داشته باشم. کتاب های امسال، که بسیاری از آنها همچنان با من باقی می ماند پس از اتمام کار با آنها. بدون شک شکی نیست که این داستان نوحه و پدربزرگش یکی از آن هاست و من امیدوارم که این هم برای شما باشد. NetGalley و Atria Books به من یک نسخه پیشنهادی از کتاب را در قبال بازبینی بی طرفانه به من دادند. برای این ممکن سازی متشکرم! مشاهده تمام نظرات من در http: //itseithersadnessoreuphoria.blo ....

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود


 کتاب در آغوش آب
 کتاب به سوی بخشش
 کتاب Night Music (Jojo Moyes 6)
 کتاب Silver Bay (Jojo Moyes 5)
 کتاب The Ship of Brides (Jojo Moyes 4)
 کتاب The Peacock Emporium (Jojo Moyes 3)