کتاب شب های روشن

اثر فئودور داستایفسکی از انتشارات کتاب کوله پشتی - مترجم: هانیه چوپانی-داستان درام

ناستنکا... آیا در دل تو، تلخی ملامت و افسون افسوس می‌دمم، و دلت را از ندامت‌های پنهانی آزرده می‌خواهم، و آرزو می‌کنم که لحظات شادکامی‌ات را با اندوه برآشوبم، و آیا لطافت گل‌های مهری که تو، جعد گیسوان سیاهت را با آن‌ها آراستی، تا با او، به زیر تاج ازدواج بپیوندی، پژمرده می‌خواهم؟... نه، هرگز، هرگز و صدبار هرگز. آرزو می‌کنم که آسمان سعادتت همیشه نورانی باشد، و لبخند شیرینت همیشه روشن و مصفا باشد، و تو را برای آن دقیقه‌ی شادی و سعادتی، که به دلی تنها و قدرشناس بخشیدی، دعا می‌کنم


خرید کتاب شب های روشن
جستجوی کتاب شب های روشن در گودریدز

معرفی کتاب شب های روشن از نگاه کاربران
Russian: Белые ночи = Bely Nochi = White nights, Fyodor Dostoyevsky
White Nights (Russian: Белые ночи, Belye nochi) is a short story by Fyodor Dostoyevsky, originally published in 1848, early in the writers career.
عنوانها: شبهای سپید؛ شبهای روشن؛ شبهای روشن و نازک دل؛ نویسنده: فئودور داستایوسکی؛ انتشاراتیها: سپهر، جامی، سرنا، کیانوش، روزگار، فردوس، ماهی، کوله پشتی، نکو روش در یزد، بهنود؛ تاریخ نخستین خوانش: روز بیست و چهارم ماه فوریه سال 2011 میلادی
عنوان: شبهای سپید؛ اثر: فئودور داستایوسکی؛ مترجم: مرتضی مقدم؛ تهران، سپهر؛ 1346؛ در 112 ص؛ چاپ دیگر: تهران، جامی، 1369، در 186 ص؛ چاپ دوم جامی 1383؛ در 188 ص؛ چاپ سوم جامی 1385، شابک: 9647468571؛ موضوع: داستانهای نویسندگان روسیه - قرن 19 م
عنوان: شبهای سپید؛ اثر: فئودور داستایوسکی؛ مترجم: محمد سلطانی؛ تهران، سرنا؛ 1370؛ در 273 ص؛
عنوان: شبهای سپید؛ اثر: فئودور داستایوسکی؛ مترجم: منصور حکیم جوادی؛ تهران، کیانوش، 1377؛ در 81 ص؛ شابک: 9649018654؛
عنوان: شبهای روشن: بخشی از خاطرات یک مرد رویایی؛ اثر: فئودور داستایوسکی؛ مترجم: نسرین مجیدی؛ تهران، روزگار، 1389؛ در 136 ص؛ شابک: 9789643741631؛ چاپ دوم 1392؛
عنوان: شبهای روشن و نازک دل؛ اثر: فئودور داستایوسکی؛ مترجم: قاسم کبیری؛ تهران، فردوس، 1384؛ در 176 ص؛ شابک: 9643201198؛ چاپ چهارم 1389؛ پنجم 1392؛ شابک: 9789643204365؛
عنوان: شبهای روشن: یک داستان عاشقانه از خاطرات یک رویاپرداز؛ اثر: فئودور داستایوسکی؛ مترجم: سروش حبیبی؛ مشخصات نشر: تهران، ماهی، 1389، در 109 ص، اندازه 12 در 5.16 س.م.، چاپ هشتم بهار 1392، چاپ نهم زمستان 1392؛ چاپ چهاردهم 1395؛
عنوان: شبهای روشن؛ اثر: فئودور داستایوسکی؛ مترجم: هانیه چوپانی؛ تهران، کوله پشتی، 1390؛ در 80 ص؛ شابک: 9786005816044؛
عنوان: شبهای روشن (داستانهای کوتاه)؛ اثر: فئودور داستایوسکی؛ مترجم: سیامک علایی؛ یزد، نکو روش، 1393؛ در 192 ص؛ شابک: 9786006952437؛
عنوان: شبهای سپید و داستانهای کوتاه؛ اثر: فئودور میخائیلوویچ داستایوسکی؛ مترجم: مهناز مهری؛ تهران، بهنود، 1396؛ در 573 ص؛ شابک: 9786007511183؛
همانند بسیاری از داستان‌های داستایفسکی، شب‌های روشن نیز، داستان یک راوی اول شخص بی نام و نشان است، که در شهر زندگی می‌کند؛ و از تنهایی رنج می‌برد. راوی یک خیالباف است. او در ذهن خویش زندگی می‌کند، خیال می‌کند پیرمردی که همیشه از کنارش رد می‌شود، اما هرگزی حرف نمی‌زند و یا ...، دوستان او هستند. داستان شش بخش دارد: شب اول: راوی تجربه‌ هایش از قدم زدن در خیابان‌های سن پطرزبورگ را توصیف می‌کند. عاشق شهر در شب است، زیرا در شب احساس آرامش می‌کند. و ...؛ شب دوم: ...؛ ناستنکا: ...؛ شب سوم: ...؛ شب چهارم: ...؛ و صبح: ...؛ داستان راوی است و ناستانکا، داستان عشق و عاشقی ست. ا. شربیانی

مشاهده لینک اصلی
خداى من، یک دقیقۀ تمامْ خوشبختى! آیا این نعمت براى سراسر زندگى یک انسان كافى نیست؟
شب های روشن
فئودور داستایوسکی

١.
مى گويند زنبور نر در تمام عمرش تنها يک بار با ملكه عشق ورزى مى كند، و بعد بى درنگ مى ميرد.
تصوّرش را بكن: در تمام عمر تنها يک بار لذّت عشق ورزى را مى چشد. تنها يک بار، امّا با ملكه. نخستين و در عين حال شكوهمندترين عشق ورزى، و بعد تمام. هدف زندگى اش همين است. بعد كه به هدف وجودى اش نائل شد، همچون ميوه اى رسيده از درخت فرو مى افتد.

٢.
در داستانی قدیمی که گوته آن را بازگو می کند، فیلسوفی الهی به نام @فاوست@ با شيطان معامله اى می کند كه به موجب آن، در اين جهان شيطان به او خدمت کند، و در دوزخ او خادم شيطان شود، و از شيطان می خواهد تمام لذّات ممكن دنيوى را برايش مهيّا سازد.
اما محتواى قرارداد به همين جا ختم نمى شود. قرارداد بندى ديگر نيز دارد، بندى كه از جانب كسى كه قصدش لذّت جويى است، بى اندازه عجيب مى نمايد: فاوست با شيطان شرط مى كند هر گاه جان اندوهگينش از چيزى لذّتى حقيقى برد، همان لحظه جانش را بستاند.

٣.
مردن در لحظۀ سعادت. جاودانه كردن شادكامى.


کتاب

بزرگ ترین اشتباه یک هنرمند، خلق یک شاهکار است. وقتی یک شاهکار خلق می کنی، یوغ شاهکار تا ابد بر گردنت می ماند، صلیب شاهکار تا همیشه بر پشتت سنگینی می کند: مدام با شاهکارت مقایسه می شوی.
جناب داستایوسکی، هنوز تو را می پرستم، ولی به خاطر ابلهت، به خاطر جنایت و مکافاتت، نه به خاطر شب های روشنت.

مشاهده لینک اصلی
 «خیال €\" اگر شما می خواهید تعاریف دقیق € \"است یک انسان، بلکه موجودی مرتب کردن بر اساس متوسط ​​است. فئودور داستایوفسکی. @ آنجلوپولوس ± Ï € Î »من من\" من ‰ Ï € Î ± μÎÎ½Ï خدمات شهری ονÎμÎ¯Ï Ï ‰ Ï @. Οι من من ... من، من من \"من\" من · من، من ... من من »ÎμξίΠήνιΠ† Ï Î¬Î¶Î¿Ï ... من\" من »من ... ÎºÎ¿Î½Î¿Ï † Ï ‰ من، من \"من، من † Ï ‰ من\" ÎμινÎÏ، Î½Ï من \"من، من\" من ·، Î'Î ± من، من \"من من من € ¿ »من · من ،. این است که من این است که من € ÏƒÎ¹Î¼Î¿Ï من من \"من\" من »من ‰ من، ιμοκΠ± Î ± Î · Î¼Î¹Î¿Ï پوشه · من این است که من \"من ± Ï € من ... من\" من Î³ÎºÎ¬Ï \"άÎ'ι. Ï من ... من زیرنویس Î »Î¬Î¼Ï € ή E | ¬ê³ ΜΠιÎ'ιΠ± من\" من Ï Ï † ‰ من، من ± Î ± من \"من ± Î ± λ ¬ìŠ¤ì- \"Î ± Ï Î¼ÎσΠ± من\" من Î ± Ï € \"μό من من ± Î ± Ï € νώνÏ\" من ± من، \"من · من، من € ï» . Î • ΜΠمن \"من» من ÎºÎ¿Î½Î¿Ï † Ï ‰ من، من € ... Î²Î¹ÏŽÎ½Î¿Ï من ... \"Î ± μÎμÏƒÎ¬Î½Ï من ...\" Î ± من \"من · این است که من € ï »Î ± من ... من\" Î ± کنم من این است که من † νο ήνιΠάζÎμι Î½Ï ± من \"من Î ± ισμό Î³Î¬Ï € من · من، من € Î · من \"من Î ± Ï € Πή Î¯ÏƒÏ € Ï ‰ من، من\" من ± من \"ή όμοÏ\" من من من سانتورینی · من € Ï € ινοÎμÎ¯Ï \"من ± Ï. Ï ÏŒÎºÎμÎ¹Ï \"Î ± Î ± μιΠ± من\" من من من ‰ من \"من · ¼ ± ξιάÏ. Î'Ï Î½Ï من \"من · Î ± من، من ... ν ονισÏ\" ή من \"من Î ± Î Î ± Î Î¤ÏŒÏ € Ï ‰ Ï € Î ¿من ... Î²Î¹ÏŽÎ½Î¿Ï ... من ‰ Ï IOE ή Ï € Î ± Ï Ï ‰ ÎºÎ¿Î¹Î½Ï Ï € Î¿Î¼ÏŒÎ½Ï ‰ سانتورینی. آنجلوپولوس Î§ÏŽÏ Î ± من، ± است که من، ± ± Î¯Î½Î¿Î½Ï ÎœÎ، @ άνÎμÏ ÎšÎ¿Ï ... Î ± من، من \"Î ± Ï € ÎμÎ¹Î½ÏŒÏ \"من ... من † Ï من من ... γÎμÎ½Î¹ÎºÏŒÏ Î ± کنم من» ομόνΠ± Ï من، من άνÎ'Ï. این است که من ± Ï Ï Ï Î³Î¬Î¶ÎμÏ \"من ± من\" من · من Î'Î ± من \"من من من € λ من ·. Ï من \"من\" ιμάÎμι Î½Ï · من \"من ± Ï € Î ± کنم من βÎμι من\" من »من · من، من ± Ï € ÎμÎ³Î½Ï Ï ‰ σμÎνÎ\" من ... من € Î ± ¾ · Î ± من \"من ± Ï ÏŒÎ½ÎμιÏ\" من .... ÎœÎσΠ± من \"من · من من ... من\" ΜΠΠ± من \"من · من κίνΠ· من\" من · من، ± Î من، من € Î »Î¤ÏŒÏ، Î'Ï من من Î ± کنم من» Î³Î¬Î¼Ï \"من ... من νίÎ'Î NEOS ± من ... من € νοβάÏ\" من · من، من ± νάμÎμσΠσÎ- Ï Ï € ... Î¿ÏƒÏ Î¼Î¬Ï من ... من، Î ± Î Î¤ÏŒÏ € من ... من، من من € σÎ- ική، σÎ- ± Î½Ï \"این است که من † Î®Ï Î¹ÎºÏŽÎ½ σκÎμÎ'άσÎμιÏ، σÎ- οικογÎμνÎμιΠ± من، من € Î ± من، Î'όσÎμιÏ. Î • ÎœÎ Ï € 회ì \"از μόνοÏ. ÍšŒì \"من Î ± Ï € άÎ'Î ± کنم من این است که من € Î ± من\" من · من \"من\" من ·، κά ή Ï ‰ من \"من E | ¬» این است که من ‰ Ï. Π회ì \"Î ± Ï € Î ± μÎνοÏ، σÎ- ÎºÏŒÏƒÎ¼Î¿Ï ... من، من ± Î³Î¬Ï € Î ± کنم من من ... من\" است که من من ± من، من ... من \"ίζÎμι ο ίÎ'Î¹Î¿Ï Î ± Ï Î¼ÎσΠ± من\" من ... من، من € ζÎμι Ï ± ± γμΠ\"νο. Î ± Ï ÏŒÎ½ÎμÎ¹Ï \"من ± Ï ... ÎμÎ¹Î½Î Ï € Î ± Ï € άÎ'ÎμÎ¹ÏƒÎ¿Ï من ... من\" من من من \"άÎμι κά ‰ من \"من ι ±. ب Ï € Î ± γμΠ± من \"من\" من · من \"من ± ± Î¯Î½Î¿Î½Ï Î¼Î¹Î ÎºÎ¿Î½Î¿Ï» Î ± Ï € من ... من \"من من\" من ± ννάÎμι Î ± من \"من ± من\" من ± Î »Î¯Î²Îμι οΠοî³Î¿ νισÏ\" νο. آنجلوپولوس άνÎ'Ï Î ± من، من \"من، Î¯Î½Î¿Î½Ï ± من\" من · κά Î½Ï ÎšÎ¿Ï Î½Î® ± Î ± Î½Ï \"فراتر از\" من · من \" ± من \"من · من، من ± Î Î¤ÏŒÏ € Î¾Î¯ÏƒÎ¿Ï · من، من € Î ± ¾ ·. Î ± englanti ΜΠ± من، من ± Ï IOE μοσμÎνοÏ، ° \"όνÎμÎ¹Ï Î¿ @ ξÎνοÏ، @ من\" من ... Î¿ÏŠÏŒÎ½Ï € III Ï ± \"من ... من ±. این است که من و ... μιΠ± Î »من Î½Ï من\" من ± @ σάζ ‰ Ï Î¯Î¶Îμι من \"من Î ± Î ± Ï € Giati · ¼ ± Ï Î® ± Î ± Ï € Î ± Ï Î¬Î'Î من من ± κÎ. Î • ΜΠΠ± Ï € Î Î¤ÏŒÏ \"من · من\" من ‰ Ï ... σάζ ιμίΠ± ¹ ± νίÎ'Î¹Î Î¤ÏŒÏ € Î¾Î¯ÏƒÎ¿Ï · من € Î ± ¾ \"من · · من € کنم من ± γμΠ\"ή κά ή. این است که من این است که من ‰ من \"من ± من\" من. من · Î ± Ï € Î ± άÎμι οΠθιά Î ± Ï Î ± Ï € Î ± مزدوج Ï € ισμÎνÎ، Î'ίνÎμι ιοΠ· Î ± Î ± من \"من ± ¾ ± Ï ÎºÎμνή من\" من ... من ‰ Î½Î¹ÏŒÏ \"من · من\" من ±. آوریل € من \"من\" من ¿@ ξÎνοÏ، @ من \"من ... من ... من ονÎμίϻ Î ± من \"من\" من، من » ... Î'Î، Î½Ï من \"من. این است که من \"من من\" من ... من ¬ìŠ¤ì- Ï من \"من من من Î ± من\" من · من، من »من · θινΠ® من ... من \"من ± £. این است که من Î½Ï \"من من † ικοί Î ± من\" من · من، من € ï »Ë¹éÒ من من ‰ من، من\" Î ± Ï ÏŒÎ½ÎμÎ¹Ï \"ο من ... من € Î ± Ï Î³Î¼Î ± من \"من € پوشه · فرم ν. Î ± Î ± Ï € ¹ CAM Ï € γÏ، Î ± Î »Î ± من\" من ±. Î ± ± ± Ï € Î ÎœÎ¿Ï Î¿Î Î¸Î¹Î¬ Î ± Ï € Î ± من \"من\" μοÏ. Î ~ من ζήσÎμι من \"من من من ‰ من\" من ± من \"من ... من € ï» Î ± Ï € من \"νο ιÎ'ÎμÎ ± من\" νο ÎκÎ'οσΠ± Ï Î¹ÎºÎ¿Î¯ Î ± Ï € Î¹Îºî® Î · Î ± Ï † Î ± من \"من ±\" νο Î¿Ï Î¬Î¼Î ± من \"من ±. Î ± Î³Î¬Ï Î¬Î'Î € Î · من، من € Î ± Ï Î¼ÎνÎμι € Ï من ... من من · € ÎœÎ Î½Ï \"من من\" من من \" ± γικό @ ξÎνο @ Î ± من ،. Î ± Ï من من »Î ± ίÎμι Î ± Ï € من ... من\" من Î ± Ï € Î »من · من\" من · من \"من ±، II ‡ من \"من ± Ï Î¼Î¹Î ± Î ‰ من من ... من\" من Ï † ή من \"من · من، Î¼Î¿Î¯Ï Ï € من\" من Ï Ï € € \"άÎμι E | ¬ Ï من\" من ± Ï € Î ‰ μÎνο κÎμνό من \"من · ¼ ± ξιάÏ. Μόνο Ï € من \"Î¤ÏŒÏ Î · Î ± من\" من ± من \"من † ή Î¯Î½Î¿Î½Ï ± Ï € Î IOE ‰ Ï € ή Î ± کنم من فرم ή. TNB · σÎ- دوم ζίÎ'Πόμο دوم این است که من \"ÎσσÎμÏ من، من» من، Î½Ï من \"من\" من · من، من ± Ï € ÎœÎ Î½Ï \"من € ï» من ... من من. Î • من ... من € Î ± Ï Ï € σÎ- Î ± Ï ‡ من \"άσÎμι من\" من ± Ï € من ... من \"است که من ¿Î ± Î½Ï \"من من\" من ... من ±. Î ± Î½Î¿Î¼Î¿Ï \"من · Î³Î¬Î¼Ï ± من\" من ... من € € Ï ‰ μÎÎ½Î¿Ï ... من \"من ± من\" من \"ίζÎμι ¹ من \"من · من، من ± Ï € ÏŒÎ³Î½Ï ‰ من\" من ... من € Î ‰ پوشه .... من \"من · من، من» οκΠ»من · من ‰ من\" من ‰ Ï € άνοιΠ± من \"من · من، من ± چهارشنبه ë²ì من \"من ± من ... من\" من ± من \"من † ΠμÎσΠ± من\" من، من من ... من، من من \"من. Î ± Î »Î® ‰ ± Î½Î¬Î³Î½Ï سانتورینی من» من »من Î ± Ï € Î ÏƒÎ¼Î¿Ï ±.

مشاهده لینک اصلی
این داستان، واقعا داستان، همان چیزی است که من برای معرفی افراد به داستایوفسکی استفاده می کنم. اگر شبهای سفید را دوست دارید، فدور مایکایلویچ را دوست دارید، من فکر می کنم، و اگر شما اصلا دوست ندارید. در آن به یک مرد جوان هوشمند جذاب که در لبه های زندگی سن پترزبورگ زندگی می کند، یک رویا خجالتی است که صرف تقریبا تمام وقتش را به تنهایی انجام می دهد. با این حال، زندگی و مشاهدات و تصورات او بسیار پر است. او در روز سه شنبه با رنگهای روشن، داستانهای پیچیده پرشور را که به طور کامل درگیر آن است، به یاد میآورد. به این ترتیب که یک دوست واقعی در درب خود برای گفتن سلام به او کلاه میگذارد و او را برای کل بازدید کوتاه و ناخوشایند ترک میکند. داستایوفسکی، به طرز وحشیانه ای او را در مورد قهرمان ما عمیق تلقی می کند، و درک کامل از شناسایی او را دارد. یک روز، شخصیت ما با یک دختر واقعی زندگی می کند که شخصیت و وضعیت او در زندگی شبیه اوست. آنها بلافاصله به دوستان بزرگ تبدیل می شوند، چیزی که پیش از این هرگز به او رخ نداده است. این داستان در این نقطه خالی می شود و نور و تاریکی زیادی را از بین می برد که من تا زمانی که پایان باشکوه نفس می کشم، نفس می کشم. دواستیوفسکی می تواند فوق العاده باشد. من احساس می کنم هر بار که این داستان را می خوانم که عمیق های مخفی روح من را به هم چسباند، حتی من هیچ ایده ای نداشتم. او من را از هم جدا می کند و من را با هم کنار می گذارد، پس بعد از آن، من فردی کاملا جدید هستم. من احساس می کنم همانطور که می نویسد در مورد من و تنها من، از طریق یک قرن و نیم سفر زمان و خواندن دقیق ذهن ناخودآگاه من، و من احساس می شود در معرض آن. خاله ی پسران من که ادبیات روسی را در روسیه مطالعه می کند می گوید داستایوفسکی بد است، زیرا او ما را باز می کند و از همه ی عمیق ترین ما با چنین صداقت کامل و کامل برخورد می کند. درست است که او تمام بشریت را می بیند، از تخریب بی نظیر ما به بالاترین الوهیت ما. اما برای من حقیقت او، مانند یک شعله مقدس، مانند تمیز کردن یک موجود که هر دو فرشته و شیطان در همان زمان است، تمیز می کند. من فکر می کنم دواستیوفسکی بزرگترین رمان نویس تمام در تمام تاریخ تمدن غربی است.

مشاهده لینک اصلی
اجازه دهید من این بررسی را پیش از این اعلام کنم که هرگز چیزی را بخوانم که افکار و احساسات من را به عنوان یک رویاپرداز به گونه ای دقیق قرار داده است که در این داستان قرار داده شده است! فریاد عزیز من این را میفهمد، او واقعا! یک رویاپرداز کسی است که خود را از بقیه جهان متوقف میکند و خود را در ذهن و رویاهای خود میاندازد. کل زندگی او چنین بوده است. این کاملا شبیه زندگی او است و او آن را نمی فهمد، در واقع، او را دوست دارد. \"من یک رویا هستم. من خیلی کمی از زندگی واقعی را می دانم که فقط می توانم چنین لحظاتی را در رویاهایم زنده نگه دارم، برای چنین لحظاتی، چیزی که بسیار تجربه کرده ام. من تمام شب، کل هفته، کل سال را در مورد شما می بینم. احساس می کنم خیلی خوب می دانم که نمی توانم به شما بفهمانم اگر بیست ساله بودم دوستت دارم. تو خوشت بیاد؟ فقط دو دقيقه بود، و تو به من عادت كردي بله خوشحالم چه کسی می داند، شاید شما با خودم آشتی داد، تمام شک و تردید من را حل کرد. وقتی که بیدار شدم، به نظر می رسید که برخی از خراب شدن یک لحن که مدتهاست به آن افتخار کرده بودم، قبل از آن شنیده بودم اما فراموش کرده بودم، ملودی عالی شیرینی، حالا به من میاد به نظر می رسید که من از تمام زندگی ام فقط سعی داشتم از روحم پدیدار شوم. عجله تازه از سمی ملایم و دلپذیر زندگی واقعی او است! به چشمان فاسد شده ما، شما و من، Nastenka، به طوری torpidly، slowly، insipidly زندگی می کنند؛ در چشمان ما همه ما با سرنوشت ما ناراضی هستیم، بنابراین خسته شده ایم زندگی @! و، واقعا، ببینید که چطور در نگاه اول همه چیز سرد و خجالتی است، به طوری که در میان ما بدبین باشد. . . . چیزهای بد فکر می کند رویای ماست و شگفت نیست که او آن را می فهمد! به این فانتزیهای جادویی نگاه کنید، که به طرز دلرنگی و غافلگیرانه، بی سر و صدا و آزادانه در برابر یک تصویر جادویی، متحرک قرار می گیرد که در آن شخص برجسته ای که در پیش زمینه است، رویا ما، در شخص ارزشمند خود است. â € اما ناگهان و کاملا غیر منتظره، زندگی چیزی در رویا روی می دهد، و او در مورد آن بسیار هیجان زده است. او شروع به فکر کردن می کند که واقعیت پس از همه چیز بد نیست. • همه اینها در نهایت حس می کند، شاید او دیگر نیازی نیست که از روی واقعیت خود در پناه او زندگی کند. واقعیت برای یک بار، بهتر شده است. به زودی به اندازه کافی هر چند، تحقق بی رحمانه به او می رسد، او متوجه است که این به معنای آخرین نیست. این همه چیز تنها تعامل در دنیای بی پایان خود از رویاها بود. رویاگر تلخ است و نه ترسناک است. S / او آن را می پذیرد این تعامل کمی زندگی خود را ساخته است. در پایان، شما احساس می کنید که فانتزی بسیار غم انگیز و ناپایدار شما خسته، ناتوان و خسته کننده است، زیرا شما مجبورید از آرمان های قدیمی خود بیرون بیایید؛ آنها به انفجارها متلاشی شده و به گرد و غبار تبدیل شده اند و اگر شما دیگر زندگی نداشته باشید، هیچ گزینهای ندارید، اما بازسازی رویاهای خود را از چاله ها و گرد و غبار ادامه دهید. اما قلب برای چیزی متفاوت است! و بیهوده است که در خاکستر فانتزی های قدیمی شما حفاری می شود، تلاش می کند حتی یک جرقه کوچک را پیدا کند تا شعله تازه ای را به وجود آورد که قلب سرد را گرم می کند و هر چیزی را که می تواند خون را که از طریق بدن به شدت عصبانی می شود، چشمان را با اشک پر کنید - همه چیز که می تواند شما را به خوبی لایق کند! در پایان، همه اینها به این تریسی می افتد؛ یک لحظه کوچک شادی صمیمانه. \"خدای من، یک لحظه شادی! آیا این برای همه زندگی انسان بسیار کم است؟ من نمیتوانم بیان کنم که چقدر عاشقم و لذت بردم از خواندن این یکی، آن را قطعا یکی از موارد مورد علاقه من تمام شده است! بسیار توصیه شده.

مشاهده لینک اصلی
دریای احساساتی که زیر آن چیزی است که به نظر می رسد داستان های بی نظیر فدور داستایوفسکی شباهت های سفید پوشیده است وجود دارد. آن را در مورد رویاها، تنهایی، شکست، شانس عاشق، رقابت و اشک صحبت می کند. چگونه یک روح می تواند از زندگی تنهایی و ناامیدی فرار کند؟ در لحظات ناامیدی مطلق، خوابیدن ممکن است تنها راه برای زنده ماندن باشد. من می دانم و می توانم به راستی شهادت به این دلیل است که من خودم رویا هستم. راوی بی نام داستان عشق دوستانه Dostoyevsky به ما می گوید از تنهایی و درد او. او شروع به صحبت با خود در مورد اینکه چگونه در پایتخت توسط هر کسی که برای تابستان به آنجا رفته است، رها شده است. این که آیا من در Nevsky راه می رفتم، به باغ ها رفتم و یا در زمین خاکستر رفتم، چهره ای از کسانی نبودم که عادت کرده بودند در همان موقع ملاقات کنند و تمام سال را در آنجا بگذرانند. آنها، البته، من را نمی شناسند، اما من آنها را می شناسم. من آنها را به طور دقیق می شناسم، تقریبا یک مطالعه از چهره های آنها را انجام دادم، وقتی که آنها همجنسگرا هستند، خوشحال می شوند و زمانی که زیر یک ابر قرار می گیرند.\nاو هیچ دوست ندارد، او بدون هیچ ارتباطی شناخته شده است، و ما فقط او را شنیدن وقتی که او در مورد شهرستان خود صحبت می کند که او به نظر می رسد به خوبی می دانند. من هم خانه ها را می شناسم به نظر می رسد که در حال حرکت در خیابان ها در خیابان ها می روند تا از هر پنجره به من نگاه کنند و تقریبا می گویند: \"خوب صبح! چطوری؟ من خیلی خوب هستم، خدا را شکر، و من باید در ماه مه یک طبقه ی جدید داشته باشم، یا، \"چگونه؟\" من برای فردا تجدید می کنم؛ â € یا، â € œI تقریبا سوخته و چنین ترس، â € و غیره.\nبنابراین، چگونه می تواند او را از این زندگی فرار کند که او را درون شهر پیچیده می کند اما راحت روابط انسانی را انکار می کند؟ فقط رویایی از زندگی که در آن او را تصحیح همه چیز است که با زندگی خود اشتباه است. من یک رویا پردازم؛ من زندگی واقعی خیلی کمی دارم که به لحاظ لحظه ای مانند این که خیلی نادر است، نمیتوانم دوباره در چنین رویاهایی از این لحظات کمک بگیرم. من تمام شب، یک هفته و یک سال تمام رویای شما را میبینم.\nاو رویاهای دوستان و همسایگان روح و روان و همه چیز را ممکن می کند اگر تنها این همه درست بود. آیا می توانم یک شانس با یک خانم مضطرب روبروش را از تمام دلایل دلخواه خود بیرون آورم؟ آیا می تواند رویای او را زنده کند یا به سادگی تنها رویاهای خود باقی بماند؟ ممکن است آسمان شما روشن باشد، ممکن است لبخند شیرین شما روشن و بدون دردسر باشد، و ممکن است برای آن لحظه خوشبختی سعادتمند که شما را به یک قلب دیگر، تنها و دلسوز به ارمغان بیاورد خوشحال باشید! خدای من، یک لحظه شادی! آیا این برای یک زندگی انسانی خیلی کم است؟ دواستیوفسکی چه چیز دیگری می تواند برای رویا مبهم ما ایجاد کند، اما یک برخورد غریب که او را به لحظات سعادت هدایت می کند، اما با این وجود دوباره او را در زندگی انفرادی خود، با ناامیدی از عشق نابهنگام خود، دوباره پرتاب می کند؟ او در مورد این رویاگر به ما می گوید، که هر یک از ما را در لحظات ترس و خجالت ما نشان می دهد. پس چه کسی فرار نکرده است، فرار از چیزی که نمی توانیم حل کنیم؟ شاید من روح یک شاعر را داشته باشم، اما من شخصیت ناشناخته ما را درک می کنم و برای او می خوانم که داستان زیبای زیبای زیبای Dostoyevsky را بخوانم. ما فقط باید به یاد داشته باشیم که به زندگی عرفانی ما بازگردیم و لحظات شگفت انگیزی از فانتزی را ترک کنیم و واقعیت را کنار نگذاریم به طوری که قهرمان نویسنده این کار را انجام داده است. در غير اينصورت، ما بيش از آنکه ما قبل از اينکه خودمان را در يک کلاهک قرار دهيم، خطر بزرگتري خواهيم داشت. من نمی دانم چرا به طور ناگهانی اتاقم را که قدیمی شده بود مانند Matrona می دیدم. دیوارها و طبقه ها تغییر رنگ داده شد، همه چیز به نظر می رسید؛ شبکه های عنکبوت ضخیم تر از همیشه بودند. من نمی دانم چرا، اما زمانی که از پنجره بیرون نگاه کردم، به نظر می رسید که خانه در مقابل، قدیم و قدیمی شده بود، که گچ بر روی ستون ها پوشیده شده بود و فرو ریختن، چوب پرده ها شکسته و سیاه شده بود ...

مشاهده لینک اصلی
این بدون تردید، داستان بزرگ و عاشقانه رمان نویس بزرگ روسی و یکی از خاطراتی است که در ادبیات دیده می شود. پس از انتشار موفقیت آمیزPobres @ تیره، اولین کتاب خود و شکست قابل توجهی از کتاب دوم خود دو @The، هر دو از سال 1846، داستایوفسکی siguió نوشتن داستان و رمان. در مرحله اولیه خود، بین 1846 و 1847 آنها به ما چند نوشته که روایت اولیه داستایوفسکی بسیار نسبت به عشق و محبت ظاهر شد تمایل نشان داد. درمان ارز رسالهایPobres @ تیرههای یک مثال روشن است که در نمونه های دیگر به عنوانThe سیگنال دنبال ± و یا Projarchin @ و داستان دچارNietochka Nezvánova @، که در حال حاضر در سال 1849. شب های سفید ظاهر @ @ آن مظهر رمانتیسیسم خالص و یکی از نشانه های روشن ترین عشق، تنهایی و ensoà ± ación است و این است که جوانترین داستایوفسکی، گفتند همان است که آهنگ که می گویدyo آمده به عرضه قلب من @ این داستایوفسکی است دور نیست به تجربه à © کمی خشن تر در زندگی خود، به عنوان بازداشت ادغام بخشی از یک گروه انقلابی است که در برابر تزار و پس از آن اعدام ساختگی و زندان در سیبری برای ± چهار سال توطئه اس اشک او ریخته اشعار اولیه خواندن پوشکین یا رمان پرشور از گوته و شیلر forjarÃan حساسیت ویژه در استعداد ادبی خود را زمانی که escribir.Pero این Fiódor جوان 1848 به ما می دهد کوچک ± موج نو چهار شب و MAA ± اردوی ملی افغانستان که در آن یک راوی ناشناخته SOA ± Ador است که می گویند آنها خواهد بود SOA قادر ± ADOR اما نه تنها، تقاطع با ناستا © NKA و از آنجا، غمگین و تنها girará زندگی خود به سوی یک لحظه ای عالی از شادی به عنوان او © L او خطاب پایان، فراتر از عشق خود را، صرف نظر از این نامه ناستا © NKA او جبران نیست. ساده لوحی او قابل توجه است اما برگ ناخوشنودی خاص از چند صفحه از پایان ما تصور مقصد دیگری برای این دو personajes.No تنها زمانی داستایوفسکی بازی می کند با عشق نا فرجام است. در دو رمان دیگر، همین اتفاق بین دو شخصیت اصلی اتفاق می افتد. برای اولین بار درHumillados با شکوه و Ofendidos @ (فکر می کنم اوایل بازخوانی کتاب)، زمانی که در سطور پایانی شخصیت اصلی، وانیا به عنوان خوانده شده در چشم Nastaha: @ ما می توانستیم خیلی خوشحال با هم بوده است @، و همچنین نیز © N در یکی دیگر از رمان های او اوایل و ناشناخته، 1847 @The Patrona که در آن داستایوفسکی ایجاد یک داستان که در آن مثلث Ordinov-Murin-کاترینا بین هذیان عارف و دوست داشتنی تب و تاب و نقطه اوج با عشق کوتاه با یک سوم . در اختلاف در دو مورد قبلی @ @ شب سفید آن را یکی از داستان های زیبا است که می داستایوفسکی به عنوان خوانده شده و ما باید همین کار را انجام است به عنوان راوی را به بازی شرط بندی که قلب مطمئنا از دست دادن بازی قرار .

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب شب های روشن


 کتاب در آغوش آب
 کتاب به سوی بخشش
 کتاب Night Music (Jojo Moyes 6)
 کتاب Silver Bay (Jojo Moyes 5)
 کتاب The Ship of Brides (Jojo Moyes 4)
 کتاب The Peacock Emporium (Jojo Moyes 3)