کتاب هیچکس مثل تو مال این جا نیست

اثر میراندا جولای از انتشارات نشر چشمه - مترجم: فرزانه سالمی-داستان درام

اگر غمگین هستید از خودتان بپرسید چرا غمگین هستید. بعد تلفن را بردارید و به دیگران زنگ بزنید و از آنها بخواهید به این سوال پاسخ بدهند. اگر هیچ‌کس را نمیشناسید به اپراتور زنگ بزنید و این حرفها را به او بگویید. اکثر مردم نمیدانند که اپراتور وظیفه دارد به حرفهایشان گوش بدهد


خرید کتاب هیچکس مثل تو مال این جا نیست
جستجوی کتاب هیچکس مثل تو مال این جا نیست در گودریدز

معرفی کتاب هیچکس مثل تو مال این جا نیست از نگاه کاربران
No one belongs here more than you. Stories, Miranda July
تاریخ نخستین خوانش: شانزدهم ماه آوریل سال 2012 میلادی
عنوان: هیچ‌کس مثل تو مال این‌جا نیست؛ نویسنده: میراندا جولای؛ مترجم: فرزانه سالمی؛ تهران، نشر چشمه، 1388، شابک: 9789643626167؛
مجموعه هفت داستان کوتاه: تیم شنا، پسر لم‌ کین؛ پاسیو مشترک؛ مرد روی پله‌ ها؛ این آدم؛ دلخوشی من؛ و ماه گرفتگی
ا. شربیانی

مشاهده لینک اصلی
من لحن ساده كتابو خيلي دوست داشتم خيلي روون بود و مخصوصا چون كتاب صوتي رو گوش دادم واسم جذاب بود! اينكه به تموم گوشه و كنار ذهن راوي كه يه زنه سر ميزنه. خيلي صريح تنهايي زن هايي رو به تصوير ميكشه كه به جاي اينكه دنبال گمشده اي در خودشون باشن در اطراف دنبال اون ميگردن ولي هميشه با آدم ها و چيزهايي زندگي ميكنن كه مال خودشون نيست!
زن هايي كه سعي ميكنن عينك خوش بيني بزنن و خودشونو خوشبخت جلوه بدن اما هيچوقت راهي براي جدايي ازين بيغوله ندارن. اوايل كتاب زنايي هستند كه سعي ميكنن روي تنهايي كه انگار واسشون زخمه مرهم بذارن با پيدا كردن يه سري آدما كه حتي كوتاه مال اونا باشن مثل اون پسربچه مثل مرد صرعي،اما بعد نشون ميده اين حس با حضور يك به اصطلاح يار بهتر نميشه و باز حس نااميدي ادامه داره و خوشبختي توهمي بيش نيست... به نظرم دركل ميتونه شبيه خيلي ها باشه و همونقدر از بعضيا دور!
متاسفانه فك ميكنم اين كتاب سانسور زياد داشت اميدوارم فكرم اشتباه باشه!

مشاهده لینک اصلی
برای من این کتاب دو داستان بود که کاملا وحشتناک بود. یک داستان، @ Mon Plisir @ من فکر کردم عالی بود. دیگر من متوجه شدم که من خیلی از آن لذت می برم. دیگران حاوی نقل قولهایی بودند که من را ناراحت کرد. فیزیکی مثل، من می خواستم سرم رو دور کنم در عوض، من فقط سگ گوش صفحات که حاوی passits shitty: @ من زانو های دست و پا زدن، من به طبقه پایین رفت. من به زبان انگلیسی گریه کردم، من در فرانسه گریه کردم، من در همه زبانها گریه کردم، زیرا اشک در همه دنیا یکسان است. اسپرانتو @ و این: @ این درد، این مرگ، این فقط عادی است. این همان چیزی است که زندگی است. @ من احساس کردم که نویسنده خیلی سعی کرده است تا اظهارات منحصر به فردی را که می تواند خوانندگان را مجذوب خود کند و بگویند، بسیار شگفت زده کرد،Wow، the genius! @ It was all such a effort and reading the book به سرعت به یک وظیفه پر از کار تبدیل شد، زیرا در تن و در کمبود enthrallingâ € | ابتدا یک داستان نمی بایست در مورد یک لجباز فاحشه فقط به خارج از مدرسه جالب باشد. یک داستان همچنین نباید لجوج باشد ** اووه، تکان دهنده! ** جزئیات جنسی جالب و معنی دار است. یک داستان در واقع به نامThis Person @ نامگذاری شده است و در مورد عنوان به همان اندازه جالب است. این نه فقدان یک روایت خطی و نه حتی شخصیت های مزاحم و آزار دهنده که من بیشتر در مورد این کتاب مزاحم هستم. من فقط فکر می کنم نوشتن اغلب از تنبل و تنگ است؛ من فکر می کنم هیچ تلاش واقعی برای نقاشی کردن برای خواننده و یا نشان دادن خواننده هر چیزی با زبان است. همه چیز TOLD است، سخنرانی سبک، به جای نشان داده شده است. به طور عمده من فقط نمی خواهم صدای بوقلمون بی رحم من را پایین گلو من. من فقط می خواهم خواندن نوشتن خوب انجام دهم. در کل؟ ترسناک بنال هک شده بلخ

مشاهده لینک اصلی
این کتاب را بخاطر داشتم چون من از یک کتابفروشی با یکی از دوستانم رفتم ... یک دوست بزرگتر از توله سگ های تولد و خرگوش های کوچولویی که در زمینه های چمن پریدند، و ماریانا جولی! من او را دوست دارم او فیلم \"شما، من و همه ما را می شناسد.\" @ من این فیلم را ندیدم، اما یادآوری یک آگهی را در این مقاله می بینم و فکر می کنم، @ من می خواهم این فیلم را ببینم. @ و به همین دلیل بود من این دختر را بیش از توله سگ های تولد و خرگوش ها در حوزه های چمن، شب های ماه و شب ها و صبح های فرو می ریزم که دو نسخه از این کتاب را بخوانم (یکی برای او و یکی برای من. پسر @ @ یکی گفته است،Jeff: ناخوشایند romanitc sucker @ من هر دو تعاریف را می خواهم. کتاب داستان های کوتاه. اکثر آنها ظریف هستند. مانند چیزی که شما در کشو ناخواسته مادربزرگ خود پیدا کنید نه در آشپزخانه او. کشوی بالا میزبان خود را دارد.این چیزی که با دکمه های مروارید و نیمی از لباس های دوخته شده و عکس های قدیمی سیاه و سفید با نسخه ی جوانتر مادربزرگتان کامل شده و غریبه ها کامل شده است. شما تعجب می کنید که این افراد چه کسانی هستند؟ آیا مادربزرگ خود را رهبری کرد؟ آیا این افراد هنوز زنده هستند؟ آیا او با آنها در تماس است؟ کل جهان احتمال. شما شروع به دیدن مادربزرگ خود را در یک نور کاملا متفاوت. دیگر این زن مسن نیست که دائما در حال تلاش برای تغذیه یا جلب نظر شما برای پوشیدن کفش و یا عدم داشتن شغل مناسب فارغ التحصیلان کالج باشد. در حال حاضر یک شخص واقعی با نیمی از لباسهای دوخته شده و تصاویر افراد تصادفی شنیده می شود. اصطلاحات قدیمی که به نظر میرسد که از G.I. لباس فرم. اگر شما از شما خواسته بود که قلب خود را شکستن، و مادربزرگ شما گفت: \"اوه، به این نگاه کنید. شما در کشو من پیدا کردید؟ نه، من هیچ نظری ندارم که چه چیزی است. پس شما فقط اجازه دهید تخیل شما وحشی شود. بعضی داستان ها صاف می شوند مانند باز کردن کشوی ناخواسته مادربزرگ خود و پیدا کردن کلیپرز ناخن. اما حداقل آنها clippers ناخن theyre ... نه نوع است که ناخن های خود را شکستن زمانی که شما سعی می کنید از آنها استفاده کنید. و گاهی اوقات، به اندازه کافی به شما در طول روز می رسد.

مشاهده لینک اصلی
توجه: اگر من بتوانم نیم ستاره کوچکی را طراحی کنم و آن را در رتبه بندی قرار دهم، می توانم این کتاب را در 3.5 منتشر کنم. میراندا ژوئیه: گفتگو در مورد رعد و برق در سال است. من نام او را در هنگام شام میپسندم و مردم از صندلی خود میروند تا او را لعنت کند یا برکت دهد. آنها به سرعت و عرق می روند و توضیح می دهند چرا او بدترین / بهترین چیز است که اتفاق می افتد به داستان در eons. آنها فریاد می زنند:Shes the next Lorrie Moore! @ یاShes مثل کسانی هستند که سعی می کنند لوری مور را تقلید کنند و از آنچه که واقعا در مورد او خوب است دل ببندند @ بعضی اوقات آنها واقعا یکی از داستان هایش را خوانده اند یا فیلم او را دیده اند، شهرتش یا به وبلاگش احترام می گذارد در کتابفروشی، کتابهای کوتاه داستان زرد یا صورتی چاپ شده (بله، من به سختی گفتم) پرتوها از قفسه کتاب. می گوید، من هیچ طراحی پوشش ندارم. من هیچ طرح پوششی نیاز ندارم. و بله، عکس نویسنده من در Anthropologie خریدم، و سپس تمام تماسهای انسانی را خنثی کرد (یا این زلزله پیچیده را خاتمه داد). @ کتاب زرد را خریدم. من هم مشکوک و کنجکاو بودم. و من هنوز هم AM، با وجود آن را به پایان رسید. این چیزی است که: میراندا جولای یک نویسنده بسیار با استعداد است. من می خواهم با تخیل او را تشخیص دهم. برخی از داستان ها (@ چیزی که نیاز ندارد هیچ چیز،Birthmark، @Mon Plaisir @ در این مجموعه افسانه ای عجیب و غریب و دوست داشتنی و بی نظیر است و آنها را به جایگاه های عاطفی شگفت انگیز تبدیل می کند. دیگران، با این حال، کمی تجدید و ناتمام احساس می کنند. من او را تحسین می کنم، اما گاهی اوقات آن را به عنوان غرور می بینم و زمانی که من فکر می کنم یک نویسنده بیش از حد از تجربیات خود و یا ایده های خود راضی است (می خواهد یکی را بداند). چیزهایی که من را سرد می کنند در کار ژولیز چیزهایی است که من در مورد خودم نگران هستم، بنابراین این یک انتقاد بسیار شخصی است. اخیرا، زمانی که مجلات داستان من را خاموش می کنند، من تقدیر و صدا و شخصیت های خود را ستایش می کنند، اما آنها پایان نمی دهند یا احساس می کنند که بسته شدن کافی، و غیره، و غیره وجود دارد، بنابراین می خواهم بدانم که چگونه می تواند همه آنها را گول بزند و من نمی تونم؟ حقیقت این است که من * بعضی از این داستان ها را دوست داشتم آخرین کتاب -How to Tell Stories to Children @ - من حتی پنج ستاره به آن می دهم. اما من احساس می کنم از طریق انتخاب هایی مانندMaking Love در سال 2003 @ و @ The Boy از Lam Kien @ که به عنوان یک دسته از خطgood خوانده شده بود - بدون هیچ کدام از خانه @ fragments با هم کنار گذاشته شد. و داستان هایی مانندThe Shared Patio @ و @ The Swim Team @ (آخرین کسانی که همه چیز را دیوانه می کنند) احساس ناخوشایند ناقص می کنند - آنها چیز خاصی را تنظیم می کنند، اما با آن مکان ها جایی ندارند. چیزی تغییر نمی کند گفتن این باعث می شود که من احساس عادی می کنم، اما وقتی خواندن می کنم، می خواهم چیزی * را احساس کنم یا از غیبت آگاهانه آگاه شوم. در این داستانها، جولای قسم می خورد که آنجا وجود دارد، اما نه همیشه. همچنین، من خسته از مادرم - در داستان خود، در داستان من، در هر داستان. خوب، خوب، من آنها را دوست دارم، اما من نیز تعجب می کنم که چه با آن برخورد نمی کند یا چه نوع میانبر این است یا اگر ما فکر می کنیم فقط nutjobs صحبت می کنند، فکر می کنم پروزه جادویی. Ten چیزهای واقعی @ و @ چیزی که نیاز ندارد هیچ چیز @ مرا به یاد بسیاری از داستان های من (به طور تدریس و prose-ishly) که تقریبا سخت بود آنها را بخوانید. احساس کردم او به من نشان داد که همه چیز در کار خود منحصر به فرد و وحشتناک است ... همه چیز بزرگ شده است. [عذر خواهی برای هر کس که این را برای همه ارزیابی های قریب الوقوع، متکبر، خودخواهانه، خودآزاری، خودآموزی در بالا بخواند. من به دنبال کمک غیر تخصصی از هرکسی می خواهم که نظر بدهم.]

مشاهده لینک اصلی
این چیزی نبود که انتظار داشتم. هیچ کس در اینجا بیشتر از شما نباید یکی از بدترین کتاب هایی که در سالها خوانده اید باشد. من حتی نمی توانم به خاطر بسپارم که آخرین بار که من این مجموعه را با یک مجموعه داستان کوتاه تکان دادم، شروع به تجربه خواندن کردم. فکر می کنم این روش معمولی برای داشتن ساختار واقعی برای داستان است اما هنوز هم شامل نقل قول های بزرگ برای اندیشیدن است. و در ابتدا این دقیقا همان چیزی بود که من با قطعاتی از نوشتن به او تحویل می دادم: «به نظر می رسد آسان برای نوشتن، اما این توهم همه توصیه های خوب است». این خط از داستان غرور همه چیز در مورد رویاها: â € œ در آن روز من رویای اطراف مانند یک لیوان آب، حرکت به آرامی انجام شد، بنابراین من هر یک از آن را از دست بدهم. â € اما پس از آن مجموعه داستان تصمیم می گیرد به نوبه خود برای بدتر با داشتن داستان های نوشته شده در مورد incest (\"من بوسه ی درب\") و pedophilia (\"پسر از Lam Kienâ €) به طوری که اگر آنها کاملا عادی و قابل قبول همه چیز روزمره است. او چنین است که اگر او از جهنم آمد تا این یک چیز را، یک رکورد، و پس از آن او برگشت. اما من باید بگویم شاید آن جهنم نبود شاید او واقعا می خواست به عقب برگردد. \"من از نظر جسمی بیمار بودم، تا آنجا که من مجبور بودم پنجره ای را در وسط شب انجماد باز کنم. و من هنوز نمی تونم انزجارم رو تکان بدهم نیازی به گفتن نیست، من حتی حیرت زده برای تکمیل بقیه داستان ها، زیرا من نمی بینم اخلاق. * من معمولا در پایان بررسی های من که من وابسته آمازون، و اگر شما علاقه مند به خرید کتاب من بررسی شما می توانید بروید از طریق لینک من به طوری که من کمی کمیسیون. اما در عوض، من اکنون درخواست میکنم که به معنای واقعی کلمه هر کتاب دیگری در آمازون را مرور کنید زیرا هیچ کس در اینجا بیشتر از شما ارزش ندارد یا پول شما را ندارد. این بررسی و بیشتر در وبلاگ من یافت می شود.

مشاهده لینک اصلی
این اولین و آخرین بار است که من هرگز این کلمات را نخواهم نوشت: مرد، من واقعا میخواهم رمان نیکلاس اسپارکس را بخوانم. به نظر نمی رسد که یکی از آن ها باشد، مخصوصا، اما او به دنبال رمان های عجیب و غریب میان عادت های جذاب مردم سفید است. و این چیزی است که این کتاب باعث می شود من بخواهم بخوانم. چیزی که در آن تمام شخصیتها به طور بالقوه بزرگسال هستند بدون هر گونه عواطف عجیب و غریب یا مسائل روانشناختی عمیق، و یک زن و شوهر زیبا با هم متحد می شوند و پس از تنش و اختلاف، ازدواج می کنند و رابطه جنسی معمولی شان دارند. به طور خلاصه، من باید چیزی را بخوانم که من را متقاعد می کند که همه شخصیت ها به عنوان شخصیت های ارائه شده در مجموعه داستان کوتاه میراندا جولی، به طور متناوب تحت عنوان \"من عبادت می کنم\"، \"ایده های شما\"، \"چرا که من خدای شما هستم\" نیستم. من نمی خواهم تصور کنم که نوشتن بد است. اکثر آن واقعا، خیلی خوب است. اما من به مردم احتیاط نمی کنم که این همه را در یک کلام بخوانم - روش ایده آل برای خواندن این کتاب این است که آن را در عرض چند ماه گسترش دهید، خواندن چند داستان در یک زمان، زمانی که شما اکثر زمان خواندن خود را صرف دیگر کتاب ها از آنجا که اگر شما بیش از سه داستان را در یک ردیف بخوانید، شروع به گرفتن این احساس عجیب و غریب می کنید که تنها برای بقیه زندگی تان ناراضی هستید و لذت بخش نیست. تقریبا هر داستان در مورد یک زن در اواسط دهه ی بیستم تا اواسط دهه ی قرن بیست و هشتاد و هشتاد و هشتاد و هفتاد و دو ساله، داستان، که در آن یک زن در هجده سال خود فانتزی های جنسی خود را در مورد شاهزاده ویلیام بازنویسی می کند، هنوز من را تحقیر می کند)، و او تنها و ناراضی است و تضمین می شود که این راه را برای بقیه زندگی اش بگذارد. اگر اینها به اندازه کافی تحقیر نشود، صحنه های جنسی احتمالا شما را آرزو می کند که خودتان را شلیک کنید، چرا که اگر رابطه جنسی مانند این در دنیای واقعی وجود داشته باشد، زندگی آن است: در آن شب او می خواست پرستش کند، بنابراین من لباس شب را برداشتم. من مجبور نیستم کاری بکنم، مشاعره من فقط آنجا است، او آن را میبرد. این همیشه من را غمگین و تشنه احساس می کند. اما آنها معکوس شده اند تشنگی عمیق و تنهایی است که غم و اندوه باید داشته باشد؛ تشنگی به عنوان یک درد، صدای جرعه، سگ. و غم و اندوه به طرز دلخواه محدود به طیف از تشنگی است، آن را فقط یک گنگ احساسات، به شدت به ناخن، خسته کننده. این احساسات احتمالا خود را منطقی حل می کنند زمانی که شیر در boob وجود دارد. من می توانستم کارلس را در برابر زانویش احساس کنم، اما منتظر بودم، و بعد از مدتی، آن رفت. او خود را از نوک پستان جدا کرد و ما در نیمه تاریکی قرار گرفتیم. من به فکر خودم هستم. @ بله، وقت رفتن به ساعت نوت بوک و دعا می کنم که من به تنهایی و بدبختی نمی میرم. با تشکر، خانم جولای، این واقعا سرگرم کننده است (من فقط شوخی کردم، من نمی خواهم به تماشای دفترچه یادداشت. مسیح، آیا شما ملاقات من؟ این فیلم بکشد.)

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب هیچکس مثل تو مال این جا نیست


 کتاب در آغوش آب
 کتاب به سوی بخشش
 کتاب Night Music (Jojo Moyes 6)
 کتاب Silver Bay (Jojo Moyes 5)
 کتاب The Ship of Brides (Jojo Moyes 4)
 کتاب The Peacock Emporium (Jojo Moyes 3)