در زیر ستاره پاییز، نات هامسون، نویسنده برنده جایزه نوبل، یک رمان جادویی با هوا و نور سقوط را می نویسد. راد، نات پدرسن (نام واقعي حمصون) ابتدا با گريندهوسن، مردي كه با ايمان به «چيزي برخورده»، و سپس با لارس فاكانبرگ كه استعدادهاي مشكوك او شامل تنظيم پيانو است، با نيروهايي كه در آن حضور دارند، پيوست. ناوت و لارس به عنوان کارگر در املاک کاپیتان فالکنبرگ (بدون ارتباط با لارس)، که همسرش هر کدام از آنها سقوط می کند یا خود را در عشق می بیند، به دست می آورد - هرچند این کار از انجام وظایف شب در سطوح دیگر جلوگیری نمی کند. در زمان، ناوت خاموش است و در جستجوی ناخوشایند زن که او تا به امروز به طور ناخودآگاه فریب خورده است، خود را دوباره به زندگی شهر که فرار کرده است مکیده است. (کمتر)
خرید کتاب زیر ستاره پاییزی
جستجوی کتاب زیر ستاره پاییزی در گودریدز
معرفی کتاب زیر ستاره پاییزی از نگاه کاربران
از متن کتاب:
سالیان درازی است که چنین آرامشی نداشتهام... وقتی از جادهای که گیاه بر آن میروید قدم به جنگل میگذارم قلبم بر اثر نوعی شادی که زمینی نیست به لرزه در میآید. نقطهای از ساحل شرقی دریای خزر را که زمانی در آن به سر میبردم به خاطر میآورم . قدم به جنگل گذاشتم ، به حدی که اشک به دیدگان آوردهام به هیجان آمدم ، مگر قبلا به آنجا آمده بودم ، ولی به طور حتم میباید در زمانی دیگر به چنین جایی آمده باشم، هرچه فکر میکنم یادم نمیآید و اکنون من اینجایم . سرشار از امید، اکنون دیگر بار از هیاهوی شهر گریختهام و....
مشاهده لینک اصلی
می گویند از گرسنگی ، گرسنه را نوشت؛ فکر می کنم از بازیگوشی، ویکتوریارا نوشت؛ ولی نمی دونم وقتی زیر ستاره پاییزی را می نوشت چه غلطی می کرد، شاید سیر و سرخوش داشته چپق می کشیده...
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب زیر ستاره پاییزی
خرید کتاب زیر ستاره پاییزی
جستجوی کتاب زیر ستاره پاییزی در گودریدز
سالیان درازی است که چنین آرامشی نداشتهام... وقتی از جادهای که گیاه بر آن میروید قدم به جنگل میگذارم قلبم بر اثر نوعی شادی که زمینی نیست به لرزه در میآید. نقطهای از ساحل شرقی دریای خزر را که زمانی در آن به سر میبردم به خاطر میآورم . قدم به جنگل گذاشتم ، به حدی که اشک به دیدگان آوردهام به هیجان آمدم ، مگر قبلا به آنجا آمده بودم ، ولی به طور حتم میباید در زمانی دیگر به چنین جایی آمده باشم، هرچه فکر میکنم یادم نمیآید و اکنون من اینجایم . سرشار از امید، اکنون دیگر بار از هیاهوی شهر گریختهام و....
مشاهده لینک اصلی
می گویند از گرسنگی ، گرسنه را نوشت؛ فکر می کنم از بازیگوشی، ویکتوریارا نوشت؛ ولی نمی دونم وقتی زیر ستاره پاییزی را می نوشت چه غلطی می کرد، شاید سیر و سرخوش داشته چپق می کشیده...
مشاهده لینک اصلی