کتاب لطیف است شب

اثر اف اسکات فیتزجرالد از انتشارات میلکان - مترجم: اکرم پدرام نیا-داستان درام

دیک دایور، روانپزشک موفقی است که تعطیلاتش را با همسرش نیکول در ساحل ریوریرای فرانسه می‌گذراند و به خاطر داشتن شخصیتی گیرا، استوار و فرهیخته دوستان زیادی را به سوی خود جذب می‌کند. اما دیری نمی‌پاید که بودن با نیکول روان‌پریش و نیز ورود هنرپیشه جوانی به نام رزماری به دنیای او، مسیر زندگی‌اش برای همیشه عوض می‌شود... اسکات فیتز جرالد در این اثر از نویسنده‌های کلاسیک زمانش چند گامی پیش‌تر می‌رود و شخصیت‌های زن داستانش را از دنیای صرف همسر و مادر بودن بیرون می‌کشد و توانمند به جامعه می‌آورد. او همچنین جنگ، حس جنگ‌جویی، زندگی اشراف و هنرپیشه‌های هالیوود را با دقت نقد می‌کند و آشفتگی درونی زندگی ثروتمندهای آمریکایی را که پس از جنگ جهانی اول، برای سودجویی و تفریح به اروپای ویرانه می‌آیند، آشکار می‌سازد. این رمان یکی از سی رمان برتر دنیا در قرن بیستم است و ارنست همینگوی بارها «لطیف است شب» را بهترین اثر دوست صمیمی‌اش، اسکات، خوانده است


خرید کتاب لطیف است شب
جستجوی کتاب لطیف است شب در گودریدز

معرفی کتاب لطیف است شب از نگاه کاربران
638. Tender is the Night – F. Scott Fitzgerald
تاریخ نخستین خوانش: هفدهم ماه نوامبر سال 2011 میلادی
عنوان: لطیف است شب؛ نویسنده: فرانسیس اسکات فیتزجرالد؛ مترجم: اکرم پدرام نیا؛ تهران، نشر قطره، هنوز، 1388، در 491 ص؛ شابک: 9789643419646؛ چاپ دیگر: تهران، میلکان، 1393؛ در 370 ص؛ شابک: 9786007443378؛ موضوع: داستانهای نویسندگان امریکایی - قرن 20 م
رمان «لطیف است شب»، داستان روانپزشک جذابی ست به نام: «دیک دایور»، که همسری زیبا و ثروتمند، ولی روانپریش به نام: «نیکول» دارد. ورود «دیک» به رمان، در فصل نخست، و در ساحل رویایی ریوریرای فرانسه، اتفاق می‌افتد. نویسنده «گتسبی بزرگ» بازهم میدرخشد، این‌ها نخستین تصاویری هستند، که از جغرافیای اروپا بر صفحه نقش می‌بندند، نقل از متن کتاب: «بر کرانه‌ ی دلپذیر ریویرای فرانسه... هتل و ساحل درخشان آن که به جانمازی آجری رنگ میمانست... در تمام منطقه فقط همین ساحل در حرکت و جنب و جوش بود...» پایان نقل. شخصیت «دیک» با پیشروی داستان، به دلیل بیماری همسرش دچار تزلزل می‌شود. جرقه‌ ی فرود از فراز او، با دل‌دادگی «رزماری» ستاره نوپای هالیوودی به وی، با شروع دوباره حملات روان‌ پریشانه‌ ی «نیکول»، آغاز می‌شود. اگر ابتدای رمان، یعنی سواحل دریا را، مقایسه کنیم با خطوط پایانی داستان، شخصیت «دیک» انگار دیگر شده است، و ایشان دیگر آن مرد موفق همیشگی نیست: «از شهری به شهر دیگر...»؛ و این جمله‌ ی پایانی کتاب است، و انگار نقطه‌ ی پایان «دیک دایور» باشد، و البته که در فروترین فرود. آزاد منشی «دیک»، که با آن موج‌های روان و آرام دریا بر فراز بود و معنی می‌یافت، حالا جایش را به درماندگی داده و فرود از فراز به سرانجام رسیده است. «لطیف است شب» که عنوان شاعرانه‌ ای هم هست، نامش را از شعر «کیتس» برگرفته: «بر بال‌های نامرئی شعر / ذهن کـُـندم چه گیج است و عقب / در کنار تو چه لطیف است شب / ماه ملکه کامیاب نشسته بر تخت / و پریان ستاره گرد او پر طرب / ولی اینجا تاریک است شب.» کتاب جزو صد رمان برتر قرن بیستم است. «ارنست همینگوی» بارها «لطیف است شب» را بهترین اثر دوست صمیمی‌ خویش، «اسکات» نامیده است. ا. شربیانی

مشاهده لینک اصلی

تا دوردست ها به سوی تو پرواز خواهم کرد
نه بر بال باکوس که بر بال های نامرئی شعر
ذهن کندم گرچه گیج است و عقب
اما در کنار تو چه لطیف است شب


به نظرم رمان های فیتز جرالد از یک قاعده کلی پیروی می کنند. شروعی ملال آور با توصیفات فراوان در حالی که اندک اندک معمایی رو برای خواننده میسازه.اون وقت در اواسط کتاب معما رو برای شما حل می کنه و بعدش غرق در ضرب آهنگ سریع داستان می شید.این کتاب هم از این قاعده مستثنی نیست. هم چون گتسبی بزرگ این کتاب هم مردی عاشق و وفادار رو نشون می ده که اندک اندک در طول داستان رو به زوال می ره.روایت زندگی دیک دایور -روانشناس خوش قیافه و خوش مشرب آمریکایی- به همراه همسر زیبا و ثروتمندش به اسم نیکول که در سواحل ریویرا فرانسه زندگی می کنند،زندگی ای که از بیرون این طور به نظر میاد که خوشبخت ترین انسان های روی زمین هستند اما وقتی وارد جزییات زندگیشون می شیم می بینیم که این طوری نیست.

از بهترین بخش های کتاب بحث نیکول و دیک درباره نوشیدن بیش از حد مشروب توسط ایب نورث هست :

رزماری پرسید : الکل با او چه کار کرد؟ چرا مجبور است که بنوشد؟
نیکول سرش را به راست و چپ دور گرداند و از پذیرفتن هر مسوولیتی نسبت به این موضوع سر باز زد : تو این دوره و زمانه خیلی از مرد های باهوش خودشان را نابود می کنند.

دیک پرسید : چه موقع از تاریخ این کار را نکرده اند؟ مرد های باهوش روی بند بازی می کنند، چون مجبورند - بعضی از آن ها تاب نمی آورند و می افتند.


اتفاقی که در پایان این داستان برای یک مرد باهوش دیگه هم می افته و اون کسی نیست جز خود دیک دایور. @از شهری به شهر دیگر@، این آخرین جمله کتاب بهترین وصف برای سقوط و سرگردانی دیک دایوره.

فیتز جرالد در نامه ای به یکی از دوستانش می نویسه :


اگر گتسبی بزرگ را دوست داشتی،تو را به خدا این را بخوان.گتسبی تور دو فرانس بود، اما این رمان اعتراف به وفاداری است.


من از خواندن این کتاب لذت بردم اما با احترام به نویسنده کتاب تور دو فرانس گتسبی رو بیشتر دوست داشتم.


مشاهده لینک اصلی
وقتی فیتزجرالد این جواهر را به پایان رساند، توسط بررسی های ضعیف آن دریافت شد. من صادقانه فکر می کنم آن کتاب عمیق تر و قوی تر از Gatsby تا کنون خواهد بود. نوشته های بی ادبانه و بی ادبانه او داستان هایی از چنین روابط انسانی پیچیده و دقیق را می گوید، من اغلب خودم را درک می کنم که دیک دیوور را به عنوان یک دوست من باید بررسی کنم، و بخشی از من فکر می کنم یک سال از جوانانم را در فرانسه گذراندم Riveria بیش از حد برای نوشیدن، اما به نحوی آن را خاموش کردن پیچ و خم. حالا که من به نظر می رسد یک دیوانه، من باید بیان این است که من عادی نیست. جهان و شخصیت ها واقعا زیر پوست من است. پس از اولین خواندن من خودم را با گریه ... بیدار شدم و برای شخصیت ها گریه می کردم. این هرگز پیش از این یا از زمان به من نرسیده است. این اثر زیبایی و درد عمیق در مورد انعطاف پذیری روح انسان است. اگر احساس می کنید که جهان بیش از حد سرحال است، احساس می کنم این یک پادزهر عالی است.

مشاهده لینک اصلی
چگونه شخصیتی را در مورد شخصیتی که اغلب نشانه های نخبه گرائی، جنس گرایی، فانتزی و همجنس گرایی را نشان می دهد احساس می کند، نگرانی خود را به دختران جوان جذب می کند، در زندگی به هیچ هدف دیگری اهمیتی نمی دهد، ازدواج، پایان دادن به سایه ای از خود سابق خود را؟ آیا او باید به عنوان یک قهرمان غم انگیز توجه کند؟ آیا کسی با او همدردی کند؟ و اگر کسی با او همدردی کند، این به خاطر آن است که او نوشته شده است، یا به جای آن که ما آگاه هستیم که او یک نسخه نازک و خالص از نویسنده خود است، غول ادبیات قرن بیستم آمریکا است؟ سوالاتی که بعد از خواندن مناقصه آیا شب، F. Scott Fitzgeralds آخرین رمان پایان داده و احتمالا او autobiographical یکی پس از خواندن. در دهه 1920 در فرانسه و ايتاليا قرار دارد و به داستان دو بازرگان ثروتمند آمريكا، ديك و نيكول ديور (كه عمدتا مبتني بر نويسنده و همسرش Zelda است) است كه به نظر مي رسد ديگران شگفت انگيز تر از هميشه، زن و شوهر را می توان در پاریس یافت، اما زندگی خصوصی خود را به طور فزاینده ای فریبنده. ما برای اولین بار این زن و شوهر را از چشم Rosemary Hoyt، جوانان و نابغه آمریکایی تعطیلات بازیگر زن در اروپا را ببینید. رزماری به طور دیوانه ای با عجیب و غریب دیک سقوط می کند، اما همچنین نیکول فرشته را تحسین می کند. پس از حدود 130 صفحه که در آن Rosemary با Divers آویزان شده است و تقریبا در رابطه با دیک شروع به کار می کند، روایت متوقف می شود و زمان می گذارد تا داستان ازدواج دیک و نیکولس را بگوید، که بسیار پیچیده تر از آن است که رزماری متوجه می شود. نیکول، به نظر می رسد، دارای سابقه بیماری روحی است، و دیک هم شوهرش است و هم دکتر او را درمان می کند. این بدیهی است که دستور غذا برای فاجعه است. گفتگو در مورد افراد نیازمند، روابط شکسته، از دست دادن هدف و پتانسیل تلف شده، مناقصه آیا شب خواندن افسرده است، و آنهایی که از آن قدردانی می کنند، تا حد زیادی وابسته به تحمل آن نوع چیز است. اگر شما کتاب های خود را ناراحت و غم انگیز می بینید، شانس می بینید که مناقصه شب است. اگر نه، شما ممکن است بخواهید از آن جلوگیری کنید. به طور کلی یک فاجعه خوب را دوست دارم، اما اعتراف می کنم که بیش از حد تحت تاثیر قرار مناقصه آیا شب است. برای یک کتاب که بسیاری از بررسی های عجیب و غریب را به دست آورد، من آن را به طور قابل توجهی نادرست یافت. به نظر می رسد فیتزجرالد تا حدودی با من موافق است. با وجود اشاره به مناقصه آیا شب به عنوان شاهکار خود و از عدم موفقیت های انتقادی و تجاری او شوکه شده است، او شروع به بازسازی آن چند سال قبل از مرگ او، قرار دادن فصل فلاش باز در ابتدا و ساخت تمام تغییرات متناظر مورد نیاز این تغییر . با این حال، او قبل از اینکه بتواند پروژه را تمام کند، درگذشت، یا شاید پروژه او را نادیده گرفت (زیرا هیچ کس به اندازه کافی مطمئن نیست). یکی از دوستانش، مالکوم کوولی، پس از آن این نسخه را تکمیل کرد، و برای سالها نسخه استاندارد این کتاب بود. با این حال، نسخه کوئلی به علت ناسازگاری علمی (یا به همین ترتیب پنگوئن به من اطلاع می دهد) افتاد و چندین ناشر که پنگوئن نیز شامل شدند، از نسخه اول استفاده می کنند. ظاهرا، کمتر از هفده نسخه از رمان وجود دارد، که بسیار در مورد اینکه چگونه فیتزجرالد با کار خود راضی بود. حدس من؟ خیلی زیاد نیستم. یک نسخه بر اساس اولین نسخه کتاب را بخوانم، و صادقانه می فهمم که چرا فیتز جرالد احساس می کند که به کار نیاز دارد. مناقصه آیا شب به من حساس است. به میزان مشخص، این به خاطر ساختار غیر خطی فوق الذکر بود که به نظر من کمی خجالت زده بود. با این حال، تا جایی که من نگرانم، این تنها مشکل کتاب و نه حتی بزرگترین آن نیست. آنچه که بیشتر من را ناراحت کرد، راهی بود که چشم انداز تغییر می کرد. فیتزجرالد از یک راوی شناخته شده در مناقصه استفاده می کند شب، اما نه به طور مداوم؛ داستان همیشه از دیدگاه شخصیت های خاص نوشته شده است. گاهی اوقات این دیدگاه Rosemarys است، گاهی اوقات دیک یا Nicoles؛ حتی شخصیت های کوچک نیز از داستان هایشان از دیدگاه هایشان سخن می گویند، اغلب در یک صفحه به عنوان یک چشم انداز شخصیت اصلی. برای من، این تغییرات از نظر دید اغلب به طور تصادفی احساس می شود، و نه به ذکر است کمی تیز. من فکر نمیکنم که آنها به طور خاص موثر باشند، زیرا آنها به سختی بر یکدیگر متکی هستند و اطلاعاتی را ارائه نمی دهند که از یک راوی شناخته شده منظم استفاده شود. من ممکن است در اینجا یک اقلیت داشته باشم، اما من فکر می کنم کتاب از یک رویکرد سازگار تر به دیدگاه بهره مند شده است. داستان خود را نیز کمی تصادفی کرده است. گاهی اوقات می کشد، طرح کوچکی دارد و صحنه ها و داستان های زیادی وجود دارد که واقعا به هیچ وجه نمی آیند. در میان چند صحنه ظاهرا بعید است، این کتاب شامل قتل، تیراندازی و دوئل است که هیچیک از آنها به طور کامل به داستان نرسیده است و هیچکدام از آنها اهمیت خاصی را به خود اختصاص نداده است. صحنه ها معرفی می شوند و پس از آن به صورت تصادفی به سمت چپ حرکت می کنند که شما باید بدانید که چرا فیتز جرالد از آنها متنفر است. در معرض خطر ...

مشاهده لینک اصلی
این کتاب بسیار بی معنی است، شما می توانید فصل ها را به صورت تصادفی بخوانید و احتمالا احساس نمی کنید که خیلی از دست رفته. این تلاش دوم و نهایی من برای خواندن آن را نشان می دهد. من تقریبا آن را به نقطه نیمه راه در این زمان ساخته شده است. اگر شما عاشق Great Gatsby بودید، امید خود را برای این یکی برای هر چیزی نزدیک به آن خوب است. ناامید خواهید شد

مشاهده لینک اصلی
منظورم این است که شما شروع به خراب شدن می کنید و کمی در مورد پایان دادن به بهتر شدن صحبت می کنید. بعضی مواقع، کتاب هایی وجود دارند که شما را از دست می دهند که چگونه آنها را رد می کنید. خواندن این مطلب، من فکر می کنم یک خط از Stoppards The Real Thing: \"چیزی چیزی ترسناک در مورد حماقت ساخته شده منسجم است. من می توانم با احمقانه ها مقابله کنم، و من می توانم با استدلال منطقی برخورد کنم، اما من نمی دانم چگونه با شما برخورد می کنم. مناقصه شب است احمق نیست، اما اگر شما دوست دارید، بی اهمیت ساخته شده منسجم. داستان یک زن و شوهر ثروتمند که از طریق یک بحران نیمه عمر زندگی می کند، چنین روایت عجیب و غریبی است که به طور کامل کامل می شود و به آن حمله می کند، مانند چرخش در یک شبح - تناقض بین شکل و محتوای غریب است. مانند تماشای استفان هاوکینگ نیمی ساعت را به کامپیوتر سخنرانی اش می اندازد، فقط برای شنیدن آن از هیکو درباره یوشی اسکس، جایی که باید شروع شود. ساختار عاقلانه، یک ظروف کامل است؛ فیتزجرالد این را فهمید و تا زمانی که درگذشت، هنوز مجددا مرتب شده بود، و امیدوار بود که دوباره توانست رمان را پیدا کند (در انتشار منتشر شد). ابتدا و به طور معمول چاپ شده، نخستین صد و بیست صفحه، غنای غریبی از شخصیت های بدون داستان قابل تشخیص را نشان می دهد که در آن نقطه ای از داستان چندین سال به طول می انجامد تا جفت اصلی دیک و نیکول، یک جفت اجتماعی غیر منتظره از Socialites مبتنی بر نسبتا نزدیک در F. اسکات و Zelda. ممکن است دوباره مرتب سازی زیستی ممکن است برخی از مشکلات را حل کند، هر چند من شخصا من طرفدار قطع بخش باز کردن در مجموع، کاهش بیت متوسط، و سپس به شدت کاهش بخش انتهایی به طوری که شما با یک جزوه باریک که شامل یک سخنرانی خوب در مورد جنگ جهانی اول است، شرح خوبی از زوریخ، یک اتاق خارج از خانه در اتاق هتل فرانسوی و سپس نتیجه گیری سریع است. کار انجام شده است. در عوض، داستان های خرده فروشی درباره شخصیت های محیطی که به نظر می رسد کل کتاب را از طریق یک سری از مواجهه های خسته کننده طراحی شده اند، تنها برای برجسته کردن دوره های نژادپرستی گاه به گاه، همجنسگرا و همجنس گرایانه است. آن را دشوار است تا بیش از حد به من کمی در مورد هر کس در اینجا مراقبت. تنظیمات ¨ Nice، Rome، Lausanne â € باید رنگ ارائه کنند، اما در واقع آنها دارای ویژگی های متفاوتی هستند و تبدیل شدن به تعویض در دید کلی از نظر چشم انداز آمریکایی یورپ است. در Gatsby من فیتزجرالدز پرواز شبانه پروس خفگی را دوست داشتم؛ در عوض، به نظر می رسد که او به نوعی از حالت همینگویی، همه بدبینی های صاف و گفت و گو شکننده و نظرات تلخی درباره خاطره فرصت طلبانه زنان است. بیشتر از همه، شاید من از معادله ی بین بهره وری حرفه ای و شادی شخصی. کاهش و سقوط طولانی مدت، که شامل نیمی از رمان است، تلاش می کند تا نشان دهد که دیک یک شکستگی به عنوان یک مرد است زیرا او هرگز کتاب خود را کامل نکرد و به این دلیل که احساسات بیشتری برای فرزندانش ایجاد می کند. نمی دونم اشتباه کردم، دیک \"خوب\" دیکه، نه \"اون\"، اما همه اونها، من فکر کردم به نظر می رسید کمی ناسازگار استدلال می کند که چرا که او تصمیم می گیرد برای مبارزه با همسر زناشواری خود نداشته باشد، و در عوض طب کار را در یک شهر کوچک در ایالت نیویورک به پایان میرساند، و به همین ترتیب یک نماد آرکه ای از یک زندگی گمشده است.

مشاهده لینک اصلی
مخالفان @ او آرزو کرد که او هیچ پس زمینه داشته باشد، که او فقط یک دختر از دست رفته بدون آدرس صرف نظر از شب که از آن او بوده است آمده است. @\nمناقصه شب است داستان عشق است. این یک داستان درباره تنهایی است. اما عمدتا، در مورد نیاز به عشق و تعلق است. دیک غواص در عشق با زن مبتلا به بیماری روانی می افتد و ازدواج می کند. اما او هرگز واقعا با او خوشبخت نیست. او با یک بازیگر جوان عاشق می شود، اما او هرگز نمی تواند با او باشد، زیرا ارتباطش با او و عشق او به همسر بیمار بسیار قوی است. و او تنها از طریق زندگی می رود، منجر به یک نبرد می شود که نمی تواند برنده شود. این یک کتاب زیبا و لمس است، اما آن را نیز در راه آن نشان می دهد که تنهایی، چه چیزی در عشق با شخص غلط می تواند به ما انجام دهد. با این حال، دوست داشتن کسی که نمیتواند خوشحال باشد با این معنی است که شما واقعا انتخاب کرده اید (همانطور که عشق انتخاب است) شخص اشتباه است؟ کسانی هستند که دوست دارند کسانی را که نمی توانند به آن دست یابند، نجات نمی دهند، حتی کسانی که ما را دوست ندارند. ما برای قدرت بیشتر نیاز داریم؟ برای ترک این شخص دوست داشتنی یا برای دوست داشتن آنها؟ آیا دیک در حال انهدام رشد از نیکول نشانه ای برای کاهش عشق و یا از دست دادن امید خود است؟ می تواند تمایز ایجاد شود؟ آیا ما فقط یک فرد را دوست داریم وقتی معتقدیم فرصتی برای آنها برای تبدیل شدن به چیزی است که ما به آنها نیاز داریم و برای اینکه با آنها خوشحال باشیم وجود دارد؟ ما به دنبال پیدا کردن فرد کامل، برای ارتباطی است که ما را از هم جدا می کند و ما را دوباره به کار می گیرد، اما چه اتفاقی می افتد زمانی که ما یک فرد مبتلا به شکسته که قطعات آن وجود دارد را می بینیم، منتظر ما هستیم تا آنها را جمع کنیم و پازل را کنار هم قرار دهیم ، تنها به این نکته پی ببریم که همیشه یک قطعه ای وجود دارد که گم نخواهد شد، که به آن نیازمند نیست؟ من معتقدم که زمانی که ما دوست داریم، برای همیشه است. عشق است که میمیرد عشق نیست، مگر اینکه هدف عشق ما به شدت تغییر کند. اما شاید گاهی اوقات شخص به همان اندازه که فکر می کنیم، خیلی متفاوت نباشد، شاید آنها هم یکسان باشند، و این که ما بدون آنکه تحقق یابد، تغییر کرده ایم و این باعث تغییر قلب شده است. â € œThink چگونه شما من را دوست دارم. من از شما خواسته ام که همیشه این را دوست داشته باشم، اما از شما می خواهم که به یاد داشته باشید. در جایی که در داخل من هستم همیشه کسی هستم که امشب هستم. »\nاگر فردی که ما دوست داریم برای همیشه جاودانی می شویم، به شکل دیگری، بخشی از ما که این شخص را دوست دارد، حتی در حالی که ما احساس می کنیم که با بخش دیگری از خودمان، ما را از رسیدن به خواسته های ما محروم می کند، شروع به نیاز به افق های جدید، زمین های جدید برای کشف، قلب های جدید برای تسخیر؟ آیا چیزهایی مثل دوست داشتن فقط با بخشی از خودتان وجود دارد یا عشق چیزی است که به طور کامل شما را می شکند و شما با تمام موجودیت خود را دوست دارید؟ آیا انسان دارای توان بالقوه است، عمق عشق به طور کامل و به طور کامل؟ یا عشق، تقسیم شده است، مانند ما تقسیم شده اند؟ آیا ممکن است بخشی که دوست دارد و بخشی که بی تفاوت (و یا حتی متنفر است) دو طرف سکه یکسان، دو چهره یکسان باشد؟ دیک غواص به دوست داشتن همسرش می رود، اما بخشی از او سرد می شود. این تناقض وحشتناک نه از تضعیف عشق او به او نیست بلکه از ناتوانی او در ارتباط با او است. آیا عشق و ارتباط همان چیزی است؟ من خیلی فکر کردم من دیگر مطمئن نیستم او او را دوست دارد، اما از او جدا شده است. @ او را از طریق باران، شیطانی و ترسناک، احساسات بسیاری از مردان در داخل او و هیچ چیز ساده ای که او می تواند ببینید.\nاگر ما آماده باشیم بدون داشتن ارتباط باشیم آیا عشق ما فوق العاده قوی و یا به اندازه کافی قوی نیست؟ آیا مردی که زن را دوست دارد، تنها نیمی از او را بخواند یا از او بخواهد قویترین نوع عشق را پیدا کند، آن چیزی است که ما را مجبور می کند که مالکیت کامل داشته باشد و یا راه برود، زیرا ما آنها را دوست داریم بیش از حد به تحمل تنها قطعه از آنها؟ یا قوی ترین عشق یک است که به خاطر آن ما آماده هستیم که هر گونه قربانی و حتی کوچکترین ذرات را بپذیریم، حتی کوچکترین قطعه بهتر از هیچ چیز نیست، زمانی که آماده ایم تا زندگی، غرور و ذات خود را قربانی کنیم؟ دیک دیور احساس می کند بخش مهمی از خود را از دست داده است، بخشی که احساسات واقعی او را ناقص می گذارد. اگر بیش از حد برای عزیزان قربانی کنیم، به همان اندازه که دیگر خودمان را احساس نمی کنیم، می توانیم زندگی کنیم؟ آیا عشق واقعی فراتر از همه است؟ کدام قوی تر است؟ عشق ما برای شخص دیگری یا حس خودمان چیست؟ وقتی احساس خود را از بین می رود، آیا ما عشق را حفظ می کنیم؟ آیا دیک خوش شانس بود اگر او نیکول را ترک کرد؟ آیا او با رزماری خوشحال است؟ من فکر نمی کنم وقتی که ما دوست داریم کسی را تحمل میکنیم، ما همه چمدان خود را تحمل میکنیم، درد آنها ما را غرق می کند، آن را بخشی از ما می شود، اما همین برای شادی آنها معتبر است، زیرا همه چیز شگفت انگیز است و همه چیز شگفت انگیز است که آنها را به ما می دهد. ما سرگردان هستیم، اما تنها واقعیتی که شخصیت ما را خیلی عمیق دوست دارد و اجازه می دهد که خودمان غرق شویم، به ما حس امنیت و تعلق و تکیه می دهد. @ او می دانست که قیمت ناتوانی او ناقص بود. آنها در آن روز هیچ عشق نداشتند، اما زمانی که او را بیرون از غرق غرق در Zurichsee ترک کرد و او را تبدیل کرد ...

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب لطیف است شب


 کتاب در آغوش آب
 کتاب به سوی بخشش
 کتاب Night Music (Jojo Moyes 6)
 کتاب Silver Bay (Jojo Moyes 5)
 کتاب The Ship of Brides (Jojo Moyes 4)
 کتاب The Peacock Emporium (Jojo Moyes 3)