کتاب مرگ در ونیز

اثر توماس مان از انتشارات نگاه - مترجم: حسن نکوروح-داستان درام

"مرگ در ونیز" به دوره ای تعلق دارد که هنر نمادپردازی توماس مان به اوج خود می رسد، دوره ای که نویسنده در کنار آن "کوه جادو" را هم می نویسد، که از نظر توفق به تضاد یاد شده، تضاد هنر و زندگی با آن اشتراک محتوایی دارد: اگر توماس ما در "مرگ در ونیز" هنر دنیاگریز و مرگ گرا را به دامان مرگ می برد، در "کوه جادو" دیگر قهرمانش را، که هنرمند نیست تا آستانۀ مرگ می برد، تا از گرایشش به مرگ گرایشی که از کودکی در شخصیت و روحیۀ او جای گرفته، نجات یابد.


خرید کتاب مرگ در ونیز
جستجوی کتاب مرگ در ونیز در گودریدز

معرفی کتاب مرگ در ونیز از نگاه کاربران
مرگ در ونیز شرح زندگی نویسنده سالخورده ای ست که عاشق پسربچه‌ ای لهستانی می‌شود و تا جائی پیش می رود که اعتبار و منطق روزمره ی زندگی‌ اش به چالش کشیده می‌شود
قسمت هایی از داستان که با حضور خدایان یونانی و حال و هوای افلاطونی در هم آمیخته از جمله ی زیباترین و خواندنی ترین بخش های این کتاب به شمار می ره

با این حال برای مطالعه ی این کتاب سه چیز نیاز خواهید داشت
حوصله ی زیاد
حوصله ی زیاد
و باااز هم حوصله ی زیاد

سراسر کتاب پر شده از توصیفات شهوديِ و كاملاٌ بي پروايي که از خصیصه های بارز مکتب ناتورالیستی به شمار می آد . توجه بیش اندازه به جزئیات و ذکر حوادث بسیار جزئی ، به قدری در این اثر به کار رفته که گاها@ از صبر و حوصله ی خواننده خارج میشه

مشاهده لینک اصلی
یکی از تاثیر گذار ترین کتابهایی بود که من تا حالا خوندم ..توماس مان عموما به نوشتن شجره نامه ویا زندگی نامه شهرت داره ..مانند کتاب های زندگی نامه یوسف یا یعقوب ویا خاندان بودنبرک ها که به نام زوال یک خاندان هم چاپ شده اما این رمان کوتاه مدرن نشانگر نبوغ او در عرصه رمان های سبک جدید است ..پیشنهاد میکنم این رمان رو بنام مرگ در ونیز حتما بخونید ..

مشاهده لینک اصلی
زرق و برق دار، متشکل از کارهای هنری، و ترکیب مخلوق و استادانه اسطوره شناسی، تقلید و نمادین. به طرق مختلف، کار نابغه قابل توجه است. متأسفانه، داستان به خودی خود احساس غرور کرد و من را سرد و غافلگیر کرد. با توجه به این دوگانگی قابل توجه، بین من که به طور قابل توجهی تحت تأثیر استعداد آشکار Manns و احساس عاطفی و لذت برانگیز قرار گرفت، من بیشتر از روایت ای که خشک و بی روح به نظر می رسید را ترک کردم، تصمیم گرفتم این کار را دوباره در مجله چند سال (تنها 150 صفحه) برای پیگیری. امیدوارم، در آن لحظه یکی از من به قدرت برسد. در حال حاضر ... هر دو من حصار بی نظمی بیهوده آرام است. با این وجود، صرف نظر از این که آیا تعاملات آینده من با داستان به اولین نتیجه من اضافه می شود یا خیر، هیچ انکار نمی کند که در این کار باریک و فشرده که با تمام بدن ایده ها. من فقط برای ارتباط عمیق تر با شخصیت ها و داستان ها تمایل دارم. خلاصه محل: در اوايل قرن بيستم، و در يک اروپا در حال فروپاشی که به سمت جنگ حرکت می کند، رييس ريشه دار و عميقا سرکوبگر رنج مي برد. گوستاو فون آچنباخ برای تمیز کردن ذهن خود و به دست آوردن آبهای خلاقانه خود، جشن و تعطیلات را از بین می برد. این ونیز، زیبایی غریب و مضطرب بود - این شهر، نیمه پری داستان و نیمه تله توریسم، که در آن هوا بی نظیر، هنری ها یک بار به طور مرتب و خوشبختانه شکوفا شده بود، جایی که آهنگسازان از الهام بخشیدن به زرق و برق زرنگی های جسورانه استفاده می کردند. در حالی که وجود دارد، فون Aschensbach با زیبایی قابل توجه است، کلاسیک یک پسر نوجوان به نام Tadzio. به آرامی، نویسنده شروع به از دست دادن کنترل ریاضت عاطفی خود می کند، به طوری که احساسات طولانی بطری او بیش از حد بر او تاثیر می گذارد. با وجود اینکه هیچوقت بر میل خود به برقراری ارتباط با جوانان تأثیری نداشته است، تحسین فون آشنباخها به یک وسوسه مخرب برمیگردد که او را از عقلانیت خود بیخود میگیرد. در عین حال، یک بیماری همه گیر مرگ و میر از طریق شهر، هر چند او می تواند شروع علائم احساس، بیش از حد مشتاق به فرار او است. در نهایت ... یک مرگ اتفاق می افتد ... در ونیز. فکر: با وجود اینکه توسط یک نویسنده آلمانی در مورد یک نویسنده پروس نوشته شده است و در قرن بیستم ایتالیا تنظیم شده، این داستان تراژدی یونانی است که در سراسر آن نوشته شده است. داستان منس در نشانه های اسطوره شناسی فرو می رود و تحت تأثیر Platos The Symposium و Phaedrus به شدت تحت تأثیر استدلال های مرکزی خود در مورد مبارزه مردان میان شور و عقل قرار می گیرد. اگر هیچ یک از این آثار را بخوانم، مطمئن هستم که وجود دارد بعضی از مراجع که بدون من بدون سرنخی از من دور شدند، حتی در اتاق بودند. با این وجود، من فکر نمی کنم آشنایی با این متون برای لذت بردن از این داستان ضروری باشد، هرچند که مطمئنا می تواند آن را افزایش دهد. با توجه به همدردی یونان با ملودی Mann، رابطه بین فون آشنباخ و تدیا (پسر) به وضوح اشاره به ایده آل Platonic از عشق وابسته به عشق شهوانی شرح داده شده توسط افلاطون و سقراط. علاوه بر این، مون شامل مجموعه ای کامل از الهامات اسطوره ای است که شخصیت های اصلی ما را از بین می برد و از مرگ فزاینده ای روانی و فیزیکی برخوردار است، که از گنبد فون آچنباخ به ونیز می آید که سفر بسیاری از قهرمانان یونان را به هیدس نشان می دهد. در قلب خود، این یک داستان احمقانه در مورد خطر افراط و نیاز به حفظ احساس تعادل در رفتار زندگی است. مان به ما نشان می دهد کسی که در زندگی اخلاقی، اخلاقی و فکری زندگی با دقت کنترل شده، زندگی آزاد را تجربه کرده است. هنگامی که ما در ابتدا با ون آشنباخ روبرو شدیم، او یک جسمی عاطفی است که در حالت افراطی از علم خالص و انکار کامل نفسانی موجود است. مان به ما این را نه به عنوان یک ایده آل نشان می دهد، بلکه به عنوان یک پایان طیف که باید اجتناب کرد. در حال حاضر، هنگامی که با فضای عجیب و غریب احساس شده در ونیز مواجه می شود، آرزوهای سرکوب شده فون آچنباخ به حباب به سطح می رسد، و دقت ساخته شده، جهان مبتنی بر ذهن خود را در برابر تهاجم crumbles. \u0026 lt؛ \u0026 gt؛ @ این سر و قلب او مست بود و گام های او به دنبال دیکته از آن خدای تیره که لذت بردن از آن است که منزلت و عزت را زیر پا بگذارد @ به سرعت، شخصیت ما خود را در افراط دیگر، برده می شود احساسات او، هدف از آن است که در شخصیت Tadzio قرار گرفته است. اخلاق بیش از حد سفت و سخت برای رفع اشتیاق بی رحمانه و محرومیت غیرممکن است، جهان فون آچنباخ تحت وزن خواسته های بدون کنترل خود از بین می رود. این سقوط او از یک افراط به دیگر و ناتوانی او در دستیابی به تعادل است که در نهایت منجر به نابودی خود می شود. بزرگترین مشکل من در بالا این است که آن را بدون آن احساس می کنید. من اشاره ای را به آگهی نشان می دهد که مان در حال ترکیب بود و فکر می کنم چقدر تاثیر گذار بود ... اما هرگز به ارتباط عاطفی با داستان تبدیل نشد. بنابراین، من در فاصله ای از داستان نگه داشته شدم، و این من را ترک کرد ...

مشاهده لینک اصلی
پسر کریتیوس\nاین Beauty.Male زیبایی انسان است، اما آن را فراتر از خاص است. زیبایی در نظر گرفته شده به ارمغان می آورد خوشبختی. ما به دنبال این شادی، این هماهنگی کامل با یک زندگی است. هماهنگی کامل است Divine.Beauty راه است. چگونه برای پیدا کردن راه، چگونه برای رسیدن به هدف نهایی؟ و در جستجوی، ما می خواهیم. هنر هنر است که الهی را ایجاد می کند؟ خیر، فضیلت، سلامتی، نظم، کمال، محدودیت، نظم و انضباط. همه مورد نیاز هستند. باید تعهدات خود را به شأن و منزلت برسانند. فقط آن است که اخلاقی است. اما آزادی نیز مورد نیاز است. آزادی از ذهن تفکر. آزادی در فضاهای باز و بی نهایت. سادگی و دریا. اما زمان وجود دارد، و Chronos به راحتی تجزیه می شود. یا سرنوشت اعتصاب. برای رستگاری تنها چیزی که ما باید از ما دفاع کنیم، هنر است. همانطور که خورشید و نور آن را به ما می کشاند، آنها می توانند ما را مسموم کنند. با این حال، هنر «نوشتن» - نمی تواند زیبایی جسورانه ای را تولید کند، اما آنها آن را تحسین خواهند کرد. چگونه برای جلوگیری از خطر غرق شدن؟ آنها خیلی نزدیک به احساسات هستند. آینه عشق. این اریس، الهی است. ذهن ها میوه ممنوعه هستند. توت فرنگی Overripe، در حال حاضر کشیدن ما، با آنها، به فروپاشی غیرقابل برگشت. مفرط. آبستن

مشاهده لینک اصلی
عجیب و غریب در مورد pederasty ناپسند است که، مانند بسیاری از novellas با تم های خود و کست کوچک، احساس کمی بیش از حد. اما علت این است که هنوز هم امروز به طور گسترده ای خوانده می شود (کنجکاو، چگونه، بر خلاف LOLITA، موضوع این کتاب مهم نیست به عنوان موضوع زمانی که آن را به انتقاد): نوشتن. انس مظاهر شگفت انگیزی از عبارات روز را حمل می کند و خاطرات خود را بر ماهیت خلاقیت در مخالفت شگفت انگیز با Marcels تحقق معنوی بیشتر در انتهای زمان غم انگیز ایستاده است. در نظر بگیرید: هیچ چیزی از یک نویسنده خوشبخت تر از یک فکر است که می تواند احساس خالص و احساساتی را که می تواند تفکر خالص باشد، به ارمغان بیاورد. @ و \"اتحاد\" به اصل، جادویی و زیبایی های دیگر، شعر، کمک می کند. اما آن را نیز به نادرست، افراط، پوچ و ممنوع است. @ و @ مانند هر عاشق، او مورد نظر لطفا؛ از نظر فساد رنج می برد. این خطوط از بین می رود، به عنوان نویسندگی سالخورده Aschenbach شروع به گرفتن شدید تر در رفتار او، stadding جوان Tadzio، پسر او را دوست دارد، از طریق خیابان های بیمار از ونیز. در اینجا، منن چیزی فوق العاده ای به دست می آورد: ارتباط متقابل بین خلاقیت و وسواس، بین صراحت هنر ساختن و نابرابری های عظیم را که می تواند اثر جانبی خود را برای هنر باز کند، باز می کند. همانطور که ما در Aschenbach تنگ می کنیم، اخلاق به سختی وارد رمان می شود. در عوض، در یک نوشتار به طور خودکار توسط مان، ما می بینیم که سرکوب و زیبایی اغلب در counterpoint کار می کنند. همانطور که کتاب به سمت آن (به شدت پیش بینی) پایان می رسد، ما یک صحنه بسیار خوب است، مانند Aschenbach، که مردان را که تلاش می کنند جوانتر از آنها در ابتدای کتاب است، موهایش را رنگ می کند و در تلاش برای تادسیو، آرایش می کند. یک لحظه زرق و برق دار از پاتو، دلقک در نیمه شب (به زودی پس از پیروزی شبانه با یک دلقک)، و آن را با من خواهد شد. DIV بی ادبی است، اما شما می دانید که در رفتن با مان. این ترجمه برای من خوب بود - من هم همین الان را داشتم و زمانی که آنها را مقایسه کردم، به خصوص نزدیک نبود. در نزدیکی ارتفاعات MAGIC MOUNTAIN، که یکی از مورد علاقه من است، اما ارزش زمان خود را دارد.

مشاهده لینک اصلی
گوستاو اشنباخ یا ون آشنباخ، به عنوان نویسنده آلمانی، در حال حاضر در خانه جایزه افتخار دارد، همه او شهرت، شهرت، شایستگی و اعتبار است ... اما او تنها است، همسرش فوت کرده، تنها فرزندش یک دختر است، ازدواج کرده، زندگی می کند دور، مرد احساس 50 سال او را، بی قرار، unsure ... ناراضی، او باید مونیخ را ترک و دریافت ... گرمتر، آب و هوا جنوب، انجام خواهد شد، ایتالیا، و شهر با شکوه ونیز، بالاتر از دریا، آبی لابون، سواحل شنی، در یک هتل زیبا و درخشان، خورشید درخشان، اسپری اشعه های شفا خود، گرمای سرد و قلب قدیمی او، تصویر را نمی توان انکار کرد. با این حال در اوایل قرن بیستم، چیزها کامل است، آب و هوا بد است، باد می شود او را بیمار، کانال های کثیف، بوی های عجیب و غریب، و ساختمان های تخريب، آشفته، محتوا، تصمیم به بازگشت به سرزمین اصلی و پیدا کردن یک مکان بهتر است. آرزوهای او موفقیت آمیز است، در عوض، از دست دادن غرفه های گرانبهاش، او باید به عقب برگردد، ناراحت کننده خواهد بود، اما او هیچ گزینی ندارد ... که عجیب او را خوشحال می کند ... درست قبل از یک پسر خوش تیپ لهستانی از 14 سالگی ، Tadzio، از یک خانواده اشرافی، که در آنجا نیز در آنجا مسافرت می کند، در هتل می بیند. زیبایی این کودک، مرد خسته و دلسوز را تحقیر می کند، از بین رفتن ناامیدی، یک سطح زندگی جدید است. هر روز گوستاو، از ساحل بازدید می کند، روی صندلی شلوغش قرار می گیرد، خورشید را خیس می کند و پسر را که با بچه های دیگر سقوط می کند، شنا می کند در آب های کم عمق، پریدن، رقصیدن، بازی کردن، نویسنده را دوست دارد، اما مراقب باشید به نظر می رسد، او دو خواهر زیبا دارد، مادر و یک مدیر اداری برای مقابله با. و هفته ها به آرامی عبور می کنند، توریست متقاعد کننده، فقط خوشحال است، هیچ نگرانی، تنها خوشبختی، نشسته در شن و ماسه داغ، نویسنده مجددا پر انرژی، شروع به دنبال خانواده لهستانی، در اطراف ونیز، نه آشکار، دزدکی، پنهان کردن، راه رفتن در کوچه های عقب، هرگز نداشتن شجاعت برای صحبت با تادسیو ... شایعات آرام زمزمه می کنند، روزنامه های خارجی می گویند که طاعون در شهر اقیانوس، وبا خشم بدخیم، به خصوص در مجلات آلمانی، مردم آلمان و اتریش به طور ناگهانی از محل بیرون می آید و به مقامات محلی اعتقاد ندارد، انکار می کند ... عطر و بوی قوی و دارویی در ونیز، Aschenbach است، نیاز به تایید دارد، اما آن را از سوی انگلیس دریافت می کند، با این حال او باقی مانده است، بسیار مشتاق ترک است . ... یک راوی غیر معمول از توماس مان، او این ایده را با همسرش در سال 1911 (در سال 1911 منتشر شد) (این داستان یک سال بعد منتشر شد) در حالی که در Grand Hotel des Bains در آنجا تعطیل شد جزیره ونیزی لیدو، در افسانه، دریای آدریاتیک ..

مشاهده لینک اصلی
تا زمانی که نفس بکشیم، زندگی می کنیم ما قدرت را برای برداشتن مرگ در اراده نداریم. بنابراین، ما زندگی می کنیم و برای زندگی، ما به هدف می رویم. هدف ممکن است واضح یا مبهوت باشد، تحریک پذیر یا بی جان، بیان یا پنهان، پایدار و یا ثابت، اما ما آن را با این وجود دارد. حتی شخصی که متهم به هدایت یک زندگی بی اهمیت شده است، بر اساس قصد تسخیر قاچاق انسان باقی می ماند. به همین دلیل تعجبی ندارد که حتی گوستاو آستنباخ، با وجود شهرت و شرافتمندانه که به راحتی در کیسه ای از اهداف خود برگزار می شود، وضعیت جدید خود را از ذهن رسیده است. هیچ چیز نفرین بزرگتری برای نویسنده نیست، زیرا که به فلات آسیب رسانده است، جایی که همه آثار قبلی رویا دور و دراز است و هوا در حال حاضر هیچ چیز را برای تخیل حاصل ناپذیر برای چسباندن ندارد. در جستجوی این هدف فریبنده، پس از اعلام بسیاری از موقعیت های نامطلوب برای عقاید، او در یک هتل عجیب و غریب در ونیز متوقف می شود و پنجره اتاق خود را به دریا باز می کند و آرامش و آرامش خود را برای شستن اشخاص ذهنی زنگش با امواج الهام بخش می کند. و دریا ملزم به نظر Tadzio Etheral است، که اتفاق می افتد که یک مهمان هتل همان هتل به عنوان گوستاو باشد. زیبایی خیره کننده این پسر جوان لهستانی از پوست طلایی، جریانهای قفل، دنده های ظریف و ریز و رفتار بی نظیر، ابتدا گوستاو را ناامید می کند و سپس به آرامی باران های پایدار را می لرزاند، رگ های ذهنی او را با روح حساس می بیند. حواس او، به صورت ژست طبیعی، حرکات تدیا را دنبال می کند مانند یک گل آفتابگردان به دنبال مسیر خورشید است. از روزی که چشم هایش را بر تادسیو قرار می دهد، او را به یک دنیای جدید منتقل می کند، جایی که او به طور فزاینده ای فقط دو نفر را پیدا می کند، در مورد هنر و زیبایی صحبت می کند، مبادله شادی های زندگی و غرق شدن در همراهی دوستانه یکدیگر است. اما آیا این اشتیاق یکطرفه خفیف یک هدف را برای تکه تکه شدن از زندگی خود می کند یا آن را به سمت پایین آوردن غیر قابل پیش بینی می کشد؟ دستان مان را پیدا کنید تا متوجه شوید. و بله، او در این کار فشرده می گوید که خیلی چیزها را می گوید. او زیبایی فکری را نسبت به زیبایی ذهنی می کشد و سوالاتی را مطرح می کند که آیا رسیدن به بدن پر از سابق، به هیچ وجه نمی تواند ضرورت شکوفایی دومی را تحریک کند. او همچنین ما را وادار می سازد که مناسبات اقداماتی را که تحت تاثیر روابط انجام می شود، مورد توجه قرار دهند، که در شبکه ایمنی پرنعمت، می تواند پارچه ی ظریف اخلاقی را تحریک کند. او همچنین به ما فشار می آورد تا آزادی های هنری را با توجه به تصدیق های اجتماعی محک بزند و موضع بگیرد. برای سوالات قابل توجه و واژگان منحصر به فرد، من قصد دارم این کار را 4 امتیاز بدهم. اما منن، با بازی این کارآموزی، ستاره ی انفرادی را از من گرفت: رویا که گاستاو از لباس سقراط و تادسیو، از فدو استفاده کرده است و سابق درس های زندگی خود را به جنگجوی جوان فردا می دهد. از آنجا که زیبایی، Phaedo، تنها چیزی است که در همان زمان الهی و قابل مشاهده است، و از این رو راه هنرمند به روح است. اما فدای عزیز من، آیا اعتقاد دارید که کسی که از طریق حسی به فکری می رسد، می تواند حکمت و کرامت انسانی را به دست آورد؟ یا فکر می کنید (و من این را به شما می گویم) که یک جادو دوست داشتنی اما خطرناک است که منجر به جایی نمی شود؟ از آنجا که شما باید درک کنید که هنرمندان ما نمی توانند مسیر زیبایی را بدون Eros به ما پیوند و تبدیل شدن به رهبر ما؛ ما ممکن است قهرمانان در راه خودمان باشیم، اما ما هنوز مانند زنان هستیم، زیرا شور و نشاط چیزی است که ما را بالا می برد، و میل ما عشق است - این شهوت ما و ناامیدی ماست. آیا می بینید که شاعران نمی توانند حکمت و حکمت باشند؟ ما دانش نهایی را دوست نداریم، زیرا دانش، فدو، هیچ شكندی و شدت ندارد: می داند، درك می كند، آمریكا، بدون نگرش؛ آن را به پرتگاه دلسرد کننده است، این abyssâ € ™\nیک هنرمند قادر است هنگامی که بتواند با احساسات و عواطف با تفکر و هیجان به تفکر تبدیل شود. اما او افسانه ای است که می تواند هنرمند غیر هنرمند باشد. و من می دانم که گوستاو، در نهایت، هر دو شغل را خوب انجام داد.

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب مرگ در ونیز


 کتاب در آغوش آب
 کتاب به سوی بخشش
 کتاب Night Music (Jojo Moyes 6)
 کتاب Silver Bay (Jojo Moyes 5)
 کتاب The Ship of Brides (Jojo Moyes 4)
 کتاب The Peacock Emporium (Jojo Moyes 3)