کتاب زمستان

یازده نفر بودیم. همه‌ی ما پس از چند ساعت راه رفتن در تاریکی، خودمان را پشت تخته‌سنگ‌ها به زمین سرد و پربرف چسبانده بودیم. صداهای نامفهوم سربازان گزمه‌ی مرزی را می‌شنیدیم. خنده که می‌کردند صدای‌شان بلندتر می‌شد. گاهی هم شعاع نور چراغ‌دستی‌های‌شان را بر روی تپه‌ها می‌دیدیم. دایره‌هایی روشن که روی سفیدی برف‌ها می‌لغزیدند و از این تپه به آن تپه توپ می‌کردند. کوچک‌ترین حرکت یا صدایی ممکن بود سربازها را متوجه ما کند. آن‌وقت ممکن بود هر اتفاقی بی‌افتد…
نام ضیا قاسمی با شعر و ترانه گره خورده است و زمستن اولین تجربه‌ی او در ادبیات داستانی است. رمانی درباره‌ی مهاجرت و جنگ.

---

خرید کتاب زمستان
جستجوی کتاب زمستان در گودریدز

---

معرفی کتاب زمستان از نگاه کاربران کتاب های مرتبط با - کتاب زمستان