کتاب خم رودخانه

اثر وی اس نیپال از انتشارات درسا - مترجم: مهدی قراچه داغی-داستان درام

این کتاب توسط سلیم، مسلمان قومی هند و یک مغازه دار در یک شهر کوچک و رو به رشد در داخل کشور دور از کشور، نوشته شده است. سالوم تغییرات سریع در آفریقا را با فاصله خارج از کشور مشاهده می کند. در رمان درخشان V.S. نایپول ما را عمیقا به زندگی یک انسان می اندازد - یک هندو که از طریق خونریزی های تاریخ جهان سوم ریشه کن شده است، در یک شهر جدا شده در خم شدن رودخانه ای بزرگ در یک کشور مستقل آفریقایی زندگی می کند. نایپول به ما چشمگیر ترین و ناراحت کننده ای می دهد که چه اتفاقی می افتد در جایی که بین دنیای مدرن خطرناک و مدرن و گذشته و سنت های مستحکمی اش اتفاق می افتد.


خرید کتاب خم رودخانه
جستجوی کتاب خم رودخانه در گودریدز

معرفی کتاب خم رودخانه از نگاه کاربران
من همیشه در مورد کتابهایی که واقعا دوستشان دارم صحبت می کنم. به خصوص اگر یک کتاب نایپول باشد. من سال گذشته خم شدم و خیلی بیشتر از اولین بار در اطرافم پیدا کردم. من حدس می زنم آنچه که در مورد کتاب جذاب است این است که احساس سیری آن، یک رشته ای است که تلاش می کند تا به درستی منعکس کننده دنیای در حال ظهور در آفریقا، همانطور که هست. نه بیشتر نه کمتر. شاید همین دلیل است که حتی پس از نیمی از قرن و هزاران پایان نامه که در آفریقا نوشته شده است، هنوز هیچ کدام از آنها به ذات آفریقا منعکس نمی شود. من فکر می کنم بسیاری از خوانندگان کاغذی آن را غلیظ یا حتی خسته کننده می دانند. اما، به یاد داشته باشید که مسافرت خواندن نیست. این یک داستان خیالی یا داستان نیست. این روایت واقعیت است. و مانند تمام واقعیت هایی که به انسان شناخته می شوند، هیچ گونه آغاز یا پایان ندارد. این تصویری است از یک مشکل معمول جهان سوم یعنی یک دولت یا کشوری مستقل که اخیرا مستقل بوده و به طور جدی تلاش می کند بر سر چیزی که خود به دنبال تحول پست مدرنیزم است، خود را حفظ کند. اما هرگز چیزی از خود به خود نداشت، چیزی که هویت آن در جهان معاصر را جدا از تاریخ مستعمره بودن آن می داند. بنابراین تلاش می کند یک رهبر، قبیله، رقص، فیلمبردار گذشته را تولید کند. آه! غرور، انکار، ناامنی، در میان همه شکل و شکل ناپذیر، تغییر دادن انتخاب ها، ارزش های متضاد. اما این همینه که هست. سپس زیبایی پروپای نایاپول وجود دارد. خدا! چگونه جریان می یابد ظریف، عالی، کامل اما هنوز اجازه خواننده به ایجاد ذهن خود را بدون patronizing و یا ساده کردن احساسات. چیزی که من در کتاب یافتم باور نکردنی در این کتاب است سبک مورد استفاده برای تحقق واقعیت پیچیده، به طوری unhurriedly، به طرز وحشیانه؛ همانطور که کتاب به جلو حرکت می کند، احساس می کند که یک موج به طور آهسته در حال سقوط و رها شدن در ساحل است - اضافه کردن چیزی به قبل، اما پس از آن چیزی را پس از آن؛ اجازه دادن به همه صداها در شرایط خودشان را بیان می کنند تا واقعیت های خود را بیان کنند تا نهایتا واقعیت بزرگی را به وجود آورند که هیچ کدام از آنها نمی توانند در آن دسترسی داشته باشند. در اینجا یک مثال فوق العاده است: \"اینارار از هویت سوم جهانی خود خجالت می کشد، زیرا او به طور جداگانه می خواهد خود را از بین ببرد.\" \"آسان نیست که شما را به گذشته بازگردانید.\" این چیزی نیست که شما می توانید تصمیم بگیرید که درست انجام دهید. این چیزی است که شما خودتان را مجبور می کنید، یا غم و اندوه به شما کمین می کند و شما را نابود می کند. و ریموند با اولین شهروندی جهانش، برای آفرینش واقعی بسیار آرزوی دارد که گذشته اش هیچ تاثیری بر زندگی شخصی اش ندارد. این منجر به نارضایتی و هیجان او می شود. هریس ریموند در آفریقا مینشیند .. من در اتاقم نشسته بودم و با غم و اندوه در مورد همه چیزهایی که رفته رفته رفته اند. آیا شما فکر می کنید که ما می توانیم حقیقت را در مورد آنچه که در آفریقا طی صد و یا حتی پنجاه سال گذشته رخ داده است، بدانیم؟ تمام جنگ ها، تمام شورش ها، تمام رهبران، همه شکست ها، وقتی شما در حال خواندن آن هستید، به شما می رسند، اما همانطور که حرکت می کنید، همانطور که تصورات شخصیت های آنها بهتر شکل می گیرد، ناگهان، جایی در شاید فصل بعد، به شما مربوط می شود که این دو مرد کاملا متفاوت از دنیای کاملا متفاوت، به طرز ناخودآگاه به دنبال گذشته های یکدیگر هستند. آنها تنها مجاز به جستجو هستند ... Indar اغوا کننده Yvette یا ریموند مایل به Mommsen آفریقا ..، اما هرگز پیدا کنید. اما آنها نمی توانند از دست بدهند. از این رو، جهان همان چیزی است که همیشه در جنبش است.

مشاهده لینک اصلی
بگو مرد بدی داشته باشی هس در یک کتاب؛ این کتاب به خوبی نوشته شده است خوب، کتاب های بسیاری در مورد افراد بد وجود دارد. بیشتر بگو که کتاب توسط یک مرد بد نوشته شده است. خوب؛ بسیاری از نویسندگان dicks هستند. حالا می گویند که نویسنده نمی داند که هر دو بچه های بد هستند. او کتابی را نگفته که فکر می کند نوشته شده است. در حال حاضر کجا هستی؟ خم در رودخانه ها سالیم یک مرد بد است. این یک قلدر و بزدل است. او نمی داند که دچار گرسنگی و بزدل است و به نظر می رسد VS Naipaul هم بدانیم. (مشاهده اسپویلر) [در پایان Salim موجب صرفه جویی در پوست خود، رها کردن بخش خود را به خشونت. او به نظر می رسد با آن خوب است. (پنهان کردن اسپویلر)] یک لحظه تکان دهنده به سمت انتهای کتاب وجود دارد: (مشاهده اسپویلر) [او معشوقه خود را از بین می برد. @ پشت دست من، از انگشت کوچک تا مچ دست، درد داشت؛ استخوان استخوان رانده شده بود. @ به نظر می رسد با آن خوب است. او او را بعدا می خواند. @ آیا می خواهید من دوباره برگردم؟ جاده کاملا خالی است من می توانم بیست دقیقه بمانم اوه سلیم. من ناخوشایندم. چهره من در یک کشور افتضاح است. من باید روزها را پنهان کنم. این گذر به من اشتباه کرد، زیرا از چیزی که من در مورد مردم می دانم، آنها دوست ندارند که بدون یک کلمه ایمن مورد ضرب و شتم قرار بگیرند. آنقدر گیج شدم که می خواستم درباره نایپول بیشتر بدانم. وقتی این مقاله را نوشت، مجبور شدم بدانم چه اتفاقی افتاده است. من این کار را به طور معمول انجام نمیدهم من فکر می کنم کتاب ها باید بر اساس شرایط خودشان باشد. اما این برای من درست نیست. من را ناراحت می کند اینجا چه اتفاقی افتاد؟ چیزی که من پیدا کردم یک نقل قول از نایپول در مورد معشوقه خود، مارگارت موری بود: من برای دو روز با دستم با او بسیار خشونت آمیز بودم؛ دست من شروع به صدمه زدن کرد ... او اینطور فکر نکرد. او از لحاظ اشتیاق من برایش فکر کرد. چهره اش بد بود او واقعا نمیتوانست به طور عمومی ظاهر شود. بنابراین این جایی است که از آنجا آمده است. سالم و نیاپول همانند هستند. پس این حقیقت است، درست است؟ در راه خودم اما: @ آن را نمی فهمید در همه @ که هنوز هم به نظر نمی رسد درست است. این حقیقت را به نایپول میدهد؛ آیا حقیقت برای موری است؟ بنابراین من به دنبال نگاه کردن بودم و در پاسخ به نقل قول بالا یک نامه از او پیدا کردم. او می گوید، با خیال راحت: @ ویدیا [نیاپول] می گوید من سوء تفاهم را نادیده گرفتم. من قطعا ذهنم را مرتب کردم @ (پنهان کردن اسپویلر)] بنابراین نایپول حقیقت را نمی گوید؛ او حق ندارد؛ او حقیقت را نمی بیند. هس ترسناک در داستان خود و ناتوان از درک اینکه هیل در این شخصیت ترسناک را نوشته است. و چرا ما کتابی را می خوانیم که کسی نمی شناسد حقیقت؟ نوشته شده توسط آن این یک کتاب خوب نوشته شده توسط کسی است که در مورد او چه نکته ای دارد، چه جهان است. هس به دو داستان گفته می شود: یکی درباره آفریقا، یکی درباره مردم است. او در مورد آفریقا نمی داند؛ hes فقط بازدید کرد قطعا نژاد پرستانه است. او در مورد مردم هم نمی داند. وضعیت خیالی است؛ او آن را برای نشان دادن دید پیچ ​​خورده، غریب و خشونت آمیز خود را از جهان ساخته شده است. چیزی که این کتاب خوب است. طرح نازک است، و من به همان اندازه که امید امید را نداشتم، اما ایده ها قدرتمند و ناراحت کننده هستند. نوشتن چیزی شبیه درخشان است. این چیزی برای نوع خاصی از انسان به من آموخت: نوع بدی است. برای جلب رضایت فرد به عنوان فاسد و بی اعتنایی به خودآگاهی به عنوان VS نایپول، این جالب و ارزشمند است. او به حقیقت گفت؛ او فقط نمی داند که حقیقت را می گوید. دشمن خود را بشناسید، درست است؟ در اینجا دشمن است.

مشاهده لینک اصلی
کپی من از این کتاب POB (قبلا متعلق به کتاب) است. با استفاده از رنگ های مختلف (صورتی، زرد و سبز)، شمشیرهای زیادی وجود دارد. در یکی از صفحات یک نام است: دانیل سیداری. من دیروز نام خودم را گول زدم و یکی از این روزها او را دعوت میکنم که دوست من در فیس بوک باشد. چه کسی می داند؟ به هر حال، اولین بار من برای خواندن یک کتاب با بسیاری از اسکرابر است. دانیل خواننده بد نیست بلکه نظرات او و عباراتی که تحت تأثیر آن قرار گرفته اند به نظر می رسد که نشان می دهد او هوشمند است. فقط یک صفحه وجود دارد (ص 191) که در آن نوشته است: @ @ Ironic @ و این بخش که در آن راوی، سالم می گوید که او زنا را وحشتناک می یابد زمانی که در واقع او با همسر خود، یوت، خواب است. دانیل به نظر می رسید از آنچه نایپول در صفحه 197 نوشت، فقط در 6 صفحه دورتر از خط وحشتناکش بود: \"این (زنا) غرور من بود. همچنین شرمساری بودم که فقط به این فکر میکردم که مردانگی من. زمان هایی بود، به ویژه در دوره های شلوغ در مغازه، زمانی که در میزم نشسته بودم (عکسهای یوته در کشو) و خودم را غمگین کردم. عزاداری، در عین حال تحقق فیزیکی است که نمیتوانست کامل تر شود! زمانی بود که من فکر نمی کردم این امکان وجود داشته باشد @ اما این رمان خیلی بیشتر از زناست. این رمان 1979 است که ویسکی نایپول، 2001 Nobel laurate را به عنوان یک نیروی ادبی ایجاد کرد. این در مورد یک کشور آفریقایی نامشخص است (آنها می گویند جمهوری دموکراتیک کنگو قبلا شناخته شده به عنوان زئیر) پس از استقلال آن از بلژیک در ماه ژوئن سال 1960 به دست آورد. در مورد موضوع آن، خط به نظر می رسد همه این را می گویند: جهان چیزی است این است؛ مردان که هیچ چیز نیستند، که به خود اجازه می دهند هیچ چیز نداشته باشند، در آن هیچ جایگاهی ندارند. انتقال قدرت از بلژیک بهBig Man @ (آنها می گویند این رئیس جمهور مابوتو سیس سکو) یک مبارزه در خود است که به من یادآوری انتقال قدرت از مارکوس به آکوینو در سال 1986 است. اما زندگی باید ادامه یابد و برای من این موضوع کلی این کتاب است: تغییر زمان. یک تمثیل بسیار خوب وجود دارد که فصل دوم @ Domain New @: @ را باز می کند. @ اگر شما در ستون مورچه ها در مارس نگاه کنید، خواهید دید که برخی از کسانی که در حال رانندگی هستند یا راه خود را از دست داده اند وجود دارد. ستون برای آنها زمان ندارد ادامه دارد. گاهی اوقات مردگان میمیرند اما حتی این تاثیری بر ستون ندارد. اختلال کمی در اطراف جسد وجود دارد، که در نهایت از بین می رود و پس از آن به نظر می رسد بسیار سبک است. و همه ی زمان ها، مشغولیت بزرگ، همچنان ادامه دارد، و هماهنگی آشکار، آن دسته از ملاقات ها و تبریک هایی که مورچه ها در جهت های متفاوتی به لانه ها می روند، بدون شکست انجام می شوند. در بخش فوق، من یادآوری می کنم که چگونه مورچه ها را مجذوب خودم دیدم وقتی یک کودک کوچک بودم این کتاب تقریبا کامل است، اما فقط یک خط وجود دارد که آن را برای من خراب کرد. در صفحه 186، من بعضی از احترامات خود را نسبت به نایپول از دست دادم، زیرا او نوشت: اما اگر زنان احمق باشند، دنیا نمی تواند دور شود\nدانیل یک علامت سوال صورتی روی این قرار داد. من از افراد جنسیت متنفر هستم من احترام نمی گذارم برای مردان که زنان را محکوم می کنند. من بسیاری از زنان در زندگی ام دارم و همه آنها را دوست دارم: مادر من، همسر من، دختر من، خواهر من، مادر خواهرم، خواهران من، مادربزرگ من، خواهران من، بسیاری از من پسر عموی من، دوستان من، افسران من، و غیره. از این رو، من این دو ستاره را کمتر از شگفت انگیز می دانم. برای عشق به زنان در زندگی فروتنانه من.

مشاهده لینک اصلی
من این کتاب را در آفریقای مرکزی در خدمت سپاه صلح من خواندم. من معتقدم که این بهترین و دقیق ترین تصویر جامعه افریقای مرکزی است - به معنای وسیع، به اعتقاد من، من می دانم، اما هنوز - که من خوانده ام. من این رمان جذاب و در حال حرکت، و من الهام بخش شروع به جمع آوری Naipauls کارهای دیگر؛ همه این ها خوب هستند، هرچند که اینطور نیست. نایپول برای تقلید از کشورهای جهان سوم و جوامع مورد انتقاد قرار گرفته است. عجیب و غریب است، زیرا او از یکی آمده است - او در ترینیداد متولد شده است، اما امروز در انگلستان زندگی می کند اما حقیقت این است که بزرگترین گناه نعاپال، همانطور که اغلب موارد است، به سادگی حقیقت را بیان می کند. به عنوان مثال، بسیاری از شخصیتهای این کتاب، به عنوان مثال، پیچیده بودن را ندارند، آنها را از یک خبر قطع می کند، و در بسیاری موارد دیگر سعی دارد با دنیای مدرن که کاملا فراتر از چیزی است که درک می کند، ، زیرا آنها فقط یک دیدگاه در سطح روستا در جهان دارند. این خصوصیات باعث می شود افراد سفید پوست لیبرال ناراحت کننده در غرب نشوند اما این مشکل آنهاست و - همانند آن شخصیتها - عمدتا ناشی از فقدان دیدگاه زندگی است که واقعا در سمت سوم جهان است.

مشاهده لینک اصلی
این کتاب چنین امیدوار کننده ای داشت. توصیف های نایپولاس در قرن بیست ویکم آفریقا عالی بود و من فکر می کنم او کار فوق العاده ای را برای برجسته کردن قبیله گرایی و اینکه چه چیزی باید در خارج از کشور در آفریقا مورد توجه قرار گیرد، انجام داد. در این کتاب تعداد زیادی شخصیت دوست داشتنی وجود دارد. من سالم را دوست داشتم چون او یک مرد جوان هندی بود که خانه خود را در ساحل ترک کرد تا در کنار مسیرهای قدیمی برده ها به شهر بروم. با این حال، جنس گرایی او بیش از حد برای من بود. بدیهی است که نائپول احساس می کند که آفریقا قاره ای تاریک است و هیچ امیدی برای آینده ندارد. من مطمئن نیستم که چرا این کتاب به طور مرتب در فهرست کتاب های آفریقایی ویژگی دارد. ویرایش: من فکر نمی کنم کتاب های بیشتری را بخوانم. او تحت تاثیر است که هیچ نویسنده زن نیست، هر دو زنده یا مرده است، که می تواند به او اندازه گیری کند. من می توانم بیش از چند، فکر کنم آقا: /

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب خم رودخانه


 کتاب در آغوش آب
 کتاب به سوی بخشش
 کتاب Night Music (Jojo Moyes 6)
 کتاب Silver Bay (Jojo Moyes 5)
 کتاب The Ship of Brides (Jojo Moyes 4)
 کتاب The Peacock Emporium (Jojo Moyes 3)