کتاب شوخی

اثر میلان کوندرا از انتشارات روشنگران و مطالعات زنان - مترجم: فروغ پوریاوری-داستان درام

جوک یک رمان از میلان کوندرا است که در مورد یک مرد به نام لودویک Jahn و زندگی او تا سن 37 سالگی است. این رمان رویدادهای زندگی او را از منظرهای مختلف تقریبا از زمان نوجوانی تا زمانی که او 37 سال دارد، پوشش می دهد. اما یک الگوی خطی را دنبال نمی کند. در عوض، رمان تمرکز می کند که چگونه اعمال جانسون دیگران را تحت تاثیر قرار می دهد و بر کسانی که در تماس با او هستند را تحت تاثیر قرار می دهد. اغلب اوقات، این رمان درخشان از عشق و انتقام خنثی شده به دلیل پیامدهای سیاسی آن خوانده شده است. اکنون، یک چهارم قرن پس از جوک، برای اولین بار منتشر شد و چندین سال پس از فروپاشی رژیم جمهوری چک تحمیل شده توسط شوروی، این امر ساده تر می شود تا مفاهیم را به جای ارزش گذاری کتاب (و همه کارهای کاندرا) به عنوان آنچه که واقعا این است: ادبیات عالی و تحریک کننده ای که نور جدیدی را بر روی تم های ابدی وجود انسان می گذارد.


خرید کتاب شوخی
جستجوی کتاب شوخی در گودریدز

معرفی کتاب شوخی از نگاه کاربران
I like Kundra because he doesn’t imprison me in a fastened frame of a classic narration. Reading Kundra seems as if you meet an old friend after ages in a cafe shop, and while she/he relates her / his life story, you zip your coffee, listen to the cafe music, hear some chats and laughs at nabouring tables, look at the peddlers at side walk, or a passing tramvay, … as life is flowing around, ….

کوندرا را به این دلیل بسیار دوست دارم که مرا در چهارچوب بسته ی یک روایت زندانی نمی کند. خواندن کونرا مثل این است که دوستی را پس از سال ها در یک کافه ملاقات کنی و در حالی که به قصه ی روزگار رفته ی او گوش می دهی، قهوه ات را می نوشی، به موسیقی که از بلندگوی کافه پخش می شود، گوش می کنی، گهگاه متوجه ی صحبت ها و خنده هایی از میزهای کناری می شوی، صدای عبور و مرور خیابان در پس پشت این همه جاری ست، دوره گردی چیزی می فروشد، عبور تراموای، و همه چیز، درست مثل خود زندگی، ...

شوخی با ترجمه ی فروغ پوریاوری به فارسی منتشر شده، 1370

مشاهده لینک اصلی
اولین رمانی بود که از کوندرا می خوندم. بعداً کسی بهم گفت بهترین رمانش @مهمانی خداحافظی@ـه، ولی این هم بد نبود.

بعد نوشت: بعد از این، دو رمان دیگه ازش خوندم (بار هستی و هویت). بین این سه رمانی که ازش خوندم، بار هستی به نظرم بهترین کتابش بود.

داستان
ماجرای رمان، در چک کمونیستی میگذره. شخصیت اصلی @یان لودویک@ یه فعال سیاسیه که به خاطر شخصیت بازیگوش و کمی شکّاکش، از حزب کمونیست طرد میشه و مجبور میشه چند سال توی اردوگاه کار اجباری خدمت کنه. به نظرم، مضمون اصلی رمان، گم شدن فردیت و تمایزات انسان ها در جمع گراییِ کمونیستیه. دولت عقاید و احساسات رو به افراد دیکته میکنه و مردم اخلاقیات خاصی رو از همدیگه انتظار دارن، به طوری که کسی که کمترین تردیدی نسبت به این اخلاقیات داشته باشه، مطرود میشه، هم از نظر دولت و هم از نظر اجتماع.

راوی جایی میگه:
همرنگ جماعت نبودن گناه من بود. صليب من بود كه بايد بر دوش مى كشيدم.

نظر من
نیمه ی اول رمان، که به سال های جوانی شخصیت لودویک در ضمن یک فلاش بک میپرداخت، خیلی خوب بود، هر چند زیادی تلخ و تاریک بود. مضمونی که بالا اشاره کردم، تقریباً مضمون اصلی این بخش بود.
اما نیمه ی دوم که رمان به زمان حال بر میگشت ، خیلی خوب نبود و به نظر میرسید که داستان افت کرده. پایان بندی داستان و بازگشت شخصیت اصلی به جامعه ای که طردش کرده بود، هر چند از جهتی خوب بود، ولی به نظرم خیلی سریع اتفاق افتاد و شخصیت اصلی تا بیست صفحه ی آخر هیچ حرکتی به سمت این پایان بندی نداشت. از این جهت، به نظرم پایان داستان یه کم تحمیلی بود.

مشاهده لینک اصلی
FacesLet من کاملا صادقانه: من یک مرد از بسیاری از چهره آنها بودند تمام realI چندین چهره بود، زیرا من جوان بود و نمی دانستم که من بود یا می خواستم hiddenHeight بود قانون اساسی قادر به پشت هر چیزی نگاه کند؛ او تنها می تواند چیزی را ببیند. فضای سالم از حماقت رنج می برد! یک تروتسکی زنده زنده! NihilistA nihilist دوست دارد یک خنده خوب، گفت: یکی از آنها. او در افرادی که رنج می برند ناامید می شود تنها بنیاد انسانی ما آینده ما نامشخص بود. به زودی متوجه شدم که هیچ قدرتی برای تغییر تصویر شخصی من که در دادگاه عالی اهداف انسانی قرار دارد، نمی باشد. نامه های نوشته شده توسط والدین پیام هایی از ساحل ما است از دست دادن همه آنها می توانند این کار را انجام دهند، ما را از اینکه تا چه حد از بندرانی که ما را ترک کرده اند، رها کرده ایم و از خود گذشتگی خودمان عزیزانمان آگاهیم. بله، نامه های آنها می گویند، بندر هنوز هم وجود دارد، آن هنوز هم وجود دارد در تمام زیبایی خیره کننده و بی نظیر آن؛ اما جاده عقب، راه عقب، از بین رفته است. ملت، هیچ چیز مردم را سریع تر و راحت تر از ملانین های مشترک به ارمغان نمی آورد. آسان نیست که با افرادی که مایل به فرستادن شما به تبعید یا مرگ هستند، زندگی راحتی نداشته باشید، آسان نیست که آنها را دوست داشته باشید. موقعیت های اساسی در زندگی تنها زمانی رخ می دهد که فاکتورهای آن معلوم می شود، هیچ چیز در دست من نبود. نه بی توجهی ما و نه پیوستن به ما در دست من بود امیدوارم که آنها در دست timeNewspaperIn در نظر من روزنامه دارای یک ویژگی فوق العاده: آنها هیچ noiseEir تند و زننده خاموش است؛ آنها می توانند کنار گذاشته شوند، به ضایعات رادیویی منتقل می شوند. ما در کافه ها، رستوران ها، قطارها ما را آزار می دهیم، حتی در طول سفرهای ما به افرادی که ناتوانی زندگی را بدون تغذیه بدون وقفه از اعتماد به نفس خود دارند، بسیار محکم است، زمانی که کسی شروع به خواندن خواسته ها و ناسازگاری های خود می کند، نمی توانم آن را جدی بگیرم آن را دقیق تر می گویم، می توانم آن را تنها به عنوان نشانه ای از شخصیت شخصی خود بپذیرم. بیشتر از توانایی باور نکردنی انسان برای تبدیل واقعیت به شکل مطلوب خواسته ها و آرمان هایی که برای او رفته بود، شگفت زده شدم. برای بدن خود را به تجزیه و تحلیل، ذوب، تبدیل به یک جریان و جریان، یا تبخیر و از بین بردن windowInjustice شما به عمق روح خود تلخ، متقاعد شده از بی عدالتی بزرگ انجام شده شما. این حس بی عدالتی هنوز مشخص می کند که هر گام ای را که می گیرید، دیگران چهره های متحرک هستند که در آن شگفت زده می شوند تا احساسات خود را به دست آورند، ارزش خود را به ارمغان می آورند و این بی اعتمادی ظاهری باعث شد من فکر کنم همه چیز در اطراف من وجود نداشته است، به من همیشه سایه ها بیش از حد پریدم که غم و اندوه سبکی نیست، خنده ای نیست گرمی، عشق خنده دار نیست که عشق هنوز عشق است و درد هنوز درد است، جایی که ارزش ها هنوز ویران نشده اند و به نظر می رسید که در داخل این آهنگ ها من بودم خانه

مشاهده لینک اصلی
در روز دوشنبه حدود ساعت 3 بعد از ظهر تصمیم گرفتم خواندن @ شوخی کنم @ من واقعا نمی دانم که چرا؛ آن را به من بیرون آورد از آبی - تنها ادبی که تا کنون به کاندرا داده شده بود، عناوین کتاب هایش به وضوح در جهان بی نظیری زندگی می کردند تا در وجودشان زندگی کنند و این جهان یونانی من بخواهم بخشی از از سوی دیگر، من واقعا عاشق عنوان @ Joke @ و Id همیشه دوست فونت که در آن نوشته شده بود. این مورد در مورد همه چیز بود که من نیاز داشتم، بنابراین قطار را به رشته برداشتم و تنها کپی خود را برداشتم (شوش - این سرنوشت بود!). در هر حال، اکنون حدود 1:30 صبح در روز چهارشنبه و من این کتاب را به پایان بردم. بنابراین من یک لحظه دارم خوشبختانه، سردرگمی غم انگیز / ناراحتی که من با پایان دادن به کتاب داشتم، قبل از پایان کار خودم را در سر من گذاشتم، حتی قبل از اینکه من برای انتشار بروشنی Post-Reading بیسکویت (من یک تمثال بود، من واقعا فقط یک بیسکویت خوردم):The جوک @ اساسا در مورد آن لحظه است که شما متوجه شدید که گذشته فقط شما را گرفتار کرده است / خود را حل کرد / شکنجه کردید خیلی طولانی تر از آنکه مورد نیاز است. من چند سال پیش این را یادآوری می کنم زمانی که یک شب در حالی که من در خانه پدر و مادر من بودم، عکس های قدیمی خودم را به عنوان یک بچه کوچولو آغاز کردم. من به نوعی پایان یافتم و سرم را در دامن مادرانم دفن کردم و او چیزی را به طرز محرمانه ای آگاهانه بیان کرد، فقط در مورد چیزهایی که به طور شگفت آوری روشنگری است، همیشه به من گفته شده است - گاهی اوقات ما در مورد گذشته غمگین هستیم؛ زیرا ما نمی توانیم آن را بازگردانیم این درست است. مفهوم - که روشن بود پس از آن من در گفت و گو از دست رفته از دست داد - این بود که حتی قسمت هایی از گذشته که تمام آن مهمات را نابود می کند، با گذشت زمان و با شوک از آن اغلب می تواند نوع خرد کردن، اما واکنش ما به آن (در مورد من، گره خورده و snotting در سراسر مادران من و افغانی) کاملا انسان و کاملا درست است.این عجیب است که من به یاد داشته باشید که، زیرا @ Joke @ در واقع در مورد قسمت های غیر قابل قبول از گذشته نیست. آن را در مورد بیت های خراب کننده زمین که یک فرد را تشکیل می دهد (برای بهتر یا بدتر)، و همچنین نارضایتی کند، خزنده از پشیمانی. این احتمالا بیشترین رمانهای اولیه است، چرا که چرا یکی دیگر از نویسندگان ابتدایی، در نهایت، تمام این کلمات را برای اولین بار به کاغذ می رساند اگر آنها با چیزی که می خواستند آزاد شوند، یعنی خودشان از جمله گذشته؟ درست است. بنابراین احتمالا اولین رمان در مورد این موضوع است، اماThe Joke @ وانمود می کند که در مورد بسیاری از چیزهای دیگر قبل از آن است که فریب آن است. شما با تجزیه و تحلیل سیاسی جداگانه و تاریخی و مراجع تاریخی و بحث در مورد موسیقی و راویان غیر قابل اعتماد پس از مدرن و Wuthering Heights-esque نسل مشتاق عشق را آرام می کند. اما در پنجاه و پنج صفحه آخر، شما شروع به پیچیدگی و آشکار شدن می کنید، تقریبا دست و پا گیر، و در نهایت شما آن را آشكار می كنید! جای تعجب نیست که برای دو روز گذشته شما به طور غیرقابل توصیفی در مورد غم و اندوه زندگی خود و روابط قبلی خود و افرادی که می دانید کیست که درگذشته اند فکر کرده اید. و جای تعجب نیست که شما در وسط شب نشسته اید و به عنوان یک میزبان اعترافی در اینترنت wankfest است که Goodreads است. همه چیزهایی است که کتاب بی نظیر در مورد آن بود! و شما حتی نمی توانید بگویید که چه چیزی از آنچه شما فکر می کنید چیزی است که در کتاب اتفاق افتاده است و چه چیزی چیزی است که برای شما اتفاق افتاده است. هرگز. چیز دیگری این است که هیچ جوابی واقعی در آن وجود ندارد. و شاید در زمانی که من هفده سال داشتم بیشترین خلوص را داشتم. پایان.

مشاهده لینک اصلی
Set UpMilan Kundera این اولین رمان خود را در اوایل اوایل 30 سالگی نوشت. من قبلا دو اثر بعدی را خواند و دوست داشتم و انتظار داشتم که آن را به نحوی بدتر از آن، به طوری که او هنوز یادگیری طناب است. با این حال، این رمان شگفت آور بالغ است و می تواند در هر جایی از کار خود متناسب باشد. برای همه نگرانی های متافیزیکی خود، سبک نوشتن بسیار مربوط به جهان مادی و پویایی در آن است. فلسفه بخشی از فعالیت عوامل خارجی است. روایت اول شخص کشف آنچه که مردم به طور غیرمستقیم از اعمالشان فکر می کنند. کاندرا رفتار شخصیتی را توصیف و توصیف می کند و نه مستقیما در روانشناسی خود زندگی می کند. ما می بینیم که کاراکترها چه کار کرده اند، سپس ما می بینیم که آنها از بین رفته اند. بیتی بیتی، با انباشت دانش، ما شروع به درک چرا. رمان بازی مانند یک بازی شبیه به شطرنج است. هر حرکت به طور دقیق تنظیم شده است. کاندرا شخصیت ها را در سفر خود قرار می دهد و سپس با دوربین خود آنها را دنبال می کند. و ما او را دنبال می کنیم. گاهی اوقات این کار مانند نوشتن یک فیلم یا بازی به نظر می رسد. این تصویر دقیقا همان چیزی است که ما می بینیم. هیچ کلمه ای هدر نمی رود. شوخی مفهوم شوخی این رمان را تحریک می کند. این عنوان از یک کارت پستال به دست می آید که شخصیت اصلی، لوودویک، به اهدافش به Marketa می نویسد، در حالی که در اوایل دهه 60 در مدرسه تابستانی چکسلواکی، مارکسیسم را مطالعه می کند:Optimism تریاک مردم است! فضای سالم از حماقت رنج می برد! تروتسکی زنده بماند @ کارت پستال توسط مقامات کمونیستی کشف شده است و پس از بررسی کوتاه، شنیدن و رأی دادن، لودویک از حزب اخراج می شود، از موقعیت تدریسش در دانشگاه اخراج شد و به کار در معدن با دشمنان دولت. به رغم زیبایی او، Marketa مضطرب است، فکری گمراه کننده و فاقد حس شوخ طبعی است. کارت پستال Ludviks تلاش برای بازی شوخی احمقانه در Marketa است. با این حال، شوخی در هر دو Marketa و دولت از دست داده است. پیشگفتار TrapIn، کاندرا انکار می کند که رمان به عنوان قتل عام بزرگ \"استالینیسم @\" طراحی شده است. در عوض، او استدلال می کند که داستان عشق آن است. این است که، اما من فکر می کنم که آن را فقط کمی سرسخت. کاندرا به مسائل سیاسی توجه می کند. کاندرا یا جامعهای که مشکلی مشابه در کمونیسم و ​​سرمایهداری داشته یا نه، یک استحکام و بیحوصلهی را که بر افراد و دولت تاثیر میگذارد، توصیف میکند. بعدا او از تله @ دنیای تبدیل شده است @. مشکل اساسی هم اجتماعی و هم سیاسی است: تمایل هر دو فرد و دولت به بیش از حد جدی، انعطاف پذیر، خود محافظ و مجازات. هر سیستم سیاسی، حس شوخ طبعی، یک سوپاپ ایمنی است که اجازه می دهد تا فشارهای شخصی و اجتماعی را از بین ببرد. طنز میتواند تنش را تسکین دهد، تسکین دهد و آزادی دهد (به جز تظاهر). اگر شوخ طبعی امکان پذیر نباشد یا در شرایطی کار نکند، فرد، جمعی باقی می ماند بیش از حد به شدت درهم و برهم زده است، بیش از حد زیاد است. شوخی یک بهار است، یک کویل که اجازه می دهد که وضعیت ناپدید شدن و تنش را از بین ببرد. شوخی این است که اجازه می دهد تا یک درخت خم شود و در باد نفوذ کند. StructureKundera داستان خود را در هفت قسمت جداگانه، هر کدام به قسمت های زیر تقسیم می شود. هر بخش توسط یکی از شخصیت های اصلی، سه مرد و یک زن (هلنا) نقل شده است. یکی از شخصیت های دیگر، لوسی، نقطه ای برای بسیاری از اقدامات است. با این حال، او به داستان خود نمی گوید. در عوض، شخصیت های دیگر نور را در خارج از خود می بینند. ما هرگز مطمئن نیستیم که ما باید او را بدانیم. او پس از انتشار، یک منتقد چکی مشاهده کرد که یک ساختار ریاضی برای رمان وجود دارد (که برای خود کاندرا آشکار نبود). اگر رمان را به 18 قسمت تقسیم کردید، ملودی لوودویس 12، یاروسلاوا سه، کستکا دو و هلنا 1 را گرفتند. من نمی توانم این را به عنوان یک فرکتال سرخپوستان توصیف کنم که در گفتن به آن می پردازد. به این ترتیب، همپوشانی و ناپیوسته شوخی (و پیامدهای آن) در ساختار رمان نشان داده شده است. خط پانچ LineApart از شوخی، همانطور که کاندرا بیان می کند، رمان یک داستان عاشقانه است. ما بیشتر از لودویک ها می بینیم. ما می بینیم که او با زنان چه می کند و چرا. این همیشه یک تصویر زیبا نیست، اما درست است. هدف لودویک همواره لذت جنسی خود یا همدم او نیست. رابطه او با هلنا (داستانش که از او می شنویم) با انتقام از یک رقیب (که ثابت می شود اشتباه تصور می شود) انگیزه دارد. بعضی از خوانندگان ممکن است در مورد جنسیت و ظلم لوودویک یا کاندراس شکایت کنند. با این حال، به طور کلی، طراحی رمان به ما اجازه می دهد تا دیدگاه های مختلف را به صورت پلیفونیک شاهد باشیم. هنگامی که وضعیت را از طرف دیگر می بینیم، متوجه می شویم که لودویک هم به همان اندازه قربانی جوک کیهانی بوده است (هر دو عکس از فیلم 1969 فیلم رمان جارمیل جیری است.) Recognition @ جوک @ به طور موقت هشدار نسبت به خودخواهی، هشدار علیه خودخواهی، به ویژه در روابط جنسی است. در لهستان کمونیستی علیه لودویک مورد استفاده قرار می گیرد، آن عذابtraces o ...

مشاهده لینک اصلی
@ او گرفتار دزدی گل ها در یک گورستان شد. @\nشما نظریه ای را می دانید که حدس می زند که مردان متاهل جالب تر از ازدواج مجدد هستند چرا که آنها دارای پانچل هستند؟ شوخی فوق تست این است که چگونه ازدواج آنها چقدر رضایتبخش است و هرگز نباید در حضور همسران ایجاد شود، همانطور که برخی شوهران بی احتیاط به خنده بر روی آن. اما این چیزی است که در مورد جوک ها وجود دارد. شما نمی دانید چیزی خنده دار، خنده دار در حال حاضر در هوا است - به عنوان شوهر ناراضی (آن را نمی خواهد خنده دار به بچه ها که کمی در مورد ازدواج می دانند)، کسی فقط می یابد راهی برای تکان دادن در آن تقریبا تمام طنز این واقعیت است که ما تقریبا همیشه تلاش می کنیم تا یک عمل را در یک جهت یا دیگر انجام دهیم؛ هنگامی که چیزی اتفاق می افتد که ما را به دلیل دلیل قرار دادن این عمل به ما یادآوری می کند، خنده یکی از بسیاری از پاسخ های احتمالی می شود. شوخی غیر گیاهی به شما در تحریکات جنسی شما کمک می کند که دیگران را به دیگران نگویید، حرکت ناتوان است - مردم می لغزند، سقوط می کنند و غیره خنده دار هستند برای افرادی که بیشتر از اینکه به دنبال احمقانه هستند ترس دارند، وقت خود را در ظاهر خود (و بنابراین همیشه با آرایش سنگین) که سرگرم کننده از نگاه دیگران است، افرادی که طنز جورج کارلین را دریافت کنید، به این دلیل که آنها خود را با خوشحالی با مردم که آنها donâ € ™ T فکر می کنم ایده آل هستند. من کاملا مطمئن هستم که برخی از فیلسوفان بزرگ به این نظریه یا چیزی شبیه، من نمی توانم به یاد بیاورم که چه کسی. در حال حاضر این چیز بزرگترین اقداماتی است که بشریت با آن مواجه است: پنج ملیگرایی، مذهب، سیستمهای باورهای سیاسی، اموال و ازدواج. و همه آنها جوک ها را به نوعی خوب و بد بد می کنند. در حقیقت، هر چیزی که می تواند به عنوان یک موسسه نامیده شود، شوخی می کند، زیرا همه نهادها پیش بینی می کنند که چگونه باید واقعیت را درک کنید و چگونه باید رفتار کنید. سازمان های مذهبی به شما اعتقاد دارند که چگونه خداوند جهان را ایجاد کرد، به این ترتیب که شما سیاسی ترین ها را باور می کنید که ارزش های خودشان بهترین هستند. حتی مدارس ابتدایی - روزانه دندان های خود را بشویید، روزانه حمام کنید. من برای ماه ها پول ندارم و فقط خوب کار می کنم. من نمی توانم اشتباه کنم، من نمی گویم که باید با موسسات کنار بیاییم، بلکه این است که آنها فردیت را می کشند که جایی است که برای انسانیت امیدوار است. فقط به این ایده که نیازهای 30 دانش آموز مختلف متفاوت می تواند برسد در همان زمان یک معلم تنها در یک کلاس ملاقات کرد! شخصا معتقدم که موسسات باید مانند ابزار موسیقی باشند - با توجه به نوع یادداشت های مختلفی که برای ایجاد موسیقی ایجاد می کنند، در حال حاضر، آنها بیشتر شبیه به تلاش برای ایجاد تمام دکمه ها یک صدا هستند. بعضی از اعضای موسسه ممکن است در سیستم ارزش یکپارچه تمام خود اعتقاد داشته باشند، در حالی که دیگران فقط یک عمل می کنند. به این ترتیب، افراد از عمل به عمل می رسند - و به این ترتیب فرصت های طنز را ترک می کنند. بدون شک می توان گفت که افرادی که دارای قدرت و یا منافع در موسسات هستند مانند طنز نیستند. به خاطر داشته باشید که ملکه ویکتوریا € ™ ما سرگرم کننده نیست؟ مطمئنا، شما عزیزان نیستید، تمام عمل را می شکند. این مثل لباس امپراتور است، آنها واقعیت را دوست ندارند. @ اکنون فهمیدم که چرا چهره پادشاه باید حجاب داشته باشد! نه اینکه او نباید دیده شود، بلکه باید ببیند!\nو طنز بهترین راه برای اشاره به حقیقت است. اگر به درستی انجام شود، دومین قویترین استدلال است - بعد فقط به سکوت. @ همه سعی می کنم بگویم این نیست که جنبش بزرگی که برای تغییر جهان طراحی شده است، می تواند سارکوز و یا خیانت را تحمل کند، زیرا آنها زنگ هستند که همه آن را لمس می کند. @\nسوسیالیسم شوروی (که انقلاب را به یک نهاد تبدیل کرد) از همه اینها متفاوت نبود، فقط بیشتر به مردم گفتن چه چیزی باید بگویم و چه احساسی. شخصیت اصلی ما سعی می کند وانمود کند که او یک سوسیالیست خوب است، اما حس او را در هوا احساس می کند. جوان به عنوان او بود، آن را فقط یک موضوع بود قبل از آن که او به شوخی در مورد آن پایان یافت. حاکمان بدیهی است که از آن لذت برده و به همین ترتیب او سختکار است. @ و من به این فکر افتادم که چیزهایی که در خطا تصور می شوند، درست همانند چیزهایی است که به دلایل و ضرورت به وجود آمده اند. @\nالبته، کسانی که او را مجازات می کردند، اقداماتی را انجام دادند: آنها بین زندگی و مرگ ایستادند. آنها کوچک بودند. اگر آنها کارت پستال خود را خوانده بودند، ممکن است خنده داشته باشند. @\nو: من فقط می توانستم دیدگاه بازیگران را ببینم، چهره هایشان تحت پوشش ماسک های ناباروری و خسارت های شدید قرار می گرفتند؛ من متوجه نشدم که فکر کنم ماسک چهره ی دیگری (چهره ی انسانی) را مخفی کرده باشد، چون حقیقت واقعی این بود که چهره های زیر ماسک ها به شدت به غیر انسانی و براق بودن ماسک اختصاص داده می شود. @\nبزرگترین کمدین در داستان هرچند سرنوشتی است که شوخی چندین نفر را در کتاب ایجاد می کند و در نتیجه یک موضوع مشترک برای همه داستان ها ارائه می دهد. این خیلی بیشتر از یک رمان سیاسی است. کاندرا موفق به ایجاد موازی در زندگی شخصی و سیاسی شخصیت ها می شود. من به ویژه دوست داشتم راویان عاشق داستان در اردوگاه کار است. من واقعا لوسی را دوست داشتم. @ ما از طریق یک شکاف در سیم خاردار بوسید. @\nکمی از موضوع، اما این به همین دلیل است که من دوست ندارم RSS ...

مشاهده لینک اصلی
زمانی بود که بسیاری از میلان کوندرا را خواندم اما به استثنای شوخی که با هم در حافظه ام مخلوط شده بودند. رمان یک پیچ و تاب در رمان انتقادی مانند Count Monte Cristo بود. در اینجا نیز اشتباه وجود دارد، و مرتکب آن در عشق Heros شده است. هرچند که حفاری، بخشی از مجازات است و نه وسیله ای برای فرار از آن. این پیچیدگی این است که تلاشی برای انتقام گرفتن بسیار سخت است (مشاهده اسپویلر) [ذهن واقعا واقعا پیچیده نیست (پنهان کردن اسپویلر)]. آنچه که ما آن را در نظر داریم، مجموعه ای از تضادهای بین برنامه ها، امیدها و انتظارات است که مردم روی آن قرار دارند آنها که آنها را احاطه کرده و چگونه همه آنها از دست دادن به عنوان افرادی که از نقش های مورد نظر برای آنها فرار می کنند خسته شده اند. آخرین شوخی در رمان بیشتر کسانی را که ایده ی مردم را می فهمند که ملایمی را به طور تصادفی خنده دار پیدا می کنند (چه! این ایده، شما را لبخند نمی زند ، چرا غرور او فقط آسیب دید).

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب شوخی


 کتاب در آغوش آب
 کتاب به سوی بخشش
 کتاب Night Music (Jojo Moyes 6)
 کتاب Silver Bay (Jojo Moyes 5)
 کتاب The Ship of Brides (Jojo Moyes 4)
 کتاب The Peacock Emporium (Jojo Moyes 3)