آن سال، به نظر میرسید که خشکی نمیخواهد به پایان برسد، خود هوا نیز ظاهراً به خاکستر تقلیل یافته بود و زغالِ روزها در دستهایمان تحلیل میرفت. خورشید در قالبِ خوشههایی نامحدود بالای سرمان میدرخشید. پدربزرگ از صبح تا شب بوی موهای سوختۀ خود را میشنید. گاهی دستش را در خلاء دراز میکرد. آنوقت میتوانست بوی گَندِ ناخنهای ارغوانیاش را حس کند.
خرید کتاب روزها ماه ها سال ها
جستجوی کتاب روزها ماه ها سال ها در گودریدز
معرفی کتاب روزها ماه ها سال ها از نگاه کاربران
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب روزها ماه ها سال ها
خرید کتاب روزها ماه ها سال ها
جستجوی کتاب روزها ماه ها سال ها در گودریدز
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی