من و پدر و مادرم با ماشین تا محل خاکسپاری میک رفتیم. در طول راه یک کلمه هم حرف نزدیم. من عقب نشسته بودم و حواسم بود که از خط فرضی وسط صندلی، که مه همیشه طرف من را از طرف میک جدا میکرد، رد نشوم ... دستم را جلو بردم و به موهای مادرم کشیدم. او یک دستش را روی دست من گذاشت و با دست دیگرش دست بابا را گرفت ... مثل یک زنجیر خانوادگی ... با یک حلقهی گمشده.
خرید کتاب میک هارته این جا بود
جستجوی کتاب میک هارته این جا بود در گودریدز
معرفی کتاب میک هارته این جا بود از نگاه کاربران
با اینکه داستان از زبون یه دختر نوجوون روایت میشه و افکار و دنیای اونو نشون میده اما میکهارته آنجا بود اصلا یه رمان تینیجری نیست و به نظر من هر کسی تو هر سنی میتونه باهاش ارتباط برقرار کنه.
داستان دربارهی پروسهی سوگه و اینقدر عالی مراحل و روندش رو در قالب داستان نشون داده که آدم دوست داره برای باربارا پارک دست بزنه.
شخصیتپردازی با وجود کمحجم بودن کتاب عالی بهش پرداخته شده و میشه کاملا باهاشون ارتباط برقرار کرد.
به نظر من نویسندهی کتاب ریسک کرده و تو یه داستان که اشک آدم رو درمیاره با ظرافت خاصی طنز به کار برده که دقیقا شبیه بندبازیه. یعنی اگر یه ذره زیادهروی میکرد میتونست باعث سقوط کتاب بشه. اما خوشبختانه همه چیز به اندازه ست و من عاشق این ویژگی متمایزکنندهی این کتاب شدم.
میکهارته آنجا بود خیلی خیلی کتاب خوبی بود و حرفهای زیادی برای گفتن داشت که باعث میشه دوست داشته باشم بعدا بازم بخونمش.
--------------------------------
بخشهای ماندگار کتاب:
زویی بیشتر وقتها فقط گوش میداد. حتی وقتی من همان حرفهای قبلی را دوباره و دوباره میزدم، وانمود میکرد بار اولی است که آنها را میشنود. از آن به بعد همیشه میتوانستم با او حرف بزنم.
...
قضیه اینه که همه یه سری جواب حاضرآماده برای سوالهای آدم دارن. ولی هیچکدوم به نظر من با عقل جور درنمیآن.
...
در ضمن، این را هم بگویم که هیچوقت با من مسابقهی زل زدن نگذارید. چون امکان ندارد برنده شوید.
مشاهده لینک اصلی
@ نمیشه مردم رو به زور مجبور کرد از عقل سلیم استفاده کنن و نتیجه درست بگیرن @
یکی از دوستان قبل خوندن کتاب میگفت که خوندن این کتاب به کسایی که اخیرا کسی رو از دست دادن به شدت توصیه میشه. منم میخوام این توصیه رو بکنم. کتاب توصیفات خیلی خیلی خوبی داره و شرایط یک نوجوان که برادرش رو تازه از دست داده، تحولات روحیش در مدتی که از مرگ عزیزش میگذره و اینجور چیزها رو خیلی خوب به تصویر کشیده. هنگام خوندن کتاب امکان نداره که بغض نکنید اما اینکه اشکتون در بیاد یا نه بستگی به این داره که شرایط مشابه رو تجربه کرده باشید یا نه.
من خوشبختانه یا متاسفانه عزیزی رو از دست ندادم. خوشبختانهاش که معلومه واسه چیه اما متاسفانهاش به خاطر اینه که هنوز اون شرایط و ضربههای روحیش رو تحمل نکردم. پس باید منتظر یه ضربه وحشتناک باشم (دارم تو ذهنم اسم کسایی که از دست دادنشون میتونه همچین ضربهای رو به من بزنه مرور میکنم. زیاد نیستن، حتی کمتر از انگشتای دو دست، اما از تصورش هم پشتم میلرزه). البته یه راه دیگه هم هست و اونم اینکه من زودتر از همه بمیرم (به طرز عجیبی حتی این رو ترجیح میدم به باقی گزینهها). خب به همین دلیل من واقعا اشکم سر این کتاب در نیومد اما خیلی متاثر شدم.
اون فصول آخر کتاب رو بیشتر از بقیه دوست داشتم. اونجا که فیبی با باباش داشتن دنبال علت مرگ میک میگشتن و باباش با یه بصیرت خاصی احساس گناه فیبی رو از بین برد.
یه نکته خیلی خاص که این کتاب به هممون میگه اینه که خب مرگ اتفاقیه. هیچ جا ننوشته که قبل مردن، مرگ خبرت میکنه که بهترین لباست رو بپوشی و به استقبالش بری. هیچ جا ننوشته که مرگ از قانون سنی خاصی پیروی میکنه. یهو میاد و یهو میره. ممکنه لحظهای بعد از خوندن این ریویو سراغت بیاد یا ممکنه وقتی داری یه لیوان آب میخوری، آب بپره تو گلوت و بمیری. مرگ به شدت خلاقه و هزاران روش برای گرفتن جون انسانها تو چنته داره. پس حالا که انقدر به مرگ نزدیکیم، بهترین کار چیه؟ شاید بهترین کار این باشه که جوری با بقیه رفتار نکنیم که اگه طرف مقابلمون لحظهای بعد مرد، تا آخر عمر حسرت اینو بخوریم که آخرین دیدارمون چقدر ناخوشایند بوده. البته نمیخوام بگم که مثل یک قهرمان باشیم که توی ذهن همه موندگار بشیم، نه. خاک سرده و دیر یا زود فراموش میشیم. حتی اگه نسلی که با ما آشنا بوده فراموشمون نکنه، نسلهای بعدی فراموشمون میکنن و حتی اگه اونقدر بزرگ بشیم که نسلهای پیاپی ازمون یاد کنن، یه روز که دنیا از بین میره همه ما رو هم فراموش میکنن. پس فرق اینکه الان، ده سال یا هزار سال دیگه فراموش بشیم چیه؟
حاشیه نرم. خلاصه مطلب اینه که «میک هارته آنجا بود» کتاب خوبیه و خوندنش حداقل یک بار حتما توصیه میشه. اینکه چقدر ازش لذت ببرین یا باهاش همذات پنداری کنین هم به شدت به شرایط روحی و اتفاقاتی که توی زندگی از سر گذروندین بستگی داره.
پ.ن 1: طرح جلد فارسی کتاب رو اصلا دوست نداشتم. به جاش طرح جلد کتاب انگلیسی که نسخه چاپی 2011 است خیلی دوست داشتنی تره و مفهوم رو هم بهتر میرسونه.
پ.ن 2: ترجمه کتاب واقعا خوب بود. ای کاش اینجور مترجمها و ترجمهها بیشتر و بیشتر بشن که حداقل به خاطر کیفیت ترجمه اوقات آدم تلخ نشه.
پ.ن 3: یه طنز خاصی داره کتاب. با وجود غمناک بودنش بعضی جاها ممکنه واقعا پقی بزنین زیر خنده یا حداقلش لبخند بزنین.
پ.ن 4: امتیاز کتاب از نظر من 3.6 بود. اما اینکه چرا به پایین گردش کردم؟ نمیدونم. میدونم منطقی نیست اما کی خواست منطقی باشه هیچ وقت؟
@موضوع این است که معمولا وقتی کارهای احمقانه میکنیم، شانس میآوریم و جان سالم به در میبریم و اگر دفعاتی که شانس میآوریم زیاد شود، زود خیال میکنیم که هر دفعه قرار است خوش شانسی بیاوریم. یعنی تا ابد@
مشاهده لینک اصلی
دنگ، شما می دانید که یک کتاب خوب است، زمانی که گرانت احساس بدی برای شخصیت داستانی دارد. این مورد برای مایک هارت اینجاست. آن را، جرات می گویم، کتاب دلهره آور در مورد یک دختر و خانواده اش مجبور به مقابله با نشان دادن مرگ فرزند / برادر خود. میک سقوط به یک ماشین و sofie، خواهر خود، خود را برای آن متهم می کند، زیرا مایک پرسید که آیا او می تواند برای او دوچرخه خود را بیاورد. در عوض او به دلیل مبارزه ای که قبلا داشت رد کرد. در طول داستان مردم می گویند که آنها متاسف هستند و او پاسخ @ برای چه؟ @ در کتاب او به یاد فلسفه های کلیدی از زمانی که مایک هنوز زنده بود. خوب، واقعا خوب است و کوتاه و شیرین است. اگر شما این را ببینید هر جا آن را دریافت کنید
مشاهده لینک اصلی
این کتاب را با باشگاه دانشجویان جوان من به پایان رسانده ام. این یک کتاب عالی برای خواندن و بحث در مورد مرگ یک خواهر و برادر است. مرگ یک موضوع سخت برای گفتن است و باربارا پارک درباره اینکه چگونه بر افراد مختلف - خانواده، دوستان و همکلاسی ها تاثیر می گذارد، برخورد می کند. لمس عمیق اما با بینش عالی گفت.
مشاهده لینک اصلی
این آغاز شد به عنوان کشف غم و اندوه، سپس مرتب به عنوان یک قطعه به نفع پوشیدن کلاه ایمنی دوچرخه به پایان رسید. کتاب کوتاه با اشعار اول شخص، این کتاب جزئیات دقیق، حوادث طنز آمیز و غم و اندوه بزرگ را از بین می برد. من عاشق روشی که در ابتدا می گویم راوی می گوید که این یک کتاب نیست که در آن شما یاد می گیرید یک شخصیت را دوست داشته باشید و سپس او می میرد! (مرجع بهBridge به Terebithia @ احتمالا؟) او می خواهد شما را به درستی می دانیم که برادرش Mick مرده است. همانطور که کتاب را می خوانید، یک نمایش بسیار واقعی در زندگی گناه، غم و اندوه، غم و اندوه، خشم، و شک و تردید با تلاش های معقول و غیرمعمول دیگر را برای راحتی فرد مقابل در برابر فاجعه می بینید. گاهی اوقات من فکر می کنم که ناظران واقعا نمی توانند کاری بکنند که می تواند کسی را که یکی از عزیزانی که فوت کرده اند دوست داشته باشد. اگر چشم ها را نادیده نگیرید، آنها را نادیده می گیرید. اگر به آنها نگاه کنید، آنها را متهم به خیره شدن می کنید. اگر با آنها صحبت کنید، آنها فکر می کنند که شما مظلوم و مظلوم هستند. اگر شما با آنها صحبت نکنید، در حال تردید هستید. اگر شما سعی می کنید آنها را متقاعد کنید، آنها نمی خواهند لمس شوند. اگر شما آنها را لمس نکنید، آنها شما را از اجتناب از آنها متهم می کنند. روایتگر این نگرش متناقض را اغلب در کتاب نشان می دهد، حتی در نهایت، در آن جایی که عصبانی شده است، از کسی می خواهد که از مرگ برادرش در مجمع ایمنی مدرسه سخن بگوید، اما تصمیم می گیرد که او بخواهد صحبت کند. من فکر می کنم درس هایی برای کسانی که در حال ایستادن هستند، ناراحتی و احساس ناراحتی برای کمک به همسایگی غم انگیز ما، صبور بودن، دوست داشتن و اغلب آرام است؛ زیرا تنها چیزی که دوست ما را در این لحظه می خواهیم باشد برای عزیزانشان زنده بمانند ما نمی توانیم این کار را انجام دهیم، بنابراین دوست ما تمایل دارد بدون توجه به آنچه که انجام می دهیم خشمگین شود. اگر ما به طور شرم آور اتهامات متضاد را در اختیار ما قرار می دهیم و اگر ما از ارائه توصیه های @ مفید استفاده نکنیم، ممکن است ما برای آنها وقت بگذاریم تا به ما دست یابند و به ما بپردازند و پذیرفتن کمبود راحتی که می توانیم بدهیم. مراجع متعددی به خداوند و بهشت است، لزوما نشانه گذار نیست، هرچند راوی تعجب می کند که چرا خدا برادرش را می گیرد و چرا او به دوازده سالگی نیاز دارد. با این حال، هر فرضیه ای که کتاب در مورد خدا ارائه می دهد بسیار تعمیم یافته است. اعتماد به عیسی مسیح و قیام وی وجود ندارد، و ما را به پیروزی بر مرگ امیدوار ساخت. همچنین روایتگر شخصیت ها می گوید: \"من به خدا قسم می خورم و حتی از نام عیسی به عنوان انزال استفاده می کنم. این کتاب مرا گریه کرد و می تواند شما را در مورد غم و اندوه فکر کند. راه پایان دادن به همه چیز بر روی میکروس ها عدم وجود کلاه ایمنی دوچرخه ممکن است به نظر برسد، اما به شما نشان می دهد که یکی از راه های کمک به بازماندگان حرکت بعد از مرگ یک هدف یا دلیلی است که معنای بالاتری را برای رنج خود می بیند. من نیز واقعا دوست داشتم که چگونه غم و غصه راویان و تصمیم خود را به شما اطلاع می دهد که @ Mike Harte در اینجا @ به شما نشان می دهد که هر زندگی انسانی مهم است. هر کس ارزشمند است هر زندگی قابل توجه است (L)
مشاهده لینک اصلی
این کتاب غم انگیز ترین، افسرده است که کسی می تواند بخواند، بنابراین توصیه می کنم اگر شما این کتاب را بخرید، یک جعبه بافت نیز بخرید.
مشاهده لینک اصلی
فقط به شما هشدار می دهد: هنگامی که او می گوید، راوی می گوید: \"این نوع کتاب نیست که شخصیت اصلی شما را می بیند و شما واقعا او را دوست دارید.\" باور کنید، شما می توانید او را ملاقات کنید، و او را به خوبی خواهید دید. این کتاب درس های فراوانی دارد؛ هر درسی که باید به آن بپردازید، درس است که میخواهید بدست آورید. استفاده ساده از کلمات آن را به شما اجازه می دهد تا احساس پانچ â € œemotional، â € بدون متلاشیکردن متن غیر ضروری. کوتاه است، بنابراین هیچ پرکننده ای وجود ندارد. روایتگر لحظات مختلف تفکر و بینش را دارد، انفجار خشم و غم و اندوه. فوئه، راوی، به یک غواصی می رود و ما هم همینطور. ما نه تنها به این که چگونه راوی با غم و اندوه درگیر است، متمرکز است، اما ما زیرچشمی نگاه می کنیم که والدینش چقدر دور هستند. به عنوان یک خواننده، جالب بود که در مورد چگونگی برخورد با غم و اندوه خودم فکر کنم. آیا به Phoebe، مادر یا پدرم واکنش نشان می دهم؟ در کل من به شدت آن را توصیه می کنم. حتی اگر شما یک دوست نزدیک را از دست ندهید، هنوز هم می توانید با آن در بسیاری از سطوح دیگر ارتباط برقرار کنید.
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب میک هارته این جا بود
خرید کتاب میک هارته این جا بود
جستجوی کتاب میک هارته این جا بود در گودریدز
داستان دربارهی پروسهی سوگه و اینقدر عالی مراحل و روندش رو در قالب داستان نشون داده که آدم دوست داره برای باربارا پارک دست بزنه.
شخصیتپردازی با وجود کمحجم بودن کتاب عالی بهش پرداخته شده و میشه کاملا باهاشون ارتباط برقرار کرد.
به نظر من نویسندهی کتاب ریسک کرده و تو یه داستان که اشک آدم رو درمیاره با ظرافت خاصی طنز به کار برده که دقیقا شبیه بندبازیه. یعنی اگر یه ذره زیادهروی میکرد میتونست باعث سقوط کتاب بشه. اما خوشبختانه همه چیز به اندازه ست و من عاشق این ویژگی متمایزکنندهی این کتاب شدم.
میکهارته آنجا بود خیلی خیلی کتاب خوبی بود و حرفهای زیادی برای گفتن داشت که باعث میشه دوست داشته باشم بعدا بازم بخونمش.
--------------------------------
بخشهای ماندگار کتاب:
زویی بیشتر وقتها فقط گوش میداد. حتی وقتی من همان حرفهای قبلی را دوباره و دوباره میزدم، وانمود میکرد بار اولی است که آنها را میشنود. از آن به بعد همیشه میتوانستم با او حرف بزنم.
...
قضیه اینه که همه یه سری جواب حاضرآماده برای سوالهای آدم دارن. ولی هیچکدوم به نظر من با عقل جور درنمیآن.
...
در ضمن، این را هم بگویم که هیچوقت با من مسابقهی زل زدن نگذارید. چون امکان ندارد برنده شوید.
مشاهده لینک اصلی
@ نمیشه مردم رو به زور مجبور کرد از عقل سلیم استفاده کنن و نتیجه درست بگیرن @
یکی از دوستان قبل خوندن کتاب میگفت که خوندن این کتاب به کسایی که اخیرا کسی رو از دست دادن به شدت توصیه میشه. منم میخوام این توصیه رو بکنم. کتاب توصیفات خیلی خیلی خوبی داره و شرایط یک نوجوان که برادرش رو تازه از دست داده، تحولات روحیش در مدتی که از مرگ عزیزش میگذره و اینجور چیزها رو خیلی خوب به تصویر کشیده. هنگام خوندن کتاب امکان نداره که بغض نکنید اما اینکه اشکتون در بیاد یا نه بستگی به این داره که شرایط مشابه رو تجربه کرده باشید یا نه.
من خوشبختانه یا متاسفانه عزیزی رو از دست ندادم. خوشبختانهاش که معلومه واسه چیه اما متاسفانهاش به خاطر اینه که هنوز اون شرایط و ضربههای روحیش رو تحمل نکردم. پس باید منتظر یه ضربه وحشتناک باشم (دارم تو ذهنم اسم کسایی که از دست دادنشون میتونه همچین ضربهای رو به من بزنه مرور میکنم. زیاد نیستن، حتی کمتر از انگشتای دو دست، اما از تصورش هم پشتم میلرزه). البته یه راه دیگه هم هست و اونم اینکه من زودتر از همه بمیرم (به طرز عجیبی حتی این رو ترجیح میدم به باقی گزینهها). خب به همین دلیل من واقعا اشکم سر این کتاب در نیومد اما خیلی متاثر شدم.
اون فصول آخر کتاب رو بیشتر از بقیه دوست داشتم. اونجا که فیبی با باباش داشتن دنبال علت مرگ میک میگشتن و باباش با یه بصیرت خاصی احساس گناه فیبی رو از بین برد.
یه نکته خیلی خاص که این کتاب به هممون میگه اینه که خب مرگ اتفاقیه. هیچ جا ننوشته که قبل مردن، مرگ خبرت میکنه که بهترین لباست رو بپوشی و به استقبالش بری. هیچ جا ننوشته که مرگ از قانون سنی خاصی پیروی میکنه. یهو میاد و یهو میره. ممکنه لحظهای بعد از خوندن این ریویو سراغت بیاد یا ممکنه وقتی داری یه لیوان آب میخوری، آب بپره تو گلوت و بمیری. مرگ به شدت خلاقه و هزاران روش برای گرفتن جون انسانها تو چنته داره. پس حالا که انقدر به مرگ نزدیکیم، بهترین کار چیه؟ شاید بهترین کار این باشه که جوری با بقیه رفتار نکنیم که اگه طرف مقابلمون لحظهای بعد مرد، تا آخر عمر حسرت اینو بخوریم که آخرین دیدارمون چقدر ناخوشایند بوده. البته نمیخوام بگم که مثل یک قهرمان باشیم که توی ذهن همه موندگار بشیم، نه. خاک سرده و دیر یا زود فراموش میشیم. حتی اگه نسلی که با ما آشنا بوده فراموشمون نکنه، نسلهای بعدی فراموشمون میکنن و حتی اگه اونقدر بزرگ بشیم که نسلهای پیاپی ازمون یاد کنن، یه روز که دنیا از بین میره همه ما رو هم فراموش میکنن. پس فرق اینکه الان، ده سال یا هزار سال دیگه فراموش بشیم چیه؟
حاشیه نرم. خلاصه مطلب اینه که «میک هارته آنجا بود» کتاب خوبیه و خوندنش حداقل یک بار حتما توصیه میشه. اینکه چقدر ازش لذت ببرین یا باهاش همذات پنداری کنین هم به شدت به شرایط روحی و اتفاقاتی که توی زندگی از سر گذروندین بستگی داره.
پ.ن 1: طرح جلد فارسی کتاب رو اصلا دوست نداشتم. به جاش طرح جلد کتاب انگلیسی که نسخه چاپی 2011 است خیلی دوست داشتنی تره و مفهوم رو هم بهتر میرسونه.
پ.ن 2: ترجمه کتاب واقعا خوب بود. ای کاش اینجور مترجمها و ترجمهها بیشتر و بیشتر بشن که حداقل به خاطر کیفیت ترجمه اوقات آدم تلخ نشه.
پ.ن 3: یه طنز خاصی داره کتاب. با وجود غمناک بودنش بعضی جاها ممکنه واقعا پقی بزنین زیر خنده یا حداقلش لبخند بزنین.
پ.ن 4: امتیاز کتاب از نظر من 3.6 بود. اما اینکه چرا به پایین گردش کردم؟ نمیدونم. میدونم منطقی نیست اما کی خواست منطقی باشه هیچ وقت؟
@موضوع این است که معمولا وقتی کارهای احمقانه میکنیم، شانس میآوریم و جان سالم به در میبریم و اگر دفعاتی که شانس میآوریم زیاد شود، زود خیال میکنیم که هر دفعه قرار است خوش شانسی بیاوریم. یعنی تا ابد@
مشاهده لینک اصلی
دنگ، شما می دانید که یک کتاب خوب است، زمانی که گرانت احساس بدی برای شخصیت داستانی دارد. این مورد برای مایک هارت اینجاست. آن را، جرات می گویم، کتاب دلهره آور در مورد یک دختر و خانواده اش مجبور به مقابله با نشان دادن مرگ فرزند / برادر خود. میک سقوط به یک ماشین و sofie، خواهر خود، خود را برای آن متهم می کند، زیرا مایک پرسید که آیا او می تواند برای او دوچرخه خود را بیاورد. در عوض او به دلیل مبارزه ای که قبلا داشت رد کرد. در طول داستان مردم می گویند که آنها متاسف هستند و او پاسخ @ برای چه؟ @ در کتاب او به یاد فلسفه های کلیدی از زمانی که مایک هنوز زنده بود. خوب، واقعا خوب است و کوتاه و شیرین است. اگر شما این را ببینید هر جا آن را دریافت کنید
مشاهده لینک اصلی
این کتاب را با باشگاه دانشجویان جوان من به پایان رسانده ام. این یک کتاب عالی برای خواندن و بحث در مورد مرگ یک خواهر و برادر است. مرگ یک موضوع سخت برای گفتن است و باربارا پارک درباره اینکه چگونه بر افراد مختلف - خانواده، دوستان و همکلاسی ها تاثیر می گذارد، برخورد می کند. لمس عمیق اما با بینش عالی گفت.
مشاهده لینک اصلی
این آغاز شد به عنوان کشف غم و اندوه، سپس مرتب به عنوان یک قطعه به نفع پوشیدن کلاه ایمنی دوچرخه به پایان رسید. کتاب کوتاه با اشعار اول شخص، این کتاب جزئیات دقیق، حوادث طنز آمیز و غم و اندوه بزرگ را از بین می برد. من عاشق روشی که در ابتدا می گویم راوی می گوید که این یک کتاب نیست که در آن شما یاد می گیرید یک شخصیت را دوست داشته باشید و سپس او می میرد! (مرجع بهBridge به Terebithia @ احتمالا؟) او می خواهد شما را به درستی می دانیم که برادرش Mick مرده است. همانطور که کتاب را می خوانید، یک نمایش بسیار واقعی در زندگی گناه، غم و اندوه، غم و اندوه، خشم، و شک و تردید با تلاش های معقول و غیرمعمول دیگر را برای راحتی فرد مقابل در برابر فاجعه می بینید. گاهی اوقات من فکر می کنم که ناظران واقعا نمی توانند کاری بکنند که می تواند کسی را که یکی از عزیزانی که فوت کرده اند دوست داشته باشد. اگر چشم ها را نادیده نگیرید، آنها را نادیده می گیرید. اگر به آنها نگاه کنید، آنها را متهم به خیره شدن می کنید. اگر با آنها صحبت کنید، آنها فکر می کنند که شما مظلوم و مظلوم هستند. اگر شما با آنها صحبت نکنید، در حال تردید هستید. اگر شما سعی می کنید آنها را متقاعد کنید، آنها نمی خواهند لمس شوند. اگر شما آنها را لمس نکنید، آنها شما را از اجتناب از آنها متهم می کنند. روایتگر این نگرش متناقض را اغلب در کتاب نشان می دهد، حتی در نهایت، در آن جایی که عصبانی شده است، از کسی می خواهد که از مرگ برادرش در مجمع ایمنی مدرسه سخن بگوید، اما تصمیم می گیرد که او بخواهد صحبت کند. من فکر می کنم درس هایی برای کسانی که در حال ایستادن هستند، ناراحتی و احساس ناراحتی برای کمک به همسایگی غم انگیز ما، صبور بودن، دوست داشتن و اغلب آرام است؛ زیرا تنها چیزی که دوست ما را در این لحظه می خواهیم باشد برای عزیزانشان زنده بمانند ما نمی توانیم این کار را انجام دهیم، بنابراین دوست ما تمایل دارد بدون توجه به آنچه که انجام می دهیم خشمگین شود. اگر ما به طور شرم آور اتهامات متضاد را در اختیار ما قرار می دهیم و اگر ما از ارائه توصیه های @ مفید استفاده نکنیم، ممکن است ما برای آنها وقت بگذاریم تا به ما دست یابند و به ما بپردازند و پذیرفتن کمبود راحتی که می توانیم بدهیم. مراجع متعددی به خداوند و بهشت است، لزوما نشانه گذار نیست، هرچند راوی تعجب می کند که چرا خدا برادرش را می گیرد و چرا او به دوازده سالگی نیاز دارد. با این حال، هر فرضیه ای که کتاب در مورد خدا ارائه می دهد بسیار تعمیم یافته است. اعتماد به عیسی مسیح و قیام وی وجود ندارد، و ما را به پیروزی بر مرگ امیدوار ساخت. همچنین روایتگر شخصیت ها می گوید: \"من به خدا قسم می خورم و حتی از نام عیسی به عنوان انزال استفاده می کنم. این کتاب مرا گریه کرد و می تواند شما را در مورد غم و اندوه فکر کند. راه پایان دادن به همه چیز بر روی میکروس ها عدم وجود کلاه ایمنی دوچرخه ممکن است به نظر برسد، اما به شما نشان می دهد که یکی از راه های کمک به بازماندگان حرکت بعد از مرگ یک هدف یا دلیلی است که معنای بالاتری را برای رنج خود می بیند. من نیز واقعا دوست داشتم که چگونه غم و غصه راویان و تصمیم خود را به شما اطلاع می دهد که @ Mike Harte در اینجا @ به شما نشان می دهد که هر زندگی انسانی مهم است. هر کس ارزشمند است هر زندگی قابل توجه است (L)
مشاهده لینک اصلی
این کتاب غم انگیز ترین، افسرده است که کسی می تواند بخواند، بنابراین توصیه می کنم اگر شما این کتاب را بخرید، یک جعبه بافت نیز بخرید.
مشاهده لینک اصلی
فقط به شما هشدار می دهد: هنگامی که او می گوید، راوی می گوید: \"این نوع کتاب نیست که شخصیت اصلی شما را می بیند و شما واقعا او را دوست دارید.\" باور کنید، شما می توانید او را ملاقات کنید، و او را به خوبی خواهید دید. این کتاب درس های فراوانی دارد؛ هر درسی که باید به آن بپردازید، درس است که میخواهید بدست آورید. استفاده ساده از کلمات آن را به شما اجازه می دهد تا احساس پانچ â € œemotional، â € بدون متلاشیکردن متن غیر ضروری. کوتاه است، بنابراین هیچ پرکننده ای وجود ندارد. روایتگر لحظات مختلف تفکر و بینش را دارد، انفجار خشم و غم و اندوه. فوئه، راوی، به یک غواصی می رود و ما هم همینطور. ما نه تنها به این که چگونه راوی با غم و اندوه درگیر است، متمرکز است، اما ما زیرچشمی نگاه می کنیم که والدینش چقدر دور هستند. به عنوان یک خواننده، جالب بود که در مورد چگونگی برخورد با غم و اندوه خودم فکر کنم. آیا به Phoebe، مادر یا پدرم واکنش نشان می دهم؟ در کل من به شدت آن را توصیه می کنم. حتی اگر شما یک دوست نزدیک را از دست ندهید، هنوز هم می توانید با آن در بسیاری از سطوح دیگر ارتباط برقرار کنید.
مشاهده لینک اصلی