کتاب بخت پریشان

اثر جان گرین از انتشارات هیرمند - مترجم: مریم فرادی-داستان درام

«کتاب‌هایی که درباره‌ی سرطان نوشته شده‌اند احمقانه‌اند.» نظر هازلِ شانزده ساله چنین است. هازل خودش مبتلا به سرطان است. فصل آخر داستان زندگی او بر پایه‌ی بیماری‌اش نوشته شده است. با این حال، اصلاً دوست ندارد دیگران به او ترحم کنند و از شرکت در جلسات گروه‌های خودیاری بیزار است، تا این که در یکی از همین جلسات با گوسِ باهوش، جذاب و دوست‌داشتنی آشنا می‌شود و بدین ترتیب داستان زندگی او از نو نوشته می‌شود. گوس با بیماری‌اش مقابله و بر آن غلبه کرده است. هازل و گوس درباره‌ی کتاب‌های مختلف با هم بحث می‌کنند، موسیقی گوش می‌دهند، فیلم تماشا می‌کنند و عاشق هم می‌شوند ـ هرچند که جوان و ناپخته‌اند. گوس بزرگترین آرزوی هازل را برآورده می‌کند: این دو با هم به آمستردام سفر می‌کنند تا با پیتر وان هوتن، نویسنده‌ی کتاب مورد علاقه‎‌ی هازل، دیدار کنند، کتابی عمیق، پر از احساس و مملو از افکار نوجوان‌ها درباره‌ی بیماری، عشق و مرگ.


خرید کتاب بخت پریشان
جستجوی کتاب بخت پریشان در گودریدز

معرفی کتاب بخت پریشان از نگاه کاربران
The Fault in Our Stars, John Green
عنوانها: بخت پریشان؛ خطای ستارگان بخت ما؛ اشتباه در ستارگان بخت ما؛ ستارگان بخت ما مقصرند؛ من، او و نحسی ستارگان؛ نحسی ستارگان بخت ما؛ نقص ستارگان ما؛ نویسنده: جان گرین؛
عنوان: بخت پریشان؛ نویسنده: جان گرین؛ مترجم: مریم فرادی؛ تهران، هیرمند، 1391، در 288 ص، شابک: 9789644083099؛ موضوع: داستانهای نوجوانان از نویسندگان انگلیسی - قرن 21 م
عنوان: خطای ستارگان بخت ما؛ نویسنده: جان گرین؛ مترجم: میلاد بابانژاد؛ الهه مرادی؛ تهران، پیدایش، 1393، در 412 ص، شابک: 9786002961150؛
عنوان: اشتباه در ستارگان بخت ما؛ نویسنده: جان گرین؛ مترجم: مهرداد بازیاری؛ تهران، چشمه، 1394، در 233 ص، شابک: 9786002295743؛
عنوان: ستارگان بخت ما مقصرند؛ نویسنده: جان گرین؛ مترجم: غزاله جعفرزاد؛ تهران، انتشارات او، 1394، در 250 ص، شابک: 9786005810486؛
عنوان: من، او و نحسی ستارگان؛ نویسنده: جان گرین؛ مترجم: مینا مانی قلم؛ تهران، محراب قلم، 1395، در 300 ص، شابک: 9786004131803؛
عنوان: نحسی ستارگان بخت ما؛ نویسنده: جان گرین؛ مترجم: آرمان آیت اللهی؛ تهران، آموت، 1394، در 302 ص، شابک: 9786003840072؛
عنوان: نقص ستارگان ما؛ نویسنده: جان گرین؛ مترجم: نسترن پزشکی؛ تهران، آزادمهر، 1395، در 410 ص، شابک: 9789648477030؛
گاه اشکی هم ریختم، عاشقانه، غمناک، ولی روحیه بخش درباره ی دختر نوجوانی‌ ست که به بیماری سختی مبتلاست، اما می‌آموزد که زندگی زیباست و تا زنده ایم باید از آن لذت ببریم؛
و چه زیباست به وقت سحر، آن غنچه ی سرخ، که تو از خانه برون آمده، آن را چیدی، و چه زیباست نسیم سحری، پشت پرچین گلی، که، به دیدار دلی میگشتی، و چه غمگین که صبا از تو گذشت، کوچه رنجید ز باد، ماه در برکه ی آبش، چه شنائی میکرد. نور از اوج فرود آمده بود، باغ را دیده، که اطراف سحر ریخته بود. آسمان سرخی شرمی که، ز خلوتگه شب ساخته بود. چرخش آب به دامان سبوی دل کوه، چشمه انداخته بود. شوق، خود بود، همان قطره ی اشکی، که به گل باخته بود. من در آئینه تماشا کردم، نور برقی به دل صاف تو آویخته بود. کوچه از راه گذشت، تو به دنبال دلت میرفتی. هر قدم، عطر نفسهای همان غنچه ی سرخ. شوقِ پندار، سبوی دلِ کوه. راهِ دیدار، همان برکه ی ماه. حسرت، از آینه رنجید که لبخند زدی. روز، از بستر ظلمت به در آمد، کفنش رنگین بود. سایه ها، گسترشِ آه شب، آهنگین بود. غنچه در دست تو، به جای دل من غمگین بود. ا. شربیانی

مشاهده لینک اصلی
پس از این که کتاب را ارزیابی کردم، بحث در مورد من اتفاق افتاد، گریه می کنم، زیرا این خیلی ناراحت کننده است. (مشاهده اسپویلر) [صدا در سر من: بیا شما نمیتوانید پست بزنید که در Goodreads باشد من: * گل سرخ * چرا نه؟ صدا در سر من (معروف به VH): لطفا، نه. شما شهرت خود را خراب خواهید کرد. من: * خسته * نه دوباره. VH: خب، درست است. شما نمی توانید پست ارسال کنید. درست نیست. آیا شما فکر می کنید که این کتاب محبوب است؟ نکته: شما حتی عصبانی می شوید. م: چرا باید مراقبت کنم؟ شاید بعضی ها مثل من فکر می کنند. VH: شما نمی فهمید این کتاب فقط به صورت تصادفی نیست که شما می توانید آن را مانند همیشه در معرض انتقاد قرار دهید و فقط با آن کنار بیایید. این نقص در ستاره های ما است. و جان گرین آن. باور کنید، شما نمی خواهید در راه آن طرفداران دیوانه، nerdfighters و یا هر آنچه که آنها خودشان را می نامند. من: واقعا، من چه فکرم؟ من می خواهم این 3 ستاره را بدهم آن را مانند من نمی دهد آن را 1 ستاره و یا چیزی. VH: اما چرا شما حتی آن را در وهله اول انجام دهید؟ هر کس، و من به معنای هر کس در لیست دوستان خود را به آن 5 ستاره. و آنها از بسیاری از GIF های جادویی استفاده کردند! واقعا، باعث شد من گریه کمی فقط به آنها نگاه کنید. من: * خیره * VH: آن را به دست آورد جایزه Goodreads برای بهترین YA من: پس؟ پنجاه سایه موفق به دریافت بهترین رمان شد. VH: آن را یکی از بالاترین رتبه های کلی برای یک کتاب در Goodreads دریافت کرد! من: هیچ کس جز جامعه Goodreads در واقع مراقبت. و صبر کن. من حتی مطمئن نیستم که جامعه Goodreads در حقیقت مراقبت می کند. من می دانم که من dont.VH: شما چنین یک گربه سرد دل. چرا فقط 3 ستاره به شما میده؟ آیا شما قلب ندارید؟ و چرا 3 ستاره؟ من می دانم که شما واقعا کتاب را دوست دارید، عمیق تر! من: من ندیدم منظورم این بود که دوست داشتم، خوب بود ... اما من آن را دوست نداشتم آن ... منظور من ... اوه، فریاد بزن آن بیش از حد است آنجا! من گفتم ازم شکایت کن. VH: * seethes * شما فقط این را نگفتید من: من انجام دادم از آنجا که این است! بیا، دیالوگ ها را در این مورد خواندید؟ آیا می توانیم درباره گفتگوها صحبت کنیم؟ من می خواهم در مورد dialogues صحبت کنم. VH: * عبور از سلاح * جلو بروید. من نمونه ها را می خواهم: خوب. من با نقل قول های محبوب شروع کردم. شما می دانید که من صحبت می کنم. نقل قول هایی که کاملا مورد انتقاد قرار می گیرند و همه آنها را دوست دارند و در صورتی که شما در مورد نقل قول خود در مورد خود فکر می کنید، عکس ها و چیزهایی را ایجاد می کنند. خوب، متوجه می شوید که فقط می دانید که می بینید. VH: * mumbles * چطور: شما خورد؟ من: چه خبر بود؟ در واقع، آن را فراموش کرده ام، من نترسید. به این گوش کن! افکار من ستاره ای است که نمی توانم به صورت فلکی درک کنم\nVH: پس؟ زیبایی آن. م: خوب ... سعی می کند واقعا سخت از خنده ی خودداری کند. منظورم این است ... جدی؟ مانند ... * ناتوانانه با خیال راحت * HAHAHAHA چقدر ظالمانه می توانید دریافت کنید؟ مقایسه افکار شما با ستارگان واقعا؟ VH: شما خیلی کم عمق. برخی از ما تفکرات عمیق دارند، می دانید. مانند، افکار چنان عمیق هستند که در واقع شایسته آن هستند که با قلب مقایسه شوند. من حتی نمیخواهم به شما توضیح بدهم که چطور شاعرانه است، چرا که Id زمان من را تلف می کند. من: صرفه جویی در تلاش خود را، من ذهن نیست. و من یک مثال دیگر دارم احتمالا مورد علاقه من @ چیزی در مورد درد است. این خواسته احساس می شود. @\nVH: چی؟ شما می گویید آنقدر متکبر است که شما را گریه می کند؟ من: دقیقا. * گره زده عاقلانه * از آنجا که چیزی در مورد اشک است. آنها می خواهند مرطوب شوند. یا چیزی که در مورد غذا است. این خواسته برای خوردن است. یا چیزی که در مورد ... VH: SHUT UP، من آن را دریافت کنم! بحثی با شما وجود ندارد چگونه می توانم با کسی که عمق فکری صدای خالی را درک می کنم بحث کنم؟ من: اما بیا، من هنوز تمام نشده ام. آگوستوس و سیگار نجیب او چه می گویند؟ آنها آنها را نمی کشند مگر اینکه آنها را روشن کنید. â € œand من هرگز روشن یکی. این یک استعاره است، نگاه کنید به: شما چیزی را در بین دندان هایتان قرار می دهید، اما شما آن را به قدرت نمی برید که قتل او را انجام دهید.\nمن: این به نظر می رسد هوشمند است؟ این تاسف است وحشتناک است، نه خنده دار، و نه عمیق. VH: * صدای جیر جیر * یک استعاره است! من: من می دانم! \"این استعاره است،\" من گفتم، مشکوک است. او گفت: «این استعاره است.» او گفت: «رفتارهای خود را براساس تناسخ استعاری خود انتخاب می کنید ...» گفتم «اوه، بله.» او لبخند زد. â € œI € ™ م یک معتقد بزرگ در استعاره، هیزل Grace.â €\nمن: آیا می توانید دوباره استعاره را بگوئید؟ یک بار دیگر استعاره را بگو! برو جلو، بگو، من فکر می کنم جان سبز هنوز کاملا آن را گلو من را مجبور کرده است! * فریاد هیستریک * اجازه می دهد آن را دوباره بگویم! استعاره! همه چیز METAPHOR است VH: به نظر شما، شما عجله؟ من: من به این دلیل است که گفتگوها وحشتناک هستند. این چشمان من را سوزاند آن قابل تحسین و باور نکردنی، و علاوه بر این، شما کاملا می توانید ببینید که جان سبز شخصیت های مورد علاقه را دوست دارد. VH: نویسنده چه چیزی کاراکترهای کتاب خود را دوست ندارد؟ من: این همان نیست! با جان سبز ... آن را مانند او خود را تحسین می کند. من به شما شادی می کنم که کتاب های خود را دوباره خواند. فقط برای دیدن دقیقا چقدر عالی هستند. VH: چی؟ شما این را نمی دانید شما نمیتوانید این را بگوئید چطور جرات میکنید در مورد او حرف بزنید مثل اینکه او را میشناسید. مؤلف: در نسخه صوتی The Gault در ستارههای ما، در پایان، مصاحبه با او وجود دارد. و او به صراحت می گوید که او فقط دوست دارد به نسخه های صوتی کتاب هایش گوش دهد. بنابراین وجود دارد. VH: چی؟ نه تو اشتباه میکنی. او معنی ندارد، مانند ...

مشاهده لینک اصلی
بروزرسانی (2014/06/25) -\nاز آنجایی که Ive دریافت بسیاری از آزار و اذیت های سایبری و پیام های نفرت، Iâ € ™ متر به چند چیز روشن است. اول، این یک بررسی منفی از کتاب است و آن را تا به بسیاری از پتانسیل را به مشتاق طرفداران. اگر فکر می کنید نظر شما تنها نظر بر روی زمین است و هیچ کس نباید کتاب مورد علاقه شما را دوست نداشته باشد، من پیشنهاد می کنم که از این بررسی جلوگیری کنید. دوم اینکه این بازنگری من است و من آزادی را دارم که بتوانم تحلیل و انتقاد کنم این کتاب همانطور که من آرزو می کنم بدون اینکه به دیگران گفته شود که چگونه باید آن را مورد انتقاد قرار دهیم. من آزادی دارم تا اندیشه های خودم را بیان کنم و آنها را به هر نحو که می خواهم بیان کنم و از طرف طرفدارانی که نظراتشان را پایین می اندازند، قدردانی می کنم، اینجا نیستم که بتوانم نیازهای TFIOS fandom را تامین کنم. ، جلوگیری از آزار و اذیت من چرا شما نمیتوانید از طریق جمجمههای ضخیم خود که همه نظرات مختلفی دارند، آنها را به تفسیر کتابهای متفاوت از خودتان متوقف کنید و خودخواه باشید تا فکر کنید فقط به این خاطر که شما یک کتاب را دوست داشتید یعنی به این معنی که تمام دنیا باید آن را دوست داشته باشد. این جهان پر از افرادی است که با نظرات متفاوت، افکار و تمایز و مخالفت های متفاوت، یاد می گیرند که به آنها احترام بگذارند، حتی اگر شما با آنچه در مورد کتاب های مورد علاقه خود می گویند، موافقت نکنید. فقط به این دلیل که شما یک کتاب خاص را که من از آن متنفر هستم دوست دارم، شما را یک شخص خوب و من شخص بد بدل می کند، به سادگی نشان می دهد که مردم چیزهای مختلفی را نشان می دهند. هر خواننده دارای آزادی برای تجزیه و تحلیل و انتقاد هر کتاب و تجزیه و تحلیل افکار خود را در آن را در فضای بررسی خود را بدون ترس از هر کسی (و یا طرفداران رئیس آنها را به نوشتن آنچه که fandom می خواهد). کتابهای انتقادی و انتقاد از جنبه های مشکوک هر کتاب خواندن، باعث می شود مردم از خوانندگان منفعل جلوگیری کنند. شکسپیر و جی. ک. روولینگ هم سهم خود را از منتقدان داشته اند، پس چه چیزی سبب می شود که کتاب نامناسب باشد، که نمی تواند مورد انتقاد قرار گیرد؟ صادقانه، این کتاب به هیچ وجه به عنوان آثار این دو جنبنده نیست. متوقف کردن فکر کردن که انتقاد از این کتاب مقدس است. - چهارم، متوقف کردن قلدری اینترنتی و دست زدن به من. پیام های تنفر شما و تهدیدات مرگ، شخصیت شما را بیشتر از عشق شما به این کتاب نشان خواهد داد. به یاد داشته باشید، هر زمان که هر جنجالی را در این مورد توضیح می دهید، نام خود را بد نام گذاری می کنید و محبوبیت من را بررسی می کنید. همچنین، پیام های نفرت انگیز شما در حال رفتن به من قرار داده است. من یک دختر قوی هستم و همیشه می خواهم برای آنچه که من به جهنم و یا آب بالا معتقد است ایستاده است. من هیچوقت ترس ندارم و هیچکس نمیتواند من را مجبور کند دستوراتشان را مانند یک عروسک دنبال کند، مخصوصا یک تصادف که اکثر طرفداران آن را گرگهای نابالغ سایبری میپندارند که نمیتوانند نظرات دیگران را مورد توجه قرار دهند. همچنین، Ive طرفدارانی را که حساب های جعلی دارند به حساب می آورند و من را بررسی می کنند، به من نشان می دهد که آنها بزدل های بزرگی هستند که چهره های خود را پنهان می کنند و نظرات من را به من می فرستند. - در نهایت، هیچ کس برای دوست داشتن این کتاب فریب خورده است. شما می توانید آنچه را که میخواهید دوست داشته باشید و به هر کسی که بخواهید باور داشته باشید. من هیچ مشکلی با افرادی که واقعا این کتاب را دوست دارند؛ من با کسانی که فکر می کنم خوانندگان نباید حقوق خود را برای ابراز نارضایتی نسبت به هر کتاب داشته باشند، مشکل دارند، من با کسانی که تصدیق و شرکت در بازپرسان انتقامجویانه اینترنتی که نقد های منفی را در مورد کتاب های مورد علاقه خود می نویسند، مشکل دارم، با کسانی که مشکل دارند امتناع از این واقعیت است که کتاب های مورد علاقه خود را می توانند نقص داشته باشند و نه هر کس آنها را دوست دارد، من با کسانی که به اینجا می آیند برای پایین آوردن نظراتشان گلویشان مشکلاتی دارند. آیا کسی را پیدا می کنید که از این کتاب متنفر است؟ پس چه چیزی باعث می شود که شما فکر می کنید که شما حق دارید که نظرات منفی ترول ها را بررسی کنید؟ ** هشدار- مخالفت های عمده در اوایل ** سلب مسئولیت - من تکرار یک بار دیگر، اگر شما نمی توانید رسیدگی به نظرات مختلف و یا نظرات انتقاد از کتاب مورد علاقه خود را، لطفا بلافاصله ترک.\nانتظار میرود که این بازبینی را مجددا نوشتم، زیرا پیشین من شامل عصبانیت عصبانی من شد و اکثر نقاط من ناسازگار بود. بنابراین من با خوشحالی از ضعف در ستاره های ما در دسامبر 2012 پس از دیدن میانگین بالا رتبه بندی GR و بررسی های شگفت انگیز که چگونگی زیبایی، تغییر در زندگی، فکری و فجیع بودن آن است. به طور شگفت انگیز، این کتاب بسیار ویژه بود، که اولین کتابی بود که دو بار پس از خواندن آن روی دیوار افتادم. این فقط من را ناامید کرد اما من را نیز خشمگین کرد. من منتظرت هستم که بفهمم منتقدان سخت گیر این سطل زباله را بلعیده اند و آن را شاهکار می دانند. اوه من می خواهم فهرستی از همه چیز را که در مورد این کتاب متنفر هستم، بدست آورم که بالاترین جایگاه را در لیست من بدترین کتاب ها به دست آورد. شخصیت های هیزل و آگوستوس، مسطحترین برش های مقوا هستند که تا به حال در هر کتاب دیده ام. هر دو آنها مانند 60 سالگی در برخی از بدنسازان نوجوان گیر افتاده بودند و آنها را بسیار خسته کننده و غیر قابل مقایسه می کرد. هیزل مری سو، چنین مزاحم، احمقانه و پر زرق و برق بود که می خواستم حق خود را در چهره پانچ کنم. یک نمونه عالی از حماقت او - \"چرا غذاهای صبحانه و صبحانه ...

مشاهده لینک اصلی
من این کتاب را متنفرم کاملا ازش متنفرم نه فقط از قلب من (که به معنای واقعی کلمه معنی بطن من است، و نه، نه) اما با تمام قلب من. من از آن متنفر هستم، متنفرم ازش متنفر هستم. من از این واقعیت که این کار باعث خنده من شد خیلی ناراحته من از این واقعیت که من را به آن لبخند زد، بسیار متاسفم، من از این واقعیت که از من خجالت میکشد، خیلی غافلگیرم، متنفر هستم، از این حقیقت که از نظر من خیلی خنده، لبخند و چاکل را به من داد، انتظار داشتم که به چهره برسم در هر لحظه با تراژدی مواجه میشوید .... این تغییرات انتظارات من را تغییر داد، به من اعتقاد داشتم چیزی که اتفاق نیفتاد ... یا شاید اتفاق افتاد. من از این واقعیت هراس دارم که در حالی که هیزل گریس عاشق راه خواب شما شد: به آرامی ، و سپس همه در یک بار\nمن فقط سقوط کردم\n... هیچ هشدار، هیچ زمانی برای پردازش احساسات بی شمار که از طریق من فرار می کنند، نه، هیچ چیز، تنها سقوط عظیم بی پایان و خالی و سپس سقوط ناگهانی که نفس من را دور، به معنای واقعی کلمه ... من متنفر از این واقعیت است که من در این باره به پایان رسیده به بیخوابی، پسر متعهد به فاجعه ای افتادم که با چشم آبی آبی تماشا می کردم و چیزی را به قتل می رساند بین دندان هایش، اما هرگز قدرت آن را ندیدم قتل او (قرار دادن یک سیگار راست بین دندان های شما و هرگز آن را روشن نکنید، بله، این برای شماست، آگوستوس واترز برای شما، مردم، یک مرد بزرگ بر روی استعاره ها و نمادین ... که پسر بی فایده است). من متنفر از این واقعیت است که زمانی که من حداقل آن را انتظار می رود، داستان، این کلمات فقط من را جذب کرده و من را به چنان عمیق کشانده است که حتی فکر فرو بردن آن هرگز به ذهنم وارد نشده است. من از این واقعیت که درست در وسط رقص من در باران خنده، خجالت خفیف و طنز بدون هر هشدار، بدون رعد و برق به عنوان سابقه آن، این رعد و برق من منحرف، من را بترساند، لبخند را درست از چهره من پاک کنید، و من آرام باشید، من را از انسداد جالب بودن بسیار واقعی هنوز دروغین توسط آنها، من طنز که چیزی جز تراژدی انسان نبود، منتظر اتفاق افتادن و در حال وقوع بود که در لباس پوشیدن و سپس من را به باران بازمی گرداند تا دوباره رقص شود. از این حقیقت که من در حال حاضر حس بسیار من را نمی فهمم، متنفر هستم ... افکار من در حال حاضر ستاره هایی هستند که نمی توانند به صورت فلکی نگاه کنند ...\nو بله، تمام تنفر بالا، استعاره است، یک کلمه نمادین برای عشق ... عجیب، درست است؟ اما در حال حاضر من خودم را نمی توانم بگویم که من این کتاب را دوست دارم .... من اصلا نمی فهمم (بله، من انجام می دهم، انجام می دهم ...) بنابراین، * نفس عمیق * داستان یک دختر به نام Hazel Grace Lancaster، یک دختر مبتلا به سرطان تیروئید در سن 13 سالگی که هنوز هم در 16 سالگی زنده ماند، به دلیل دارو معجزه ای است که در حدود 70 درصد از مردم آن را معجزه نکرده اند، اما در او کار کرده است. بنابراین، حتی اگر ریه هایش به ریه ها بخورد، هنوز زنده است و لگد نمی زند، اما با دشواری تنفس می کند (به خاطر اینکه ریه ها را به ریه ها می دهد) اما تنفس می کند. از زمان تشخیص او، چیزی جز پرونده ترمینال نداشت. پزشکان به سادگی یافتن راه هایی برای زنده نگه داشتن آن، به جای از بین بردن ریه های سرطانی و جایگزینی آن با یک فرد جدید، به این دلیل که اجازه می دهند چهره ی آنها را به چالش بکشند، شبیه به هیچ چیز نیست و به همین دلیل است که یک جفت ریه خوب در یک بدن مشخص، به بدن شکست خورده است؟ بنابراین، هازل هرگز جز ترمینال، فصل نهایی خود را در مورد تشخیص ثبت نشده است. وارد آگوستوس آبها. هس 17، زرق و برق دار، در رهایی، و بسیار صادقانه و بسیار تعجب او را علاقه مند به او. این مسابقه ای است که در گروه حمایت از کودکان سرطان در قلب عیسی عیسی (شما می دانید که این بدان معنی است که شما خواندن کتاب ... خنده، اعتماد به من، شما خواهد شد). او یک استاد مستقل در گروه لبخندهای کمی گرانقیمت است که قرار ملاقات دوگانه در گروه داشتن صدایی دارد که باعث می شود پوستم مانند پوست بیشتر شود. او داستان غیرمنتظره، داغ و زرق و برق دار را در داستانش ... داستان ای که قرار است به طور کامل بازنویسی شود ... داستان آنها با یک مسابقه خیره کننده شروع می شود ... او به او خیره می شود ... بنابراین او به چشم باز می شود ... چرا که اجازه می دهد آن را به چهره ... (هشدار اسپویلر: او برنده.) و آن را به چیزی درخشان، چیزی شبیه به ستارگان، به چیزی با سرمایه S پیشرفت .... من متنفر از این کتاب. (این نیاز به تکرار نامحدود دارد، من از آن متنفر هستم). من متنفر از این واقعیت است که من همیشه در عشق به آنها افتادم. @باشه@\nمن از این واقعیت که هیزل گریس کلمات را درست از دهانم گرفتم، گفتم که او گفته است که در مورد گیاهخواری صحبت می کند ... من می خواهم تعداد مرگ و میرهایی را که من مسئول آن هستم، به حداقل برسانم و درباره دانستن چیزی که خنثی نیستم را کاهش دهم. .. @ من غرور زیادی را در دانستن آنچه که سرد.\nمن از این حقیقت که من در این پسر آبی چشم عاشق شدم، عاشق این پسر آبی چشم بودم که به شدت به وحشت افتاد و تلاش های شاد و در عین حال بسیار دلسوزانه برای جذاب شدن شاهزاده .... (اما بیشتر با او ... طرف شگفت انگیز، هیجان زده و بی گناه از او ..) @ می توانم دوباره شما را ببینم @ او پرسید. در صدای او یک نگرانی دلپذیر وجود داشت. من لبخند زدم. @ @ @ @ @ فردا @ او پرسید. @ صبر، گوزن، @ من مشاوره کردم. @ شما نمی خواهید به نظر برسید.درست است، چرا که من فردا گفتم، @ او گفت. @ من می خواهم دوباره امشب ببینمت اما امیدوارم تمام شب و بسیاری از منتقدان منتظر بمانم @ من از این حقیقتی که هیزل گریس احساس می کردم ...

مشاهده لینک اصلی
1.5 ستاره. EDIT: این رتبه را تغییر داد، زیرا آن را به نقطه ای رسانده است که خواهرم و من در مورد اینکه چگونه این کتاب احمقانه و کم عمق است، شوخی می کنند. من نمی توانم در مورد این کتاب بدون عصبانیت فکر کنم. من یک سابقه با مردم پر زرق و برق دار دارم. بزرگترین اشتباه من مربوط به دو پسر خاص بود که به طرز باور نکردنی پر از خود بودند که برای اولین بار در زندگی من، من به طور آشکار نافرمانی خود را به آنها ابراز کرد. آنها می دانند که من نمیتوانم در مورد خودشان کمکتان کنم یا اینکه آنها شگفت انگیز بودند. بنابراین عصبانیت پر از خود، فاسد شده است، فقط مردم به طور کلی وحشتناک. به طور خلاصه، شخصیت من با آنها کاملا درگیر است و واقعا وجود ندارد شانس برای دوستی. من به آن غرق می شوم، اما بعد از آن یک بررسی کتاب نخواهد بود. بنابراین من حرکت می کنم. خطا در ستاره های ما، اولین کتاب جان گری من است. آره، من می دانم، اما واقعا نمی توانم تا چهار سال پیش به خواندن می رسید. و من هنوز هم به معاصر نیستم، اما فرصت خودم را ارائه دادم و اولین بار شیرجه گرفتم. خواهر من طرفدار جان سبز است. او واقعا دوست دارد به دنبال آلاسکا و ویل گرایسون، Will Grayson و پیدا کردن شهرهای کاغذی به عنوان LfA € ™ ثانیه دمدمی زن و شوهر جدید دختر است که به خودی خود ندارد.من تقریبا احساس ناراحتی برای این کتاب، اما آن را به شدت در ایده سرطان. سرطان وحشتناک و غیر قابل پیش بینی است و بدترین قسمت این است که سلولهای خودتان را در برابر شما متانت می کنند. چرا اینقدر سخت است که شکست بخوره؟ این چیزی است که من می خواهم این کتاب را در مورد: در مورد سرطان که می خواهد شما را بکشند. در عوض، من یک کتاب در مورد یک معجزه داستانی دائمی می گیرم که Hazel را زنده نگه می دارد تا او بتواند یک پسر دوستش داشته باشد (نگاه کنید به اسپویلر) (پس از آن می میرند (حتی در چشم) (پنهان کردن اسپویلر)]. ذهنیت را باز کنید، به شما اطمینان می دهم اما من واقعا مایلم که کتاب را چندین بار بگذارم. از چند صفحه اول، احساس کردم چیزی واقعا اشتباه بود. همانطور که من نمی دانستم که چه چیزی را به خودم گرفتم. پس از پایان دادن به این کتاب، که برای من، چنین خنده دار بود، من فکر می کنم که من به دلایل شایسته به دلیل اینکه من واقعا نمی تواند این بیش از دو ستاره را به من بدهید. اگر شما didnâ € ™ T در حال حاضر می دانیم که خطا در ستاره های ما داستان هازل، یک دختر است که سرطان تیروئید آن به علت مواد معجزه جادویی متوقف شده است. اما چون زندگی سرطان او خیلی خسته کننده است، یک پسر باید آن را بهتر کند. به این دلیل که تنها چیزی که در زندگی به وجود می آید بهتر است. Boyz.Cancer People، Dear readersWRITINGThis به شدت بزرگترین مشکل من بود. بزرگتر از هیزل گفت: \"من می خواهم به آن Auguste در صفحه 8 ضربه بزنید. این پروس صدای یک نوجوان واقعی نیست. این سعی کرد، اما این به نظر نمی رسید مانند یک نوجوان مبتلا به سرطان. این صدای یک نوجوان بود که دوست داشت بگوید \"شما می دانید که چه بکشد؟\" سرطان. شما می دانید چه چیز دیگری بکشد؟ داری؟ چرا؟ بنابراین خواننده می تواند خنده دهد. و شما نمی دانید که هر خط این است. هیچ استراحت برای احساسات یا علاقه واقعی وجود ندارد. همه ی آن ها با برخی از خطوط یکنواخت و یا تلاش برای خنده دار فلسفی زمانی که آن را فقط تلاش راه بسیار سخت برای حفظ خواننده علاقه مند است. و این تنها، باعث شد من عجیب و غریب در شخصیت هازل. او باور نکردنی است، زیرا هرگز درباره او چیزی آموخته ام. او فقط از گروه حمایت از گروه حمایت می کند و از اوبوستوس به دلایلی که در طول کتاب توضیح داده نشده است، ستایش می کند. آه تو لبخند Gus را دوست داری، خنده اش؟ ایده ای که او بسکتبال را واقعا به عنوان گربه به یک اسباب بازی کودک فکر می کند؟ ایده ای که صرف پول می کند، به طوری که او می تواند یک استعاره را انجام دهد که کاری انجام نمی دهد، اما او را مانند یک اذیت گرایی شبیه سازی می کند؟ اوه که شوخی می کنم. این کل کتاب کم عمق و پر زحمت بود. هر کس فکر کرد آنها بسیار خنده دار بودند چرا که آیا شما می دانستید که تخم مرغ به غذای صبحانه محدود شده است؟ این تخم مرغ های ضعیف! نه، من فورا پرواز نمی کنم در مورد تخم مرغ و ظلم و ستم آنها. اما در مورد آن فکر کنید! ما فقط برای صبحانه تخم مرغ داریم از آنجا که شما انتخاب می کنید به آن اشاره کنید به عنوان چنین. آیا این را دریافت کنید، چگونه در مورد رویدادهای مانع در مسیر؟ شما می دانید که آگوستوس درمورد موانع چه می گوید؟ او می گوید این پس از آن اتصال بسکتبال زیبا به یک کودک سیلندر را به سوراخ دایره ها می اندازد: \"و من تعجب می کنم که آیا هرکدام از طرفداران فکر می کنند، می دانید،\" اگر سریع تر از موانع خلاص شوند، سریع تر می روند. \" â € این یکی از مهم ترین چیزهایی است که من هرگز در یک کتاب بخوانید. اوج واترز، ورزشکار واقعی، می گوید چیزی شبیه به این در مورد یک ورزش است. ورزش یک راه بسیار سالم برای فرار از استرس است. اگر هر کدام، آگوووس و الاغ فلسفی او باید بدانند چه موانعی را برای موانع نشان می دهند. آزار و اذیت یک رویداد خاص است. احتمالا طرفداران نیز یک رویداد در حال اجرا را انجام می دهند! آنها تصمیم می گیرند که مانع از چالش شوند. اما این به سطح تخم مرغ ها می افتد. هی اگر ما در مورد این صحبت می کنیم و آن را صدا خنده دار، آن را عمیق است! واقعا سر خوانندگان را خراشید! این فقط نشان می دهد که آگوستوس احمقانه و متفکر است! دون شما بچه ها فقط می خواهید با او و استعاره سیگار فوق العاده خود را دریافت کنید که او پول می گیرد بدون هیچ دغدغه ای دلسرد کننده گاه، شما لعنتی پسر احمق نادان فاحشه. این ت ...

مشاهده لینک اصلی
در سن بیست و دو ساله جان سبز به عنوان یک سرپرست دانشجویی در یک بیمارستان کودکان کار کرد. یک لحظه را در نظر بگیرید و همه دلالت های آن را مد نظر قرار دهید و دلیل اینکه او این تجربه را به عنوان خرابکاری @ توضیح داد @ آن را حدود دوازده سال پیش و سبز در مصاحبه گفته است که به دلیل این تجربه، دوازده سال صرف تلاش برای نوشتن یک کتاب در مورد کودکان مبتلا به سرطان - کودکان نیستند که از قدرت و شجاعت و بیماری برخوردار باشند، اما بچه های واقعی و خانواده ها و دوستانشان که باید با این واقعیت که آنها جوان می میرند، مقابله کنند. همه رمانها شخصی هستند، اما به نظر من، رمانهای سبزها مخصوصا به این موضوع هستند. اما این یکی از شیوه های مختلف شخصی است. با استفاده از این رمان، سبز تلاش نمی کند حافظه ی دخترانی را که در قلب خود در دبیرستان قرار دارند، تحریف کند. این امر عمیق تر از داستان عاشقانه دبیرستان و جنون دخترانه رویای دخترانه است. این در مورد زندگی، مرگ، بیماری، عشق، قهرمانی است و اینکه چگونه شانزده ساله باید با این واقعیت برخورد کند که او را ببوسد و هرکسی را که پشت او دوست دارد را ترک کند. شاید این فقط به این دلیل است که من چهار سال فیلم های vlogbrothers را تماشا کرده ام و احساس می کنم که من واقعا با جان گرین آشنا هستم، اما این رمان عمیق تر شخصی من است که تا به حال خوانده ام. این، همانطور که هازل لنکستر ممکن است گفته شود، کتاب سرطان نیست. هیچ یک از بیماران مبتلا به سرطان در این داستان، فراتر از سالهای خود، خردمندانه نیستند و به طور فزاینده ای این واقعیت را قبول ندارند که آنها می میرند و با قهرمانی مبارزه می کنند. هیزل لنکستر، شانزده ساله که باید تمام ظرفیت حمل اکسیژن را در همه جا داشته باشد، زیرا ریه های من به ریه ها می خورد @ به طرز شگفت انگیزی واقعی است - نه مانیک، نه یک پیکسی، نه یک دختر خواب آلود. او کتابهای بزرگ را میخواند و ماراتنهای بعدی مدلهای آمریکایی را در آمریکا مینویسد. آگوستوس واترز، دوست دخترش، می خواهد به شدت یک تصوری پایدار در جهان داشته باشد و در مورد قهرمانانه فلسفه کند، و کتاب مورد علاقه او یک novelizing یک بازی ویدیویی است. (می توانم بگویم چقدر دوست دارم که یک نویسنده می تواند یک شخصیت هوشمند را بدون اطلاع به ما بگوید که دوست دارد خواندن Austen بله استفن مایر من به شما نگاه کنید) همه چیز اینجا واقعی است، به خصوص بیماری. هیچ گله ای در مورد آرامش در اینجا وجود ندارد، زیرا سرطان زشت و ناخوشایند است و سبز باعث می شود شما احساس ریزش موهای هازل را در تلاش برای نفس کشیدن و درد، و استفراغ و ادرار را ببینید. (به یاد داشته باشید که مندی مور در تمام مدت به طور مخفیانه در معرض سرطان خون قرار دارد اما حتی در بستر مرگش هم عالی عمل می کند؟ نیکلاس اسپارکس می تواند از این توهین به بیماران مبتلا به سرطان واقعی بکاهد) مهمتر از همه، هیزل و آگوستوس تعریف شده توسط سرطان آنها. زندگی آنها را مصرف می کند، اما آنها آنها را تعریف نمی کنند. در هر صفحه، روشن است: این داستانی است که توسط کسی گفته شده که فقط یک فرد مبتلا به سرطان را نمی شناسد، اما بسیاری از کودکان مبتلا به بیماری های ترمیمی را دیده است و سعی کرده است راهی برای راحتی آنها و خانواده هایشان پیدا کنند. این به این دلیل است که من احساس نمی کنم که بتوانم این را مانند یک کتاب معمولی بررسی کنم. جان سبز این داستان را برای من نوشت و بنابراین من احساس نمی کنم که من هر جایی که می گویم شگفت انگیز و زیبا و دلهره آور است. و قطعا نمیتوانم نقاط ضعف جزئی خود را نقد کنم. همه می توانم بگویم، واقعا، این است که شما باید این را برای خودتان بخوانید و از آنجا بیرون بروید. ... خوب، شما بچه ها بهتر از این می دانید. من یک شکایت بزرگ دارم که در اینجا توضیح خواهم داد، و همه از من می پرسم این است که شما به یاد داشته باشید که من هنوز پنج ستاره داده ام. آگوستوس واترز، در چند فصل اول، به عنوان دوش ظالمانه خاموش می شود. هنگامی که هیزل برای اولین بار در گروه حمایت از سرطان با او ملاقات می کند، آنها بعدا صحبت می کنند و آگوستوس سیگار می گیرد و آنرا در دهانش قرار می دهد. هازل، که یاد می گیرید در حال مرگ است زیرا ریه ها نمی توانند کار کنند، می فهمند: @ ... حتا اگر سرطان FREAKING شما به خاطر شرطی برای به دست آوردن بیشتر سرطان به یک شرکت پول بدهید. @ Augustus توضیح می دهد که او سیگار نمی کشد سیگار، او فقط آنها را در دهان خود قرار می دهد (نه واقعا) چون آنها آنها را نمی کشند مگر اینکه آنها را روشن کنید ... و من هرگز یکی را روشن نکردم. این یک استعاره است، ببینید: شما دقیقا کشتن را بین دندان های خود قرار داده اید، اما نمی توانید آن را به قتل برسانید. @ آگوستوس، من عاشق تو هستم، اما شما از گدازه ای که در آنجا وجود دارد پر شده است. توجه داشته باشید که چگونه او به هازل اشاره کرد کاملا معتبر است که با خرید سیگار، آگوستوس پول را برای افرادی که باعث سرطان هستند، می دهد؟ از آنجا که این چیزی است: شما می توانید به یک شرکت سیگاری بگویید: \"من سیگاری های خود را به عنوان یک استعاره خریدم، اما من آنها را نادیده می گیرم بنابراین من قدرت خود را از دست می دهم @ و آنها نمی توانند گوش دادن بهIm خرید سیگار خود را @ زیرا این همه آنها مراقبت در باره. و در هر صورت استعاره گوزی است: شما می توانید با یک تفنگ به اطراف یک مرکز خرید بروید و به مردم توضیح دهید که چون بارگیری شده است، قدرت خود را از دست داده اید، اما هنوز دستگیر شده اید. به طوری که آن را آزار دهنده بود، همانطور که آگوستوس به طور کلی هوایی از جذابیت بیش از حد جذابیت ظاهری در ابتدا بود. اما من او را برای آن ببخش، زیرا که فراموش می کنیم او هفده است. اگر شخصیت او دوازده بود ...

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب بخت پریشان


 کتاب در آغوش آب
 کتاب به سوی بخشش
 کتاب Night Music (Jojo Moyes 6)
 کتاب Silver Bay (Jojo Moyes 5)
 کتاب The Ship of Brides (Jojo Moyes 4)
 کتاب The Peacock Emporium (Jojo Moyes 3)