کتاب بهشت

اثر تونی موریسون از انتشارات روزگار - مترجم: گیسو پارسای-داستان درام

نخستین رمان تونی موریسون از زمانی که او جایزه نوبل ادبیات را به دست آورد، بهشت با صحنه های وحشتناکی از خشونت عظیم باز می شود و وقایع آن را در یک شهر کوچکی از سیاه پوستان در روستای اوکلاهاما باز می کند. جامعه ی مردسالار روبی بر پایه ی حقوق بشر و ترس از حقوق بشر ساخته شده است. بنیان گذار برده های آزادگان و بازماندگان در حال خروج از دنیای خصمانه. اما هفده مایل دورتر، گروه دیگری از تبعیدیان در سرزمین وعده داده شده خود جمع شده اند. تونی موریسون، در پروسه ای که با ریتم، عظمت و قصه غم انگیز یک شعر حماسی روبروست، تئوری موریسون را به شدت تحت تأثیر باورهای سختگیرانه خود قرار می دهد، همانطور که او بافت فرهنگ و تاریخ، حافظه و افسانه را به مدیتیشن فراموش نشدنی نژاد، دین، جنسیت و دور - گذشته که همیشه حضور دارد.


خرید کتاب بهشت
جستجوی کتاب بهشت در گودریدز

معرفی کتاب بهشت از نگاه کاربران

قبل از این کتاب سه اثر دیگه از موریسون خونده بودم و تقریبا با روال روایتیش اشنا بودم . اتفاق بزرگ پایانی بی این که خواننده شخصیت ها رو بشناسه یا از ماجرا خبر داشته باشه تو همون فصل اول تعریف میشه. بعد کم کم تو هر فصل شخصیت ها معرفی میشن و تیکه های پازل ماجرا کنار هم چیده میشن تا به اون اتفاق برسیم. به خاطر همین ترتیبه که هیجان و جذابیت داستان های موریسون بالاست. به خاطر روایت غیرخطیش ، خوندن داستان هاش کار چندان آسونی نیست ولی این پیچیدگی توی بهشت به اوج خودش رسید. هم تعداد شخصیت ها خیلی زیاد بود و هم ماجرایی که ازش صحبت می شد خیلی گسترده بود. خوندن بهشت با وجود همه هیجان و جذابیتش، کار بسیار بسیار سختی بود و جا داره که یک یا حتی دو بار دیگه بخونمش تا با اطمینان و دقت بیشتری تیکه های پازل داستانی رو کنار هم بچینم و شخصیت ها رو از هم تفکیک کنم

موریسون به روال همیشه سراغ سیاهپوستا رفته و از تاریخ خیالی گروهی از سیاهپوستا حرف میزنه که بعد از رانده شدن از جانب سفیدپوستا به نقطه ی دیگه ای مهاجرت کردند و شهری مخصوص خودشون بنا کردند. نسل خانواده ی سازنده ی شهر جایگاه بالایی بین مردم کسب می کنه و قرار بر این میشه تا هیچ سفیدپوستی به شهر راه نداشته باشه، ازدواج ها همه بین خودیا باشه، پاکی حرف اول رو بزنه. با گذر سال ها و تغییر نسل، ارزش ها تغییر کردند و شکاف عمیقی بین تفکرات نسل دوم و سوم ایجاد شده و مدینه ی فاضله ای که قرار بود جاودانه باشه با زوال آرمان های ابتداییش مواجه میشه. از طرفی کمی دورتر از این شهر ساختمان یک صومعه ی قدیمی هست که پناهگاه تعدادی زن بی پناه شده، زنانی که ازادی عملشون به مذاق مردان شهر خوش نمیاد و اون ها رو تهدیدی برای شهر شون - بهشتشون- می بینن و ادامه ی ماجرا

تعداد زیادی از ساکنان شهر نقش اصلی در پیشبرد قصه دارند و از طرفی هر یک از زنان ساکن صومعه هم برای خودشون گذشته ای دارن که اونها رو راهی این نقطه ی ناآشنای دوردست کرده، نقطه ای که فقط در ظاهر بهشت امنی برای اونهاست پس تعداد شخصیت ها و قصه های تکمیلی خیلی زیاده و روایت پیچیده و مبهم و غیرخطی موریسون هم فهم قصه رو سخت تر می کنه. یعنی برای شناخت یه شخصیت یا آگاهی از تک تک ماجراها گاهی باید تا اواخر کتاب صبوری کرد. موریسون ضمن روایتی که از حال و گذشته ی کاراکترها میده فلاش بک هایی هم به گذشته ی خیلی دور می زنه و تاریخچه ی بنای شهر رابی رو تعریف می کنه. با این که جامعه ای که موریسون تصویر می کنه هنوز درگیر جنگ برای حقوق اولیه و مبارزه علیه نژادپرستیه ولی موریسون به نقش زنان توجه ویژه ای داشته. تا اونجا که غیر از فصل اول که همنام با شهر @رابی@ ه بقیه فصول به نام یکی از زنان صومعه یا شهره. زنان این داستان بیچاره اند، در جستجوی @عشق@ هستند ، نه حقی دارند و نه حتی فکرش رو می کنند که می تونند حقی داشته باشند.

بهشت بعد از @دلبند@ و@ جاز@ قسمت سوم از یک تریلوژی به قلم موریسونه که خوندنش هرچند سخت اما بسیار شیرینه . مفاهیمی که موریسون با این داستان نمادین به سراغشون رفته ارزش چند بار خونده شدن و تعمق رو داره

پ.ن: دنبال دختر سفیدپوستی که اول از همه تو حادثه ی تیراندازی کشته میشه نگردین. هیچ کس نمی دونه بین کانی ، سنه کا، پالاس ، ماویس و جیجی اون کیه

مشاهده لینک اصلی
چرا اینطور است که اغلب در زندگی چیزی است که سعی در اجتناب از آن دارید؟ چرا ستمگران تبدیل به ستمگر می شوند؟ چرا آزار دهنده تبدیل به سوء استفاده می شود؟ چرا کسانی که خواستار آزادی و برابری هستند، ساحلی و نخبه گرا هستند؟ چرا عشق، که ما به اندازه کافی سخت تلاش می کنیم، هنگامی که سعی می کنیم آن را در بر بگیریم، تبدیل به لعن های محافظ می شود و اجازه می دهد که همدلی و محبت خود را به همه گسترش دهیم؟ این سوالات باز، تنها نوک کوه یخ در Toni Morrisonâ € ™ s @ Paradise @ است. این یک رمان باور نکردنی است که شامل بسیاری از مضامین پیچیده، سمبل های مخرب ذهنی و سرمایه گذاری واضحی از تجربیات شخصی، انعکاس نسل های گذشته و نجوائی سکوت از تاریخ است که ما باید توجه و تکرار نکنیم. ایده که گروهی از نژاد ستمدید از مشکلات آنها اجرا می شود، جامعه خودشان را تشکیل می دهند و با قوانین خود زندگی می کنند، درون آن خطرات اساسی ذاتی تفکر آرمانی است. بنابراین اغلب، طبق پیچیدگی های طبیعت انسانی قابل اجرا نیست یا واقع بینانه نیست. در حقیقت، این ایده که این اتوپیایی را می توان به دست آورد، بر این فرض استوار است که ستمدیدگان تبدیل به ستمگر می شوند. ما می توانیم این را در جامعه مدرن با شیوه ای که اسرائیلی ها با فلسطینی ها رفتار می کنند، ببینیم. یا راهی که آمریکا برای سرکوب و سوءاستفاده از جهان سوم و گروه های مختلف نژادی / کلاس / همجنسگرا / مذهبی / سیاسی در خانه انتخاب کرده است. در اینجا ما قربانیان قربانیان جدید را ایجاد می کنیم و این چرخه همچنان ادامه دارد. سوال واقعی این است که چگونه این چرخه را از بین ببریم؟ این تنها از طریق شجاعت، عشق، همدلی، محبت و قدرت است که ما می گوییم و می گویند نه. من به شما برای آنچه که برای من اتفاق افتاده است ببخشید و آن را در زندگی شخصی خود ببخشید، من تلاش خواهم کرد تلخ نکنم و بهترین کار را انجام دهم تا آگاهانه یا ناخودآگاه آن را به دیگران منتقل نکنم. مفهوم بهشت ​​در تونی موریسون رمان € شبیه به نگاه به یک دریای بی پایان از آینه است. این باز هم به شما باز می گردد. معانی آن می تواند به بی نهایت برسد، و آن نمایندگی های مذهبی در رمان به این معنی است که بهشت ​​می تواند بی نهایت باشد. ابتدا شهر روبی. این صادقانه است و در ابتدا ایده نجیب فرار از استثمار است. آه، اما اینجا پرچم اول قرمز ماست. این آمریکایی های آفریقایی آمریکایی از نسلی است که از دوران پس از بازسازی در لوئیزیانا و می سی سی پی تعیین شده است تا جامعه خود را از دست رفته سفید پوستان و یا در مورد هر گونه اختلاط بین نژادی تشکیل دهند. بنابراین ایده خروج از ابتدا وجود دارد. این چیزی است که ما را به دردسر میاندازد. در حالی که واضح است که گروه معتقد بودند که آنها صرفا اجتناب از شدت درد و رنج است، یک بذر عمیق تیره از نفرت که توسط سفید پوست کاشته شده بود وجود دارد. اکنون کسی که بر من غلبه کند، نمی گویم که این نفرت دلیلی برای وجود آن وجود ندارد. این امر کاملا غیرممکن است که برای قرن ها رفتار شود و خصومت با آن نباشد. من فقط اشاره می کنم که این یکی از آزمون های بزرگ زندگی است و برای هر گروه مظلوم اعمال می شود. چگونه این وضعیت را در طول تاریخ نژادپرستی تجربه می کنید؟ یهودیان چگونه به هولوکاست پاسخ می دهند؟ فلسطینی ها چگونه به سرکوب یهودیان واکنش نشان می دهند؟ متاسفانه، شهروندان روبی این کار را با تلاش برای حفظ جامعه خود از طریق «تهدید» انجام دادند. آلودگی نشان دهنده چیزی است که خارج از اجداد مستقیم خود است. این رنگ پوست (حتی در مقایسه با سایر آمریکایی های آفریقایی آمریکایی)، یک کد اخلاقی ناخودآور، اما انتظار می رود، یک سلسله مراتب در جامعه است که در اطراف خانواده های بنیادین قرار می گیرد و انتظار برای حفظ نسل ها از طریق ازدواج در جامعه. این در اطراف خلوص در دین، در لباس، به عنوان یک عضو برجسته تولید کننده جامعه است، و در نتیجه، می شود پدرسالار، اقتدارگرا، سرکوبگر و مبارزه با قدرت است. این است که در آن ما می توانیم کنوانسیون را به داستان معرفی. کتاب آن را از همان ابتدا، اما این شروع است که در واقع پایان داستان است. یا آغاز یک آغاز دیگر است؟ آیا نمادگرایی در چگونگی برخورد زنان مقدس با مردان حمله کننده شهر، تنها آغاز قاعدۀ دیگری است؟ یا به طور واضح تر، آیا زنان در پایان داستان انتقام می گیرند و سپس آنها را به ستمگران تبدیل می کنند؟ باز هم آنها مطمئنا توجیه خواهند شد. با این حال، چه کاری انجام خواهد شد؟ فقط بیشتر و بیشتر خشونت. کلیسا در حدود 17 مایل خارج از شهر روبی واقع شده است. این پروژه در اصل یک جنایتکار یقه سفید بود، اما توسط یک گروه از راهبه ها که یکی دیگر از نمادهای ظلم و ستم شده بود، برداشته شد. Patriarchy که از طریق صفحات @ Paradise @ خونریزی می کند، در درمان زنان توسط کلیسای کاتولیک آشکار است. راهبه های کلیسا با این سرکوب به گونه ای برنامه ریزی شده اند که به نوبه خود به عنوان وطن پرست در این کلیسا عمل می کنند. این نکته مهمی است که باید درک کنیم، به این دلیل که Connie تحت تاثیر قرار می گیرد. او معتقد است که او به این قدرت نیاز دارد تا زنده بماند. کنی ...

مشاهده لینک اصلی
قسم می خورم که بیشترین پاسخ را در هنگام خواندن یک نویسنده می گذارید و احساسات مبهم نسبت به آنها و نوشتن آنها دارند. اما به عنوان یک خواننده بی طرفانه، منصفانه و از نظر مودبانه؛ شما دوباره به آن امتحان دوم بدهید و آن را با آن کتاب دوم که شما قضاوت قطعی خود را نسبت به نویسنده انجام دهید - یا شما آنها را دوست دارید یا نه. شما به نوشتن آنها احترام می گذارید و فقط نمی توانید با آن کنار بیایید و یا فکر می کنید نوشتن آنها تلخ است. من فکر می کردم مثل موریسون نبودم. من او را محترم داشتم، زیرا می توانستم از اولین کتابی که توسط او خوانده می شد قضاوت کنم که او می دانست که چه چیزی درباره او صحبت می کند. و تا آنجا که من می توانستم بوجود آید، هیچ تبلیغی در مورد نوشتن آن که او برای کسب سود شخصی نوشت، نه در مورد زندگی آمریکایی آفریقایی آموخته بود (من فکر می کنم که ادعا می کنم در مورد یک نویسنده آفریقایی آمریکایی دیگری ادعا می شود، خوب است و این باعث می شود که قصد نداشته باشید). اما با نوشتن موریسون، مطمئن نبودم که اطلاعات زیادی را در مورد گذشته به دست آورده ام. فکر کردم او بیش از آن را پشت یک طرح فوق العاده مخفی کرده است؛ جادو بیشتر از واقعیت است این دومین و آخرین بار ثابت کرد که دومین و بهترین است و ثابت کرد که قطعا عاقل بودن آخرین آن نیست. در حالی که من واقعا دوست داشتم و دوست داشتنی را درک کنم - تمرکز بر روی خانواده و توصیف ترس به اندازه گیری های ناامید تبدیل شد - واقعا نمیتوانستم به نقاشی هایی که زندگی برده را نشان می دادند وارد شود. من آن را تخفیف نمیدهم ... اجازه دهید فقط می گویم احساس می کنم می توانم در مورد آن در جایی دیگر بخوانم و احساس قلب قوی تر را احساس می کنم که تصویربرداری از برده داری شما را ترک می کند. من چنین تصویر قویتری از زندگی را از طریق بهشت ​​به دست آوردم. من فکر نمیکنم که آیا این به این دلیل بود که مراجع بیشتر به چیزهایی بود که دانش من در دسترس داشت (مانند دوران حقوق مدنی) وجود داشت. اما به هر حال من چند درس از این کتاب دریافت کردم. من آنها را خاموش می کنم تا این حواس پرت شود: 1) همه افراد صالحه ای که به علت دچار مشکلی هستند، این کار را برای دلایل درست انجام می دهند 2) بعضی از آمریکایی های آفریقایی آمریکایی به عنوان سفیدپوستان احساس راحتی می کنند 3) افریقایی آمریکایی های سیاه پوست احساس می کنند نفرت نسبت به چهره های سبک تر پوست، اگرچه این خشم ناشی از اشتباه است 4) ترس از ادغام تنها باعث ناراحتی می شود 5) زن را بدون دانستن آنچه که در گذشته او را به انجام عمل / رفتار در xyz قضاوت نمی کند، مهم نیست که چگونه او شایسته آن است 6) کتاب را با خلاصه ای که به خوبی نوشته شده است و یا فصل اول را قضاوت کنید، مهم نیست که چقدر سردرگم هستید. از درس آخر: افکار من در مورد این رمان به طور مداوم رشد کرده است. فصل اول، که در رسانه ها شروع می شود، نه تنها باعث اشتباه من شد - این باعث شد من فکر کنم @ این خوب نیست @. حتی پس از اتمام آن و دوست داشتن آن و گرفتن معنی / هدف مناسب، من نمی دانم چگونه آن را طبقه بندی کنم. یک کتاب فمینیستی، یک داستان درباره اینکه چگونه زنان میتوانند در آغوش بگذارند، بیرون بیایند و بالاتر از وحشت هایشان برسند و به معنویت دست یابند که هر دو درک نشده و حتی بیشتر از آن ترسیدند؛ داستان خود را در مورد اینکه چگونه می توانید یک زندگی تمیز زندگی کنید و مردم را از کثیفترین داستان علیه تو بیاندازید، به دست آوردن زندگی خود را در دستان خود؛ یک داستان درباره قضاوت و توجیه برای تغذیه شخصی (و مخرب) دستور کار؛ داستان خود را در مورد آن وظیفه به عنوان یک آفریقایی آمریکایی نسبت به نژاد خود را؛ یک داستان از مردم فاسد و توهین آمیز که تنها خود را از بین می برد و به نسل هایش آسیب می رساند. مهمتر از همه: یک داستان در مورد ما در برابر آنها - \"جوان در مقابل\"؛ پیشرو در مقابل سنتی؛ بازمتن در مقابل نزدیک روح آزاد در برابر گیر؛ مرد و زن آن را در مورد وجود ندارد یک راه مناسب برای زندگی، تنها کسانی که خود راه فردی برای زندگی است. و به این ترتیب، اگر شما به دلایل اشتباه زندگی می کنید، تنها مخرب است.

مشاهده لینک اصلی
چرا این کتاب را قبل از خواندن عزیزان و جاز خواندید وقتی که این سه گانه را کامل کردید؟ من با آن ضرب و شتم من نمی توانستم به آن کمک کنم، کتاب را در قفسه ی خود یافتم و تصمیم گرفتم آن را با The Bluest Eye بخوانم. سپس من آنجا بودم، آن را خواند و فکر کرد، چرا این کتاب عنوان نشده بود، «از نظر جسمی و روحی او، آرواره ای از چهره اش»، «آوا» یا «آرو»، «من» شما باید آن را بخوانید تا ببینید که چرا من می گویم و احتمالا با من موافق هستم (هرچند که می شنوم که تونی موریسون می خواست آن را به نام «جنگ» اما سردبیران او مخالف بودند) (مشاهده اسپویلر )[داستان. گروهی از مردم در دهه 1950 در اوکلاهما سکونت داشتند و یک شهر سیاه و سفید به نام روبی به نام \"روبی\" پس از یکی از بنیانگذاران که در هنگام از دست دادن مراقبت از پزشک به علت رنگ پوست او، از بین رفته بود، او نیاز به کمک های جدی پزشکی داشت، هیچ راهی برای ارائه آن وجود نداشت. آنها او را به Demby، سپس به میدلتون بردند. مردم رنگی در بخش ها مجاز نبودند. پزشکان معمولی در آنها حضور ندارند. او در زمان ورود به بیمارستان دوم شاهد کنترل و سپس آگاهی بود. او در اتاق نشیمن اتاق انتظار درگذشت، در حالی که پرستار سعی کرد یک دکتر برای بررسی او پیدا کند. هنگامی که برادران یاد گرفتند پرستار سعی در رسیدن به یک دامپزشک داشت و خواهر مرده خود را در آغوش خود جمع کردند، شانه هایشان تمام راه را به خانه برد. در ابتدا، روبی یک شهر محافظه کار بود، جایی که زنان هیچ آرایش نداشتند و به طور مرتب به کلیسا رفتند. بعدها، شهر با مسائل بین نسلی مواجه شد: \"افراد جوان به سختی می دانستند شناسایی کنند و وقتی دوستان یا بستگان روبی را دیدند، همیشه به خدماتی نپرداختند، همانطور که مردم انجام می دادند.\" سپس یک کانونت تبدیل به عمارت شد بعدها مسکن برای زنان از همه انواع مسائل دور شد. زنان شهر، زنان وحشی را در نظر گرفتند. اوه، تغییر سخت است سخت است، ما در مورد آن چه انجام می دهیم، آه اجازه نمی دهیم یک تیراندازی تیراندازی کنیم؟ شما در مورد این مردان در جلسه شهر خود برخی از ایده ها را می بینید. آنها به دنبال تغییر نیستند، می خواهند چیزهایی که قبلا دهه قبل باقی مانده اند باقی بمانند. اما اگر حرکت روانگردانیشان در آغاز کتاب معرفی نشده باشد (مانند موریسون در رمانهایش: اعلام می کند که اتفاق می افتد و بعدا به شما می گوید) من می توانستم بگویم، چه اتفاقی افتاد؟ شما نمی خواهید مردم در شهر خود را به طوری که شما با طرح یک برنامه برای از بین بردن آنها و پنهان کردن بدن؟ خوب، پس از آن. هر شخصیت خاصی در این کتاب موضوعی داشت. من این کار رو نکردم مطمئنا شما همه مسائل را دارید من شما را از طریق backstory خود و من همدردی می کنم. بارها من حتما انجام میدم. پس از آنکه دوستان دیگر شما معرفی می شوند، در مورد شما فراموش می کنم. صبر کنید، دوباره شما وجود دارد، در تعامل با یکی از شخصیت های دیگر. اما شما هنوز هم خودتان را ندیده اید. و پس از آن، شما شخصیت دیگری را شکستید و دوباره در مورد شما فراموش کردید: صبر کنید، به یاد بیاورید، پس زمینه شما چه بود؟ هنوز هیچ رستگاری؟ این به عنوان \"چشم بلستر\" به عنوان مضحک نبود، اما طرح بین بکستوری شگفت انگیز بود. هر چند از شخصیت های بیشتری می خواستم. مثال: بیشتر از Consolata (راهبه ای که رابطه ای با یک مرد متاهل دارد)، Billie Delia (دختر به عنوان â € œwild oneâ € نقاشی شده است، زیرا به عنوان یک دختر کوچک، او می خواست اسب به شدت سوار بود، او panties خود را کاهش داد و دست هایش را برای مرد مسن تر برای کمک به او برداشت) و Mavis (مادر که دوقلوهایش را می کشد و آنها را در یک ماشین داغ بی نظیر می کشد). این شخصیتها همه داستانهای فکری را کشیدند و باعث شد که شما بخواهید با آنها بمانید، داستانهای آنها را بشنوید و آنها را از طریق روایت خود ببینید. (پنهان کردن اسپویلر)]

مشاهده لینک اصلی
بدیهی است که اعتراف می کنم که اگرچه یک طرفدار طرفدار موریسون هستم، از سه رمان (این یکی، جاز، تار کودک) اجتناب کردم، زیرا از چیزهایی که کمتر از ستارگویی درباره آنها می شنوید. (به ذکر من عاشق خستگی پیدا کردم.) خوب، من به عنوان یک شک و تردید وارد شدم و یک مؤمن بیرون آمدم. اولین جمله که دوباره و دوباره در اینجا در مورد GR نقل قول می شود، واقعا سزاوار دیگری است: آنها ابتدا دختر سفید را شلیک کردند. @ آن بسیار کامل است، بنابراین سمبل توانایی موریسون به ارسال هر دو زیبا، فراموش نشدنی، جملات پر اب و تاب، و - فقط به عنوان به طرز ماهرانه - این نامطلوب، هیولا و عبارات است که به نظر می رسد که به راحتی قابل فهم کوتاه، اما تا پایان بودن خیلی بیشتر. نه تنها این یک افتخار بزرگ برای یک فصل افتتاح فوق العاده است (صحنه ای که در انتهای رمان بارگذاری شده است، یک بار وحشتناک و هیجان انگیز است)، باعث می شود خواننده به یک تمرین بی نظیر وحشتناک بپردازد که می خواهد بداند کدام یک @ white @ یکی برای بقیه رمان (تمرین نهایی بیهوده است که باعث می شود که ارزشمندتر از نوازندگی باشد و بسیار مناسب برای موریسون است). البته، نوشتن، به طور کلی بی عیب و نقص است. من فکر می کنم من با برخی از @ قطعات @ رمان نسبت به دیگران (Ruby، Mavis، Lone، Consolata) غوطه ور بود، اما موریسون تنها یک بار در ماه آبی یک حکم بد دارد. همه چیز که موریسون به خوبی است که در اینجا: تروما، خشونت جنسیتی، ایمان، شجره نامه، (نقد از) تاریخ، نژادپرستی، نژادی (و چگونه ما آن را نقشه بر روی بدن - این واقعا در بخش پاتریشیا قله)، از \u0026 amp؛ شرکت های \u0026 amp؛ شرکت . با این حال، بر خلاف عشق، این به عنوان یک رمانی که به نظر می رسد مانند هک تلاش برای نوشتن یک رمان موریسون به من حمله کرد. این واقعا از طریق این موضوعات مبهم در راه است که من فکر نمی کنم او رمان های دیگر (نه برای بهتر و یا بدتر، فقط متفاوت). من رک و پوست کنده شده ام. من فکر می کنم که من باید به این بازنگری بازگردم هیچ عاشق یا سولا نیست، اما بعدا - چه چیزی؟ فقط یک داستان فوق العاده، یک روش آزمایشی برای دست زدن به آن و یک راه زیبا برای گفتن در پشت آن است.

مشاهده لینک اصلی
@ آنها ابتدا دختر سفید را می کشند، اما بقیه می توانند وقت خود را بگیرند. بدون نیاز به عجله اینجا. آنها در 17 کیلومتری شهر هستند که 90 مایل بین آن و هر چیز دیگری دارد. مخفیگاه ها در کلیسا فراوان است، اما زمان آن است و روز تازه شروع شده است. آنها نه هستند. بیش از دو برابر تعداد زنان، آنها مجبور به قتل و یا کشتن هستند، و آنها لوازم جانبی برای هر دو مورد - طناب، نخل کراس، دستبند، موز و عینک آفتابی، همراه با اسلحه تمیز و خوش تیپ است. @ - Toni موریسون، بهشت ​​به نظر من بهشت ​​یکی از پیچیده ترین کتاب های موریزون است که نوشته شده است و احتمالا یکی از آن ها بیشترین بازبینی را داشت. این دومین خواندنش از آن است و احساس می کنم حداقل دو بار نیاز دارم قبل از اینکه واقعا آن را دریافت کنم؛ با این که در این زمان از آن استفاده کردم، خوشحالم، اما همه چیز را با کلمات در میان گذاشته است هنوز هم دشوار است. Paradise داستان شهر سیاه روبی، اوکلاهما را که توسط برده های سابق تأسیس شده و خود را رد کرده است مردم سفید و همچنین افراد مشکوک سیاه پوست (@ رایگان مانند آنها؛ آنها برده مانند آنها بود؛ برای این تفاوت؟ @). Ruby ساخته شده است تا شهرها را (تا آنجا که ممکن است) را از هم جدا کنند، جهان بیرون: بیرون جایی که بچه های شما ورزش بودند، زنان شما در معرض استخراج قرار می گیرند و جایی که بسیار شخصی می تواند لغو شود ... @ از خواندن زوره نیل زندگینامه Hurstons، جاده های گرد و غبار در جاده ها، من در مورد تاسیس شهر های سیاه و سفید کنجکاو بودم. از طریق این حساب ثابت شده من قادر به فکر کردن بیشتر در مورد چگونگی شکل گیری شهرهای سیاه و سفید (@ why @ به اندازه کافی آسان به حدس زدن در)، اما همچنین روشن است که شهرهایی مانند اینها، اغلب با امید زیادی تأسیس شده اند، قطعا از نظر اخلاقی نیستند. روبی در نهایت تبدیل شدن به کاملا جزیره و پدرسالارانه و پر از نزاع نه تنها به دلیل اختلافات بین نسلی، بلکه همچنین به دلیل زنان در انبار. در طول کتاب، زنان مستقل مانند زنان ساکن در کلیسا با خنده، ننگ، نفرت و ترس ملاقات می کنند. کنوانسیون پناهگاهی است که پناهنده برای زنان است که در زندگی خود در معرض تروما و سختی قرار دارند و جایی که زنان در آن شرکت می کنند و خودکفا هستند. زنان کنفدراست در واقع شهر را به نفع خود می برند، اما همه این کارها و مهربانی ها در نهایت به وضوح و غیر قابل قبول است. آن عملا شکار جادوگری است که در آن زنان قوی و مستقل، زمانی که همه چیز به خوبی پیش می رود، به شدت محکوم است: بنابراین، تنها فکر می کردم که لگن ها و دم در جای دیگری هستند. از همه چیز در یک خانۀ پر از زنان دور می شوید. زنان به طور امن از مردان دور نیستند؛ اما بدتر از آن زنانی که خود را برای شرکت انتخاب کرده اند، یعنی نه یک کلیسا، بلکه یک همکار. @ موریسون یکی از بهترین ها در روشن کردن جنبه های مختلف تاریخ آفریقا-آمریکایی با داستان های انسانی است. این همواره به من کمک می کند تا تاریخ را حتی بیشتر درک کنم و همچنین از مردم درگیر می شوم، نه فقط واقعیت ها و ارقام بی رحمانه که اغلب ما وقتی تاریخ به ما آموزش می دهیم، به طوری که ما اغلب احساس می کنیم از آن خارج شده ایم. قطعا برای کسانی که از چالش خواندن لذت می برند توصیه می شود!

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب بهشت


 کتاب در آغوش آب
 کتاب به سوی بخشش
 کتاب Night Music (Jojo Moyes 6)
 کتاب Silver Bay (Jojo Moyes 5)
 کتاب The Ship of Brides (Jojo Moyes 4)
 کتاب The Peacock Emporium (Jojo Moyes 3)